تنها مسیر – هسته‌ی اصلی بحث – جلسه۳۰ (حجت الاسلام پناهیان)

تنها مسیر؛ راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی (هسته‌ی اصلی بحث) - حجت الاسلام پناهیان

تنها مسیر؛ راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی (هسته‌ی اصلی بحث) - حجت الاسلام پناهیان

* چرا خدا به لقمان حكمت داد؟
در جلسات قبل دريافتيم «جهاد با نفس» تنها مسير برای تعالی و بهبود زندگی و بندگی است و در نهايت تنها راه برای رسيدن به قرب پروردگار متعال است. طبيعتاً بايد پس از پذيرفتن اين اصل به سراغ راه‌كارها و اقدامات عملی برويم.
در اين مسير، به عنوان مقدمه بايد به دنبال «علمِ مبارزه با نفس» باشيم و آگاهی‌های مورد نياز در اين زمينه را فرا بگيريم. يادگرفتن چنين علمی خيلی ارزشمند است. اين علم مجموعه‌ای از آگاهی‌هاست كه ضمن بيان مبانی، راه‌های جهاد با نفس و پيچيدگی‌های آن را برای ما مشخص می‌كند.
از امام صادق(ع) پرسيدند چرا خدا به لقمان حكمت داد و چرا اين‌قدر آدم ارزشمندی شد؟ امام صادق(ع) در پاسخ، ابتدا به شيوه زندگی و برخی رفتارهای خوب لقمان اشاره می‌كنند و بعد می‌فرمايد: لقمان كسی بود كه فكر می‌كرد و عبرت می‌گرفت و علم مبارزه با هوای‌نفس را آموزش می‌ديد تا به وسيله آن بر هوای‌نفس خود غلبه كند و با نفس خود مجاهده نمايد و خودش را از شرّ شيطان محافظت كند.. به همين دليل بود كه خداوند به لقمان حكمت و عصمت داد. (تفسير قمی/ج۲/ص۱۶۲)

 

* بايد يک برنامه آموزشی برای «راه‌های مبارزه با هوای‌نفس» داشته باشيم.
ما برای درک مبانی و راه‌های مبارزه با هوای‌نفس بايد آموزش ببينيم و يک برنامه آموزشی داشته باشيم. بايد به دنبال آموختن علم جهاد با نفس باشيم. البته ممكن است اين علم را «علم اخلاق» يا «علم تربيت» و يا به تعبير بهتر «علم تهذيب نفس» بنامند، ولی در واقع اين دانش به تعبير اميرالمومنين(ع) آگاهی از «نظام دين» است. (نظِامُ الديِّنِ مخُالفَةَ الهوی؛ غررالحكم/۶۴۲۷)
امام صادق(ع) در ادامه روايت می‌فرمايد: «لقمان قلب خود را با فكر كردنِ زياد و نفس خود را با عبرت‌ها مداوا می‌كرد؛ فَكاَنَ يدُاَويِ قلَبْهَُ باِلفْكِرِْ وَ يدُاَويِ نفَسْهَُ باِلعْبِرَ» يعنی بسياری از مسائل اين علم را با فكر كردن و عبرت گرفتن از تجربه‌ها نيز می‌توان دريافت، و دين تنها يک راهنماست. لازمه اين سخن آن است كه علوم تجربی هم می‌توانند هم جهت با دين، انسان را در مسير مبارزه با هوای‌نفس كمک كنند. تعبير «عبرت گرفتن» كه در روايات زياد به چشم می‌خورد فرقی با تجربه ندارد. عبرت يعنی از تجربيات خوب استفاده كردن و علوم تجربی منظم شده تمام تجربيات انسان‌هاست كه طی قرون و اعصار در موضوعات مختلف انباشته شده و نظم گرفته است. دين می‌تواند علوم تجربی را راهنمایی كند و علوم تجربی هم در مسير رشد خود حتماً به همان حرف‌های دين می‌رسند.

 

* مبارزه با نفس به انسان حكمت می‌دهد.
امام صادق(ع) در ادامه روايت، می‌فرمايد: لقمان نزديک نمی‌شد مگر به چيزی كه نفعش در آن باشد. (تبعيت كردن از هوای‌نفس به ضرر انسان است و نفع انسان در مخالفت با هوای‌نفس است) به همين دليل (يعنی به دليل فراگيری دانش مبارزه با نفس و ممارست در جهاد با نفس و ...) به لقمان حكمت و عصمت داده شد؛ وَ كاَنَ لاَ يظَعْن إلِاَّ  فيِماَ ينَفْعَهُ فبَذِلَكِ أوُتيِ الحْكِمْةَ وَ مُنحَ العْصِمْةَ.» (منبع پيشين)
به اين فكر كنيد كه چرا مبارزه با نفس به انسان حكمت می‌دهد و او را توليدكننده علم قرار می‌دهد و راه طولانی فهميدن پيچيده‌ترين قواعد عالم را برای او كوتاه و سهل می‌كند؟ و چرا انسان را به حد عصمت اكتسابی می‌رساند؟

 

 * خدا به لقمان عصمت عنايت كرد، چون واقعاً دنبال «مبارزه با نفس» بود.
بر اساس فرمايش امام صادق(ع)، خداوند علاوه بر حكمت، به لقمان عصمت هم عطا كرد. برخی وقتی سخن از «عصمت» برای غير از ائمة معصومين می‌شود، حساسيت منفی پيدا می‌كنند. در حالی‌كه سخن گفتن از عصمت اكتسابی در اثر تقوا و مبارزه با هوای‌نفس و اخلاص بارها در روايت‌ها آمده است. مثلاً امام باقر(ع) می‌فرمايد: «اگر خداوند متعال، حسن نيت را در كسی ببيند او را در پناه عصمت قرار می‌دهد؛ إذِاَ علَمِ َ اللهَّ ُ تعَاَلىَ حسُنْ َ نيِةَّ ٍ منِ أحَدَ ٍ اكتْنَفَهَ ُ باِلعْصِمْةَ»(اعلام الدين/ص۳۰۱) اين می‌شود عصمت اكتسابی. خداوند به لقمان هم، عصمت عنايت كرده است، چون او واقعاً دنبال مبارزه با نفس بوده است.
آيت ﷲ بهجت(ره) در بيانی می‌فرمايند: شرط نبوت و وصايت، عصمت است؛ اما بر اين كه «عصمت، اصلا تحققش منحصر به نبى و وصى است»، دليل نداريم. زيرا در زيد بن على بن الحسين (عليهم السلام) احتمال عصمت می‌دهيم؛ من احتمال حسابى، حتى بالاتر از احتمال مى‌دهم، كه ايشان معصوم از خطيئه بوده نه معصوم از خطا. در جايى گويا در تفسيرش – مى‌گويد: «معصوم همان پنج تن بودند» كه پيداست در اين مسئله با معصوم (عليه السلام) گفتگو نكرده؛ اما هم خودش و هم پسرش (يحيى)با آن جوانانش، معصوم از خطيئه بودند. و امام صادق (عليه السلام) فرموده است: «خدا عمويم زيد را رحمت كند؛ اگر پيروز مى‌شد، حق ما را به ما وا مى‌گذاشت.» همين‌طور در حضرت ابوالفضل و على بن حسين (كه در كربلا شهيد شد) و اين همه اصحاب سيدالشهداء؛ صحبت احتمال نيست واقعا عصمت در اينها محرز است. و همچنين براى مقداد و سلمان؛ آيا مى‌شود بگوييم عصمت ندارند؟ بلكه نزديک عصر ما هم ديده شده كسانى كه مدعى بودند: «معصيت بجا نياورديم عالما و عامدا؛ از روى علم و عمدا، معصيت بجا نياورديم.» (گوهرهاى حكيمانه/۵۸)

 

