تنها مسیر – هسته‌ی اصلی بحث – جلسه۷ (حجت الاسلام پناهیان)

تنها مسیر؛ راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی (هسته‌ی اصلی بحث) - حجت الاسلام پناهیان

تنها مسیر؛ راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی (هسته‌ی اصلی بحث) - حجت الاسلام پناهیان

* راه صحيح متقاعد شدن به دين‌داری، شناخت واقعيت دنيا و حيات انسان است.
گاهی از اوقات ما نبايد به متقاعد بودن خودمان برای دين‌داری نگاه كنيم، بلكه بايد همه چيز را از نو بسازيم. شايد اشكالی در مراتب متقاعد شدن ما وجود داشته باشد. اگر مراتب متقاعد شدن ما برای دين‌داری درست انجام نشده باشد، مشكلاتی پيش مـی‌آيـد كـه چنين علائمی دارد: كاهل نمازی، كندی در سيرو سلوک الی ﷲ و اطاعت از خدا يعنی ايمان هست، اما عميقاً متقاعد نشده‌ايم.
بسياری از كسانی كه دين‌داری برايشان سخت است، به دين‌داری عميقاً متقاعد نشده‌اند. اين افراد منكر خدا، پيغمبر(ص) و بهشـت و جهنم نمی‌شوند ولی هنوز چنين سؤال‌هایی هم در ته‌دلشان هست كه «چرا اين دستور و آن دستور به ما داده شده اسـت؟ »عـدم متقاعد شدن در مورد اين سوال‌ها باعث می‌شود به حرف دين درست گوش نكنند.
در اينجا ما بحث را ازايمان به خدا و غيب، بايدها و نبايدها و دستورات دينی و به طور كلی از بخش «ايمان به غيب» دين شـروع نكرده‌ايم، بلكه از درست ديدن واقعيت شروع كرده‌ايم. توجه به واقعيت‌ها، دارای استناد قرآنی و روايی نيـز هسـت. بعـد از توجـه ودرک درست واقعيات حيات، به ايمان هم می‌رسيم. راه متقاعد شدن اين است كه حركت خود را از نقطه درستی آغاز كـرده باشـيم.
نقطه آغاز هم، شناخت واقعيت دنيا و حيات انسان در دنيا، است.

 

* چرا بايد ابتدا از شناخت واقعيت دنيا و حيات انسان بايد شروع كنيم؟
ما می‌خواهيم قبل ازاينكه به «ايمان به خدا» برسيم، تشنه «ايمان به خدا» بشويم. قبل از اينكـه دسـتورات خدا را بشنويم، خودمان را محتاج دستورات خدا ببينيم. قبل از اينكه پيامبران خدا با ما حـرف بزننـد، درد و نيازمندی خودمان به طبيب را درک كرده باشيم. اگر طبيب بيايد و احوال ما را بپرسد، در حالی كه ما هنوز هيچ دردی در خود احساس نمی‌كنيم، ممكن است به طبيب بخنديم و كار او را جدی تلقی نكنـيم. امـا اگـر بـه تشنگی رسيده باشی، قدر زلال زمزم دين را درک می‌كنی و لذت می‌بری و از آن نوش جان می‌كنی.
اگر به كسی كه ضرورت و نياز خودش به دين را نفهميده، دين را عرضه كنی، می‌گويد من برای چی بايد دين‌داری كـنم؟! آن وقـت چون سؤال اين فرد، معترضانه است؛ اگر جواب صحيح هم بشنود، غالباً دوست ندارد متقاعد شود. اگر به كسـی كـه هنـوز بـا درک رنج‌های دنيا تشنه دين نشده است، بگويی نماز بخوان! می‌گويد: برای چی نماز بخوانم، اصلاً خـدا چـه نيـازی بـه نمـاز مـن دارد؟انسان بايد ابتدا يک دردی پيدا كند و بعد به او بگويند مرهم درد تو، نماز است. او بـا اشـتياق مـی‌پرسـد: چگونه؟ چطوری؟ و راحت با جان و دل می‌پذيرد.

 

* شيطان دنيا را شيرين جلوه می‌دهد.
اين روش می‌گويد ابتدا انسان‌ها را با واقعيت خودشان و واقعيت حياتشان و با تلخی‌های اين واقعيـت آشـنا كـن. اگـر كسـی ايـن تلخی‌ها را ديد، دنبال شيرينی می‌گردد. دين است كه اين حيات را شيرين می‌كند. روش صحيح و طبيعی آشـنايی بـا ديـن همـين است.
نقطه مقابل اين روش اين است كه شيطان اول دنيا را برای شما شيرين جلوه می‌دهـد. وقتی تلقی يک انسان از دنيـا ايـن شده باشد كه انسان در اين دنيا می‌تواند هرقدر كه دلش خواست از دنيا لذت ببرد، ديگـر دين‌دار نخواهـد شد. اگر به او بگويی فقط يک قسمت‌هایی از اين لذت را دين منع كرده است، به هيچ وجه قبول نخواهد كـرد. روش شـيطان نيـز همين است كه دنيا را زينت می‌دهد؛ »قـالَ ربِّ بمِـا أغَـْويتنَی  لـَأزُيننَّ  لَهـم فـی الـْأرَضِ ولـَأغُوْینَّهم أجَمعـين» (حجـر /۳۹)،  اميرالمؤمنين(ع)  -بر اساس فرازهای اول نامه۳۱ نهج البلاغه  - شیطان دنيا را پيش چشمت خراب می‌كند.
اگر از ابتدا تلقی شما اين باشد كه دنيا تلخ است، دنبال شيرينی می‌گردی ولی اگر تلقی شـما از دنيـا ايـن باشد كه دنيا شيرين است، آن‌وقت دين را تلخ می‌بينی. لذا ما بحثمان را با شناخت واقعيت‌ها و تلخـی‌هـای دنيا شروع كرديم. اگر كسي نابينا نباشد، تلخی‌های دنيا را می‌بيند. مثلاً آيه شريفه می‌فرمايد: ما به هر كس عمر بدهيم، جسـم او را می‌پوسانيم (سوره يس/۶۸) و خدا می‌فرمايد من اين كار را كرده ام.

 

* انتخاب بين علاقه‌ها، يعنی كنار گذاشتن يک علاقه به نفع علاقه ديگر؛ و اين يعنی مبارزه با نفس.
خدا دوست دارد تو محكم و سخت تربيت بشوی. بزرگ شدن و آدم شدن انسان كه ذيل معرفت‌شناسی انسان است، قبـل از آغـاز بحث از خدا مطـرح اسـت؛ همـانطور كـه رسـول خـدا(ص) فرمـود : «مـنْ عَرفَ نفَسَه فقد عَرفَ ربَّه» (مصـباح الشـريعه/۱۳ وغررالحكم/۴۶۳۷).
نگاه «معرفت نفس»ی و انسان شناسانه به اين بحث  اين‌گونه است كه: «انسان علاقه‌های مختلفـی دارد. وقتـی مـی‌خواهـد بـين علاقه‌هايش انتخاب كند، بايد يک علاقه را به نفع علاقه‌ای ديگر كنار بگذارد و مبارزه با نفس از اينجا شروع  می‌شود»
علاقه‌های كمتر و بی‌ارزش‌تر، رو و آشکارهستند و علاقه‌های با ارزش‌تر، پنهان هستند. انسان بايد از يک‌سری از علاقه‌ها بگذرد تا بتواند به علاقه‌های عميق‌تر برسد. مبارزه با نفـس جـزء لاينفـکّ حيات آدمی است و برای همين آفريده شده است و إلاّ يا حيوان بود يا فرشته. انسان وقتی می‌خواهد خوب بشـود، بايـد بـر سـر راه خوب شدنش مانع باشد و مانع يعنی اينكه برخی از خوبی‌ها را دوست نداشته باشی و بعضی از بدی‌ها را دوست داشته باشی ولـی از آن‌ها عبور كنی.

 

*اگر كسي «به جا» مبارزه با هواي نفس نكند، «بي جا» مبارزه با هواي نفس خواهد كرد.
تا اينجا به اين نتيجه رسيديم كه ابتدا بايد سراغ واقعيات تلخ حيات بشر و دنيای انسان بـرويم. واقعيت حيـات انسـان بـه او می‌گويد: ای انسان! تو برای بودن و زندگی كردن مجبوری با خودت(علاقه‌ها و خواسته‌هايت) مبارزه كنـی.هيچ انسانی نمی‌تواند به همه خواسته‌های خودش برسد و مجبور است برای زندگی كردن، خواسته‌هـایی را قربانی كند. بهترين انتخاب و دادن بهترين قربانی، شاداب‌ترين روحيه را برای تو به ارمغان خواهد آورد. در اين راه از محبت خدا هم خيلی لذت خواهی برد.
انسانيت انسان به مبارزه با هوای نفس است و اگر انسان با برنامه دين مبارزه با هوای نفس نكند، در جـایی ديگـر قطعـاً مبـارزه بـاهوای‌نفس خواهد كرد ولی لجن‌مال و مغبون می‌شود. اگركسی به جا مبارزه با هوای‌نفس نكند، بی‌جـا مبـارزه بـا هـوای‌نفـس خواهد كرد.

 

*دنيا با ما سازگای ندارد.

اين دنيا هم دنيایی است كه با ما سازگاری ندارد. ما چيزهایی كه از لذت‌های دنيا را در طول چند سال از خدا گرفته‌ايم، همه را بايـد پس بدهيم. اينكه قوای جسمانی را  كم‌كم از دست  می‌دهيم، يک واقعيت است، اگر چه عده‌ای بيان آن را هم تلخ می‌دانند.  دشواری اين وضعيت وقتی است كه جسم پير شده و توان بسياری از كارها را ندارد ولـی نفـس جـوان مانـده و ميـل بـه خيلـی ازتمايلات داشته باشد. پيامبر اكرم می‌فرمايند: «نفسْ آدم همواره جوان است حتى زمانى كه استخوان‌هاى ترقـوه او از شـدت پيـرى سر به هم آورند، مگر كسى كه خداوند دل او را با پرهيزگارى خالص كرده باشد و اين‌ها اندک‌اند (ميزان الحكمه/حديث۲۰۵۰۲).
وقتی نفس جوان ماند ولی جسم پير شد، می‌دانی چه بلايی سرت می‌آيد؟ اگر تلخی‌ها و سختی‌های پيری را بفهميم، جوانی كردن و بازی‌های جوانانه بـی‌‌فايـده در دوران جوانی را كنار خواهيم گذاشت، ولی درعوض در دوران پيری هم جوان خواهيم ماند.

 

* راه فرار از تلخی‌های زندگی، غفلت از اين تلخی‌ها نيست.
انسان وقتی تلخی‌های وجود خودش، تلخی‌های سرنوشت خودش و تلخی‌های دنيای خودش را ببيند، ممكـن اسـت دنيـا بـرايش غيرقابل تحمل و سخت شود، يا زندگی برايش بی‌روح، بی‌فروغ، بی‌نور و بی‌هيجان شود. در اينجا بايد به ايـن انسـان گفـت: بيـا وخودت را از اين تلخی‌ها غافل نكن. مثلاً مرگ را فراموش نكن. راه فرار از اين تلخی‌ها، غفلت از ايـن تلخـی‌هـا نيسـت. غفلـت ازتلخی‌ها، انسان را نابود می‌كند. نه تنها بايد نگرش به حيات را با توجه به تلخی‌هايش تصحيح كرد و تلخی‌ها را ديد، بلكه از اين‌ تلخی‌ها، غفلت هم نبايد كرد. روح انسان شيرينی طلب و لذت طلب است، روح انسان، رهایی‌طلب و عاشق‌پيشه است. اجازه بدهيم يک مدتی دلمان از اين دنيا بگيـرد،از وضع خودمان و اين دنيا دلگير شود، تا  كم‌كم به وضعيت ديگری برسيم.

 

* مرحله «اول» خداشناسی اين است كه دوست داشته باشيم به خاطر خدا رنج‌ها را بپذيريم.
بهترين راه برخورد با تلخی‌های دنيا، انكارآن‌ها نيست، بلكه يادآوری آن‌ها است واين‌كه بـه عشـقی زنـدگی كنيم كه اساساً دوست داشته باشيم به دليل رسيدن به آن عشق، ايـن تلخـی‌هـا را بپـذيريم. بهتـرين راه برخورد با رنج‌های دنيا اين است كه از رنج بردن لذت ببری و بگويی من عشقی را دوست دارم كـه حاضـر باشم به خاطر آن، همه اين رنج ها را پذيرا باشم. نه اين‌كه بگويی اگر رنج پيش آمـد، بـه خـاطر آن عشـق،اشكالی ندارد. اين مطلب، مرحله اول خداشناسی و ارتباط با خدا است كه دوست داشته باشيم به خاطر خدا سختی‌ها را بپذيريم.
آدم در مرحله اول به جایی می‌رسد كه بگويد: «خدايا آيا می‌شود كه من به خاطر تو رنج بكشـم؟ » بهتـرين نحوه برخورد با سختی‌هایی كه خدا در خلقت بشر قرار داده است؛ انكار، فرار و زرنگی كردن در كاهش رنج نيست، بلكه اين است كه به زجر كشيدن در راه خدا علاقه پيدا كنی.
كسی كه دوست ندارد به خاطر خدا زجر بكشد، نه خودش را شناخته است و نه خدا را. كسـی كـه دوسـت‌دارد به خاطر خدا زجرها را پذيرا باشد، از رنج راضی است و خدا هـم از او راضـی اسـت و مـدام بـه خـدا نزديک‌تر می‌شود؛ ولی يک نگرانی وجود دارد و آن هم جهنم است كه دست‌مايه مناجات او می‌شود.
 اميرالمؤمنين(ع) كسی است كه تمام زجرهای دنيا را برده است ولی نگران زجر آخرت هم هست و از ترس آتش جهنم، گريه می‌كند. مرحله اول خداشناسی اين است كه انسان دوست دارد به خاطر خدا زجر بكشد.

 

* مرحله «دوم» خداشناسي و ارتباط با خدا، «تعيين نوع رنج» توسط خدا است.
مرحله دوم اين است كه خداوند می‌پرسد آيا دوست‌داری در راه من زجر بكشی؟ بنده می‌گويد بله. خداوند می‌گويد: پس من خودم به تو زجر می‌دهم و زجر را تعيين می‌كنم. مثلاً اگر شما دوست داريد صدقه بدهيد، خدا انتخاب كند كه چه چيـزی را بايـد صـدقه بدهيد. اگر قرار باشد خدا نوع زجر را تعيين كند،  می‌داند كه چه زجری را انتخاب كند كه ضدحال باشد. البتـه خـداوند مهربـان اسـت وظرفيت‌ها را رعايت می‌كند. عاشق خدا يعنی كسی كه حتماً بايد در راه خدا زجر بكشد و همه زجرها را بايد تا آخر بكشد ولی خدا به هر كسی اين اجازه را نمی‌دهد. خداوند در اين عالم فقط به يک نفر اجازه داد كه اين راه را تا آخر بـرود و آن هـم امـام حسـين(ع) بود ...

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *