* چرا در اين مسير بايد بر رنج تاكيد كرد؟
اگر میخواهيم قيمت پيدا كنيم و حركت ما ارزش پيدا كند، و مثل حركت نباتات و حيوانات و ملائكـه نباشـد ، بايـد از يـک طـرف علاقهای درجهت خلاف خدا ما را بكشاند و از طرف ديگر علاقه ديگری ما را به سوی خدا بكشاند. هر موقع ما خلاف اميال سطحی خود عمل میكنيم، يک قدم به سوی خدا برداشتهايم؛ قدمی كه به ما قيمت میدهد. چون اين صحنه(اقدام برخلاف اميال سطحی) همواره اتفاق میافتد، پس ما با رنج به سمت خـداحركت میكنيم. چرا در اين مسير، بايد بر روي رنج و سختي تاكيد كرد؟ چون انسان از بس خوشـي و راحتـي و آسـايش وشادماني را دوست دارد، فكر مي كند كه آن را در همين دنيا به دست خواهد آورد. به ايـن ترتيـب خـودش،خودش را به اشتباه مي اندازد. براي اينكه انسان به چنين اشتباهي نيافتد، بايد رنج را بـه انديشـة خـودش وارد كند. ما نه تنها بايد از فوايد توجه به رنج و تسليم شدن به رنج و پذيرش رنج با هم صحبت كنيم، بلكه بايد ضررهاي عدم توجه به رنج را هم در نظر بگيريم.
* چرا مسأله رنج را بايد حل كرد؟
۱. كسی كه تكليف خود را با رنج مشخص نكرده باشد، در مراحل نهايی رنج، دوام نمیآورد.
اگر كسی مسأله رنج كشيدن در دنيا را برای خود حل نكرده و مسير خود را با موضوع رنج شروع نكند و با آن همـراه نباشـد، حتـي اگر آدم خوبی بشود، احتمالاً خوبی هايش ظاهری بوده و حتی ممكن است آدم خطرناكی بشود. بعضیها هستند كـه در دينداری ومذهبیگری رنج میكشند، ولی اصل رنج را نپذيرفتهاند و منتظر هستند به واسطه دينداری هم كه شـده، يـک زمـانی بـه آسـايش برسند. چرا خوارج در مقابل حضرت علی(ع) ايستادند؟ آنها كه عمری را در رنج زهد و عبادت به سر برده بودند! اما وقتی يک ذره رنـج بـه رنجهايشان از طرف حضرت علی(ع) اضافه شد، بريدند و به روی حضرت علی(ع) شمشير كشيدند. اگر كسی تكليف خـودش را بـا رنج مشخص نكرده باشد، در مراحل نهايی رنج، كم میآورد. در زندگی حضرت ابراهيم(ع) هم داستان رنج مشخص است. حضرت ابراهيم(ع) رنجهای زيادی كشيده است تا به پيغمبری رسيده و در مسير پيغمبری هم رنج كشيده است بعد هم رنج كشيده است تا خدا به او فرزنـدی عنايـت كـرده و در مسـير بـزرگ كـردن پسرش و بنا كردن خانه كعبه با پسرش هم رنج كشيده؛ حالا كه ابراهيم(ع) همه اين رنجها را پذيرفته است، خداوند به او میگويـد بايد پسرت را هم قربانی كنی! واقعاً چقدر میتوان رنج ها را پذيرفت؟ كسی كه «اصل رنج كشيدن» در دنيا را بـرای خـودش حـل نكرده باشد، درمراحل نهايی میبُرد و نمیتواند دوام بياورد.
۲. اگركسی تكليفش را با رنج مشخص نكند، به جای پريدن از روی موانع، عافيتطلبانه ازكنارآنها رد میشود.
دليل دوم برای اينكه چرا مسأله رنج را بايد حل كرد، اين است كه اگر كسی تكليف خود را با رنج مشخص نكرده باشـد، بـه جـای پريدن از روی موانع، عافيت طلبانه از كنار آنها رد میشود يعنی در اين صورت مسلمانیما با عبور كردن از كنار موانع و سختیهای مقابل ما خواهد بود نه با درگيری با آنها. به عبارت ديگر به جاي «پريدن از روی مانع»، از كنارآن عبوركردهايم. بعضیها يک عمر مسلمانی میكنند در حالیكه با زرنگی مسلمانی كردهاند؛ يعنی اگر رنج پيش بيايد، به جای اينكه به خاطر خدا آن را بپذيرند، از كنار آن فرار میكنند. يعنی جاهايی كه راه دستشان بوده و برايشان آسان بوده است، مسلمانی كردهاند اما جاهـايي كـه خدا خواسته است كه مبارزه با نفس كنند تا رنج بكشند، از كنار آن موانع عبور كردهاند. وقتي ما به جای پريدن از روی مانع، از كنـارآن عبورمیكنيم و خود را از رنج مبارزه با نفس رها میكنيم، فرصت رشد خود را از بين برده ايم.
* بعضیها خيلی عافيت طلبانه دينداری میكنند.
۱. بعضیها خيلی عافيت طلبانه دينداری میكنند؛ عافيت طلبی چنين مسلمانانی باعث شده است كه مورد توهين و شماتت قرارنگيرنـد و حالشان گرفته نشود يعنی خيلی مواظب خودشان بودهاند كه يک موقع سختی و رنجی نكشند. البته بايد توجه داشته باشـيم كـه رنجهايی كه خدا میدهد، متناسب با ظرفيت و استعداد افراد است. اگر انسان مشكل رنج را برای خودش حل كرده باشد، ازاينگونـه خوب بودنها و دينداریهای عافيت طلبانه در امان خواهد بود.
۲- امام باقر(ع) به محمدبن مسلم فرمودند: تواضع كن! و او فهميد كه دينداریاش اشكال دارد.
محمدبن مسلم آدم محترم و ثروتمندی بود امام باقر(ع) به او يک كلمه فرمودند كه تواضع كن. و او اين تذكر را پذيرفت. شايد بـه فكر فرورفت كه «مشكل من چه بود و دينداری من چه اشكالی داشت كه آقا فرمود تواضـع كـن؟ انگـار عمـری اسـت دينداری كرده ام ولی تكبرم برطرف نشده است لابد يک مانعی داشتهام والّا نماز بايد همه چيز را درست میكرد.» به كوفه برگشـت. يـک سبد خرما و يک ترازو برداشت و كنار درب مسجد جامع شهر نشست و شروع كرد با صدای بلند خرما فروختن. قوم و قبيله او آمدند و گفتند: «ما را مفتضح كردی و آبروی ما را بردی! اين چه كاری است ميكنی؟!» محمدبن مسلم گفت: «مولای من دستوری داده است و من با آن مخالفت نمیكنم.» يعنی: من بايد حال نفس خودم را بگيرم. من، خراب كردهام و آقايم گفته است برو تواضعت را زياد كن. من بايد اينطوری حال خودم را بگيرم. اگر من خوب شدهام، پس چرا هنوز اين نقطه ضعفها را دارم؟ اقوام او وقتی موفق نشدند، برای اينكه آبروی خودشان را حفظ كنند، او را به بيابان بردند و گفتند: اگر اصرار داری كه مشغول خريد و فروش باشـی،(كـارپست و سطح پائين انجام دهی) به آسيابانی بپرداز. محمد بن مسلم هم آسياب و شترى خريد و به كار آسيابانى پرداخت. ( الإختصاص/۵۱)
* اگرانسان مسأله رنج را برای خودش حل نكند، دينداری میكند ولی دينداریاش خاصيت رشد دهندگی چندانی ندارد.
اگر مسأله رنج را برای خودت حل نكنی، دينداری میكنی ولی دينداریات خاصيت رشد دهندگی چندانی نـدارد ! اگـر مـا بـه جـای محمدبن مسلم بوديم، چه میكرديم؟ میگفتيم خب: بله! بايد تواضع كنم. همين لبخندی كه من به ديگران میزنـم، تواضـع مـن است. اين يعنی از كنار مانع رد شدن و از روی آن نپريدن. البته هميشه راه اين نيست كه برای بهدست آوردن تواضع كارهای پست انجام دهيد؛ چون درد و دوای هركس ممكن است متفاوت باشد. ولی امتحانها و آزمايشهايی كه خداوند برای شما پيش میآورد را درست انجام دهيد و به هر سازی كه خدا زد، برقصيد. خدا هركسی را يک جوری با رنج آزمايش میکند و تو بايد مسأله رنج را برای خودت حل كرده باشی. رنجی كه ناشـی از پـا گذاشـتن روی هوای نفس است را بايد برای خودت حل كرده باشی.
* يكی از رنجهايی كه خدا به رخ ما میكشد، مرگ است.
يكی از رنجهايی كه خدا به رخ ما میكشد، مرگ است. چرا خداوند مرگ را اينقدر سخت، وحشت انگيز و هولناک قرار داده اسـت كه ياد آن لذتها را ازبين میبرد؟ چون میخواهد تو از روز اول با مرگ زندگی كنی. لذا میفرمايد: «مرگ و زندگی را آفريد ؛ الَّذی خلَقَ المْوت والحْياةَ»(ملك/2) در اين آيه میبينيد كه خدا ابتدا مرگ را بيان میكند؛ گويا خدا مرگ را قبل از زندگی آفريـده اسـت!
رسول خدا(ص) میفرمايد: «اگر مرگ انسان را موعظه كند، كافی است» (كافي/۲/۲۷۵)
مرگ را فراموش نكنيد ما با تلخی و رنج بايد خودمان را تربيت كنيم. مرگ واقعاً آدم را آدم میكند؛ و مرگ، تلـخ و رنـجآوراسـت.
انسان نبايد از مرگ كه تلخترين واقعه زندگی است، غافل شود.
امام صادق(ع) میفرمايند: «ياد كردن مرگ شهوات و تمايلات نفسانى را در قلب انسان نابود كرده و ريشههاى غفلت را از دل میكنَد، و قلب را به وعدههاى الهى تقويت نموده و طبيعت و فطرت انسانى را لطيف و نرم میكند و نشانههاى هوا و هوس را میشـكند، وآتش حرص و طمع را خاموش میكند، و دنيا و زندگى دنيوى را در نظر انسان كوچک و خوار میكند.... و اگر كسى از جريان مرگ عبرت نگرفته، و در مورد بيچارگى و حالت ضعف، عجز و ذلت خود تفكر نكرده باشد و از مدت طولانی اقامت در قبر، و حالت تحير و وحشت خود در قيامت و محشر تفكر نكند، در چنين كسى خير و اميد سعادتى نخواهد بود. (مصباح الشريعه/۱۷۱)
* رنج، رقّت طبع و لطافت میآورد.
گويا كسی كه از مرگ عبرت نگيرد، ديگر آدم شدنی نيست. رنج، رقت طبع میآورد و اگر انسان به رنج مرگ توجـه كنـد، روحـش رقيق و لطيف میشود. «ياد مرگ» بين رزمندگان دفاع مقدس، لطافتهای عجيبی ايجاد كرده بود. ولـي راه تلـخ و سـخت ايجـاد لطافت روحی با ياد مرگ، يک راه شيرين و ميانبر هم دارد؛ لطيف شدن با ياد كربلا و امام حسين(ع) ...