* بعد از كسب آگاهی، اولين اقدامی كه بايد در مسير «جهاد با نفس» انجام دهيم چيست؟
بعد از كسب آگاهی و وقتی پذيرفتيم كه تنها مسير ما مبارزه با نفس است و به اهميت و ضرورت آن پی برديم، اين سؤال مطرح می‌شود كه اولين اقدامی كه بايد در اين مسير انجام دهيم چيست؟ به اين سادگی نمی‌توان اولين اقدام را در وجود انسان تعريف كرد چون وجود انسان دارای ابعاد مختلف است و هروقت از اولين اقدام سخن می‌گوييم، اين سؤال پيش می‌آيد كه اولين اقدام در كدام ساحت از ساحت‌های وجودی انسان؟
به عنوان مثال، از جهت انواع روابط انسان، شايد بتوان گفت، از جهت رابطه انسان با خدا، اولين اقدام درست كردن نماز است، و از جهت رابطه با اطرافيان، اولين اقدام ظلم نكردن است. در رابطه با كنترل رفتار نيز به سادگی نمی‌شود گفت كه من اول بايد چشم خود را كنترل كنم يا اول گوش يا زبان خود را كنترل كنم.
همچنين انسان غير از اعمال و روابط مختلف، مراتب وجودی مختلفی هم دارد. يعنی علاوه بر مرتبه «عمل و رفتار»، در مرتبه «فكر و انديشه» يا در مرتبه «احساسات و علايق» هم می‌تواند فعاليت‌هایی انجام دهد. در اين‌جا نيز پرسش‌هایی پديد می‌آيد: آيا اولين اقدام، اقدام در مرحله انديشه است يا اقدام در مرحله عمل و رفتار است يا اقدام در مرحله گرايش‌ها و احساسات؟ در اين‌جا هم به سادگي نمی‌توان تعيين كرد كه اولين اقدام در كدام مرتبه يا مرحله بايد باشد.
البته از يک جهت گفته می‌شود اولين قدم، اقدام در مرحله گرايش‌ها است. زيرا اين يک واقعيت روشن است كه تا وقتی انسان گرايش به فهميدن يک مسئله يا انجام يک عمل نداشته باشد، به سراغ آن نمی‌رود. اما آن‌چه مسئله را پيچيده می‌كند، اين است كه خداوند انسان را بدون گرايش نيافريده، و از همان ابتدا فطرتاً در تمام انسان‌ها، گرايش‌هایی را قرار داده است. به همين دليل است كه در بسياری از مواقع، اولين اقدام، اقدام در مرحله گرايش نيست. چون يک سلسله گرايشات خوب در انسان موجود هستند و نياز به كسب آن‌ها نيست.

 

* اولين قدم «مبارزه با نفس» پس از آگاهی: داشتن نگرش «بدترين دشمن» به نفس خود.
با همه پيچيدگی‌های روح انسان كه موجب شده معرفی اولين قدم بسيار سخت باشد، يک اقدام را به عنوان اولين قدم می‌توان معرفی كرد و آن هم اين‌كه انسان در مسير مبارزه با هوای‌نفس، در اولين قدم به دنبال اين باشد كه نگرشی كه به نفس بايد پيدا كند، همان نگرشی باشد كه به بدترين دشمن خود دارد. يعنی نگرش انسان به «نفس خود» و به «انانيت خود» بايد به گونه‌ای باشد كه او را موجود بسيار بدی بداند و از او يک برداشت دشمنانه داشته باشد.
آگاهی كفايت نمی‌كند؛ بايد نگاه ما به نفس بسيار با ثبات و عميق باشد و اين نياز به دقت و صرف وقت دارد؛ كه ضمن مبارزه با هوای‌نفس بايد انجام بگيرد. 

 

* خيلی‌ها قبول ندارند كه نفس آن‌ها موجود بد و خطرناكی است و حتی با نفس خودشان رفيق هستند!
خيلی‌ها قبول ندارند كه نفس آن‌ها موجود بدی است و از آن احساس خطر نمی‌كنند و حتی با نفس خودشان رفيق هستند! در حالی كه واقعاً بايد اين اتفاق برای ما بيفتد كه نفس خودمان را دشمن خودمان بدانيم و اين احساس و نگرش را داشته باشيم كه گرايش‌های پست و نفسانی ما (كه همان هوای‌نفس است) بسيار بد و خبيث هستند و اگر آن را دشمن خود ندانيم و با آن مبارزه نكنيم، به يک موجود لوس، نُنُر، بی‌منطق و خطرناک تبديل خواهد شد.

 

* پيامبر(ص): بدترين دشمن تو نفس توست.
پيامبر گرامی اسلام(ص) می‌فرمايد: «بدترين دشمن تو نفس توست كه در درون توست.» (مجموعه ورام/ج۱/ص۵۹) بايد باور كنيم كه نفس ما دشمنی است كه می‌خواهد ما را ذليل و نابود كند. نه تنها بايد اين نفس خطرناک را ارباب خودمان قرار ندهيم، بلكه حتی با او رفاقت و دوستی هم نبايد داشته باشيم و حتی نسبت به او بی‌تفاوت هم نبايد باشيم. چون بی‌اعتنایی و غفلت از اين دشمن بی‌رحم و خطرناک، ما را بی‌چاره می‌كند. برای مبارزه با نفس، بايد ابتدا نفس را طرف مقابل خود ببينيم و او را دشمن بدانيم، تا او را زمين بزنيم و الّا او ما را به زمين خواهد زد.
بايد احساس خودمان را نسبت به نفس خود تغيير دهيم و او را واقعاً دشمن خود بدانيم؛ دشمنی كه هر لحظه می‌خواهد به ما صدمه بزند و ما را ذليل كند. نبايد در خوش خيالی به سر ببريم و احساس امنيت كاذب ما را در دام دشمنی‌های پنهان او بيفكند.

 

* امام كاظم(ع): مجاهده با نفس، مانند «جهاد با دشمن» بر تو واجب است.
امام كاظم(ع) به يكی از ياران خود می‌فرمايد: »با نفس خودت مجاهده كن تا او را از هوا باز بداری كه اين كار مانند جهاد با دشمن بر تو واجب است»(تحف العقول/ص۳۹۹)
ای كاش صدا و سيمای ما اين راهبرد را می‌پذيرفت كه جنگ منطقه و جنايات دشمن را يک مقدار بيش‌تر به مردم نشان می‌داد تا مردم بدانند دشمن يعنی چه؟ مثلاً يک مقدار به آن چندصدنفری كه سر بريده شدند يا يكی‌يكی با گلوله كشته شدند، می‌پرداخت تا مردم ببيند و مفهوم «دشمن» را درک كنند.

 

* دشمن‌شناسی و دشمن‌باوری خوبی نداريم، ابليس سعی می‌كند ما را از دشمن غافل كند.
ما دشمن‌شناسی و دشمن‌باوری خوبی نداريم و اين‌گونه مفاهيم، كمی در ادبيات ما غريب هستند. ابليس هم خيلی سعی می‌كند ما را خام كند و از دشمن غافل كند. الان كه دشمن هست چرا نبايد متوجه باشيم و چرا بايد حضور او را ناديده بگيريم؟ هيچ آدم عاقلی به دشمن خونی و تا دندان مسلح خود بی‌اعتنایی نمی‌كند. هيچ آدم با شعوری در كنار دشمن بی‌رحم خود احساس امنيت نمی‌كند.
آن فيلمی كه نشان می‌دهد سر يک كشيش مسيحی را می‌بُرند بايد يک بار نگاه كنيم و بارها به آن فكر كنيم. بايد قيافه آن كسی كه خيلی راحت دارد سرِ آن كشيش را جدا می‌كند ببينيم كه چگونه اين كار را انجام می‌دهد تا رذالت و خباثت دشمن را باور كنيم. اگر چنين دشمنی به دست شما بيفتد او را نمی‌زنيد؟ امام صادق(ع) می‌فرمايد: «نفس ما بدتر از آن دشمن است». بايد اين برای ما جا بيفتد كه نفس ما دشمن ماست و بايد همانطور كه دشمن خود را ميزنيم، نفس خودمان را هم بزنيم و آن را ذليل كنيم.

 

* اگر بفهميم دشمن‌ترين دشمن، نفس ماست تحمّل دشمنی‌های مؤمنين به ما، برايمان آسان خواهد شد.
اميرالمؤمنين(ع) در وصيت خود می‌فرمايد: «ﷲ ﷲ در جهاد با نفس كه دشمن‌ترين دشمنان با شماست؛ وَ اللهَّ َ اللهَّ  َ فيِ الجْهِاَدِ للِأْنَفْسُ؛ِ فهَيِ َ أعَدْىَ العَدُوّ لكَمُ» (دعائم الاسلام/۲/۳۵۲) اگر ما بفهميم كه دشمن‌ترين دشمنمان نفس ماست، تحمل دشمنی‌های مختصرمؤمنين در اطراف ما برايمان آسان خواهد شد. البته حساب كفار و منافقان معاند كه با اسلام و مسلمين دشمنی دارند جداست؛ با آن‌ها هم بايد دشمنی كرد.

 

* اميرالمؤمنين(ع): آغاز گناهان، تصديق نفس و اعتماد به آن است.
اميرالمؤمنين(ع) در ادامه وصيت خود می‌فرمايد: «ابتدا و آغاز گناهان تصديق كردن نفس (يعنی نفس خود را تكذيب نكنيم و فكر كنيم نفس ما خوب است و خطری ندارد) و تمايل پيدا كردن و اعتماد به هوای‌نفس است؛ وإن َّ أولَّ َ المعاصیِ تصَديِقُ النفَّسِ، والرُّكُون ُ إلى الهوَىَ» (دعائم الاسلام/۲/۳۵۲) لازمه ترک اين اولين گناه اين است كه ما ابتدا نفس را تكذيب كنيم يعنی با آن بد بشويم.

 

* غير از دشمن گرفتن نفس، بايد به زشت بودن نفس هم توجه كنيم.
بنابراين اولين قدم ما تكذيب كردن نفس و دشمن گرفتن آن است. اما غير از دشمن گرفتن نفس، بايد به زشت بودن نفس هم توجه كنيم. نفس انسان يک موجود خبيث، كثيف، بی‌حيا و طغيان‌گر است. وقتی می‌گوييم نفس بد، منظورمان همان بخش پست نفس است كه تمايل به دنيا دارد، و الاّ روح انسان مراتب بسيار زيبایی هم دارد كه خداگونه است.
خداوند متعال در حديث معراج خطاب به حبيب خود رسول اكرم(ص) می‌فرمايد: «ای احمد! با خوش‌پوشی و خوش‌لباسی و غذاهای لذيذ و خوش‌نشينی مأنوس نباش و خود را زينت نده و به سراغ اين كارها نرو، نفس محل همه بدی‌هاست و نفس رفيق هر بدی‌ای است. تو او را به طاعت می‌كشانی و او تو را به معصيت می‌كشاند و تو را وادار می‌كند كارهای بد انجام دهی، وقتي سير می‌شود طغيان می‌كند و وقتی گرسنه می‌شود شكايت می‌كند و وقتي فقير می‌شود غضب می‌كند و عصبانی می‌شود و وقتی غنی می‌شود تكبّرمی‌كند (غنی شدن هم فقط با مال نيست، با هر چيزي ممكن است احساس غنی شدن پيدا كند؛ مثلاً گاهی كافی است كه نفس انسان ببيند حقّ با اوست، بلافاصله تكبّرمی‌كند)» (الجواهر السنية في الأحاديث القدسية/ص۳۸۳)

 

* مَثَل نفس مَثَل شترمرغ است، خيلی می‌خورد ولی نه بار می‌كشد و نه پرواز می‌كند.
در ادامه اين حديث قدسی می‌فرمايد: «مثَلَ نفس مثَلَ شترمرغ است، خيلی غذا می‌خورد ولی نه باركشی می‌كند و نه پرواز می‌كند و هيچ خدمتی انجام نمی‌دهد و مثَلَ نفس مثَلَ خرزهره (نام درختچه‌ای سمّی و هميشه‌سبز) است كه ظاهرش زيبا ولی بسيار تلخ و بدمزه است.»
روزی ظرف فالوده‌اى خدمت امير المؤمنين(ع) آوردند و در برابر آن حضرت گذاشتند. امام(ع) به صافى و زيبايى آن نگريست و انگشت خود را به آن زد و آن را چشيد، و فرمود: همانا حلال، پاک و نيكوست و اين حرام نيست، اما من خوش ندارم نفسِ خود را به چيزى عادت دهم كه تاكنون بدان عادت نداده‌ام. اين ظرف را از جلو من برداريد. پس، آن را برداشتند. (محاسن /۲/۴۰۹)
 امام صادق (ع) به نقل از پدرانش فرمود: مقدارى خبَيص(حلوايى تهيه شده از آرد و خرما و كشمش و روغن) خدمت اميرالمؤمنين(ع) آوردند، حضرت از خوردن آن خوددارى ورزيد. عرض كردند: آيا آن را حرام مى‌دانيد؟ فرمود: نه، اما می‌ترسم نفسَم به آن علاقه‌مند شود و به دنبال آن بروم. (امالی مفيد/۱۳۴ و الغارات/۱/۵۹) مشابه همين داستان را برای حضرت رسول(ص) نيز نقل كرده‌اند (محاسن/۲/۴۰۹)
درواقع حضرت امير(ع) چون خيلی خوشمزه بود نخوردند، و توضيح دادند كه اگر من اين‌جا به خواسته نفس خودم پاسخ مثبت بدهم اين نفس پُر رو می‌شود و جاهای ديگر شروع می‌كند به نقِ زدن و زياده‌خواهی كردن، و بعد ديگر انسان از پس آن برنمی‌آيد.

 

* «گربه را دم حجله بايد كشت» درباره نفس بايد انجام شود.
بايد از همان ابتدا به نفس خودمان جواب منفی بدهيم و الّا اين نفس، لوس و نُنُر و پُر رو می‌شود و بعد جاهای ديگر شروع می‌كند به نِق زدن و ديگر از عهده آن برنخواهيم آمد؛ خواسته‌هايش هم تمامی ندارد و تا انسان را بدبخت نكند دست بردار نيست. پس آدم عاقل كسی است كه از همان اول در مقابل خواسته‌های نفس خود بايستد، و آخر كار او را ببيند.
اين‌كه می‌گويند: «گربه را دم حجله بايد كشت» درباره نفس بايد انجام شود. روی نفس را از همان اول بايد كم كنيم و الّا وقتی قدرت پيدا كند ديگر از پسِ آن برنمی‌آييم. نفس پُر رو، زود عصبانی می‌شود، دير می‌بخشد، كينه‌ای می‌شود، زودرنج خواهد شد، دير لذت می‌برد، زود شاكی می‌شود، و هزاران خصلت بد ديگر پيدا می‌كند كه آدم را بيچاره خواهد كرد.

 

* چرا در درس و بحث‌های معنوی و اخلاقی هميشه به سراغ امور فرعی برويم؟!
در درس و بحث‌های معنوی و اخلاقی چرا هميشه به سراغ امور فرعی يا سرشاخه‌ها برويم و روی آن‌ها كار كنيم؟ مثلاً چرا بايد ابتدا به سراغ «شُكر» برويم كه با هم صحبت كنيم و همه هم خوششان بيايد ولی بعد هم هيچكس شاكر نشود و آخرش هم بگوييم «شُكرعجب چيز خوبی است! ای كاش ما هم بتوانيم شاكر بشويم!» مگر اين نفسِ سركش و خبيثی كه داريم به ما اجازه می‌دهد شاكر بشويم؟!
چرا بايد ابتدا در مورد موضوع «صبر» صحبت كنيم؟ مگر اين نفس لوس و نُنُر ما قبول می‌كند كه ما اهل صبر بشويم؟ ما وقتی می‌توانيم درباره مفاهيم زيبا و خوبی مثل «شُكر»، «صبر»، «سخاوت» و ... صحبت كنيم كه مسير اصلی -يعنی مبارزه با هوای‌نفس- را طی كنيم؛ در اين صورت سخن گفتن از هر فضيلتی برای ما مفيد خواهد بود و تذكرات موثری خواهند بود؛ به خودمان  خواهيم گفت: «من چون مبارزه با هوای‌نفس نكرده‌ام، بی‌صبر شدم، ناشاكر شدم، با سخاوت نشدم و ...»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *