مفهوم طب اسلامی از دیدگاه استاد حسن ضیائی

مطالب زیر مقاله استادی است که جهت تدریس رساله ذهبیه امام رضا (علیه السلام) به همراه خانواده وبا تحمل رنج فراوان ترک شهر و دیار نمودند و در کمال تواضع درحال مطالعه و تدریس و تحقیق ...
چرا وارد طب الائمه شدم؟
قدرتهایی داریم ناشناخته. به چشم نمی آیند و گاهی نادانسته حتی انکارشان می کنیم و جبهه می گیریم.
۶- ۷ سال به بیماری عجیبی مبتلا بودم به نام وسواس. بطوریکه نمی توانستم از منزل بیرون بیایم. کافی بود در کوچه ای خونی از بینی کسی بچکد تا کل آن کوچه بر من حرام شود. هر غسل واجبم قریب ۱ ساعت طول می کشید و دو رکعت نماز صبحم را ۷ بار تکرار می کردم و ظهر هم دو رکعت قضای آنرا به جا می آوردم . نذر داشتم یکسال، روزانه یک جزء قران بخوانم ، با اینکه قرائت یک جزء در نیم ساعت شدنی بود، برای من ۵/۱ ساعت زمان می برد. خواندن روایات و فتوای علما هم در من کارگر نیفتاد و من نتوانستم از این ابتلا خلاص شوم. به ستوه آمده بودم. تا اینکه یکبار در نماز آقای بهجت به قلبم خطور کرد از ایشان راهنمایی و کمک بخواهم. بعد از نماز خود را به ایشان رساندم و مشکلم را در میان گذاشتم. گفتم:« من در مستحبات مشکلی ندارم ولی در واجبات به شدت گرفتار وسواسم.» فرمودند:« شما کمی تربت و اب زمزم بخور» در همان لحظه حس کردم بیماریم برطرف شده است. تربت و آب زمزم را تهیه و به دستور ایشان عمل نمودم و اکنون ۸ سال از آن روز می گذرد و دیگر نشانی از این بیماری در من نیست.بعد از آن ، یکسال بنای تحقیقاتم شد« امام حسین ع» و « استشفا به تربت سیدالشهدا» و هر چه پیشتر رفتم ، بیشتر دانستم که راه همین است و ما غافلیم.
از ضروریات کار در طب اسلامی ، شناخت دقیق متون طب سنتی است. « الاشیا تُعرف بالمقابلها» اشیا با ضدشان شناخته می شوند. آدم ظلمت دیده نور را می شناسد و قدر هوا را کسی می داند که از آن محروم مانده باشد. بهر حال برای اینکه طب الائمه را بهتر بشناسیم و ببینیم همان تکرار طب سنتی است یا چیزی غیر از آن، لازم است که طب سنی را به خوبی در مطالعه بگیریم
بر خلاف منابع درسیِ رشته پزشکی در دانشگاهها که حاصل تالیفات زبدگان و نام آورانی است که آثارشان در شئون مختلف طب محل توجه و استفاده است، در طب الائمه غیر از روایات وارده از سوی معصومین ع ، منبعی قابل استفاده نداریم. چرا که این گنج عظیم آنچنانکه باید در دایر دقت عالمان قرار نگرفته و از موشکافیهای عالمانه برای کشف اسرار بر کنار مانده است. بوعلی، جرجانی و عقیلی خراسانی، در طب سنتی شخصیتهایی جا افتاده اند, اما در حوزه طب الائمه جای چنین دانشمندی خالی است.
تلخترین واقعیت این است که ما امامان معصوم را به درستی نمی شناسیم و نسبت به ابعاد مختلف شخصیت ایشان جاهلیم و این جهل باعث شده است که از دریای گوهرافشان دانش الهی آنان بی بهره بمانیم. از اینرو اصلیترین مقدمه برای ورود به منظومه ی طب الائمه ، امام شناسی است. تا علم امام را در فقه خلاصه ندانیم و مدیر بودن را برای امامان جامعه کافی نشناسیم.
لازمه این شناخت این است که از طرح شبهه و سوال در مورد شخصیت امام نهراسیم و یقین بدانیم که با چنین رویکردی است که جهل به معرفت بدل می شود و گنج پنهان به برکت جاری
کسی محضر امام آمد و گفت: کنیزی دارم که در خواب می ترسد(فزع النوم)، بیماریی که کسی نتوانسته علاجش کند. حضرت فرمود: فصدش کن
و او را فصد کردند و خوب شد.
حال اگر بگویند امام صادق ع چنین دستوری دادند، پذیرفته نمی شود. در حالیکه حضرت فرموده اند: در برابر روایتی که نام ما را بر سرش دیدید ، تسلیم باشید.
از جمله مسائلی که در مواجهه با روایات طبی ، مخاطب کم حوصله را می آزارد ، تعارضات ظاهر روایات است. این تعارضات هم در کلیات طب الائمه دیده می شد( مثلا در جایی اخلاط به ۳ دسته و در جایی دیگر به ۴ دسته و در جایی دیگر به ۵ دسته تقسیم می شوند)و هم در جزئیات ( مثلا بنابر روایتی استحمام کردن باعث چاقی است و بنا بر روایتی دیگر ، علاج لاغری است)
شاید در ابتدا چنین به نظر برسد که مجموعه ای از روایات متعارض نمی تواند مبنای نظری و عملیِ حرفه ای باشد که کوچکترین خطا در آن جایز نیست.کسی محضر امام صادق آمد و گفت: «خبری که از جانب شما به ما می رسد دوگانه است و هر کسی چیزی می گوید.» امام فرمود: «یعنی یکی می گوید روز است و دیگری می گوید شب؟»
گفت:« نه تا این حد. ولی به هر حال ضد و نقیضند»
فرمود:« روایتی را که از طرف ما به شما می رسد ولو ضد و نقیض ، بپذیرید و بعد بیایید ما دلیلش را به شما می گوییم.»
بر خلاف سایر فِرق، ما معتقدیم که امام زنده است و دریچه استعانت از ایشان باز. اگر چنین معنای عمیقی در جان انسان جا بگیرد ، باب توسل گشوده و انوار هدایت از این باب بر عقل و جان آدمی منتشر می شود. کم نیستند خوابهایی که در آنها اهل بیت علیهم السلام نسخه تجویز فرموده اند. حضرت امیر ع فرمود« کسی که کوشش کرد، یافت» « من جّد، وجد» و هر کسی که دری را بکوبد آن در باز می شود ولی باید بدانیم که آن در صاحبی دارد و باید آن صاحب را شناخت.
آیا همه روایات طبی قضیه ای در واقعه است و حضرات معصومین برای شخصی خاص که به ایشان مراجعه کرده نسخه تجویز فرموده اند؟
روایاتی هست که ایشان در آنها نسخه های کلی داده اند.نمونه آن در «رساله ذهبیه» امام رضاست که در آن رساله ۲۰ صفحه ای، تمام بیماریهای بدن را شرح داده اند و علاوه بر ورود در ۵ فن طب، نکاتی افزونتر فرموده اند. و در آخر رساله ( بحار/ ۶۲/ صفحه ۳۴۷) می فرمایند: «هر کس به این نوشته عمل کند و بدنش را با آن تنظیم نماید از هر بیماری در امان است و بدنش به حول و قوه الهی صحیح و سالم می ماند و خداوند عافیت را به هر که می خواهد عطا می نماید»
البته نسخه های شخصی هم وجود دارد.
متاسفانه متن حوزه فقط متن اصولی و فقهی است و هر طلبه ای که فقه و اصول نداند طلبه نیست اما پرداختن به سایر زمینه ها به علاقه و سلیقه افراد بستگی دارد. اگر کسی به مباحث عقلی علاقمند است فلسفه و کلام را دنبال می کند و اگر کسی به علم حدیث علاقمند است، حدیث را و قس علیهذا.
در حوزه هنوز مباحث طبی رسمیت پیدا نکرده است و هر کس که در این زمینه کاری می کند بر پایه علاقه شخصی است. از یک طرف متن خاص در میان نیست و از طرف دیگر کسی که سراغ روایات می رود و با فهم آنها دست و پنجه نرم می کند، ناکام می ماند و سرانجام خسته کنار می رود. بنابراین تدارک متنی مناسب و عملی برای معرفی و ترویج این طب الهی ضرورتی انکار ناپذیر است.
اینکه حضرت می فرمایند: «دوای بلغم حمام ناشتا است»، یک روایت ست. تبیین علمی روایات و تحلیل آنها با زبان علمی، کار ماست. باید با جمع بندی دانسته ها، روایات اهل بیت را با زبان علمی و فنی در هیات متنی عالمانه در جامعه رواج دهیم.
زمانی خیال می کردیم اگر کتاب بحارالانوار را داشته باشیم کل روایات را در اختیار داریم . بعد فهیدیم که این کتاب ، گلچین ، ثلث روایات از ۴۵ منبع است که جلد ۵۸ تا ۶۶ آن درباره طب است منهای بحثهای پراکنده طبی در سایر روایات مثل «توحید مفضل» که چون نامش توحید بوده در جلد سوم آمده و یا رساله اهلیلیجیه که آن هم در جلد سوم آورده شده است.

غیر از این مباحث پراکنده ، ۹ جلد بحار در باب طب است. البته علمای دیگری هم در این زمینه کار کرده اند مانند سید عبدالله شبر که در زمینه های مختلف از جمله طب الائمه کتاب نوشته اند و در مقدمه گفته است:« می بینم مردم به این در و آن در می زنند و ما چرا از طب الائمه استفاده نمی کنیم»
در طب ائمه اسباب و علایم به امور جسمانی محدود نمی شود. مثلا یکی از اسباب بیماری، گناه است. وقتی فهمیدیم سبب بیماری گناه است دارو دیگر فایده ندارد. چون درمان باید بر اساس سبب باشد. وقتی سبب امری روحانی است ، پرداخت به جسم چه فایده ای دارد.
در روایتی ( جلد ۱۰/ صفحه ۱۷۱ بحار) حضرت امام صادق در مباحثه با یکی از زنادیق می فرمایند:« ان المرض علی وجوه شطی.» مرض وجوه مختلفی دارد. مرض البلوی: مرضی که مرض امتحان است. حضرت ایوب کجا خود را مداوا کند وقتی قرار است در دستگاه الهی امتحان شود؟ این درمان ندارد. در طب سنتی اسباب و علائم را کاملا استقراء نکرده اند. مرض العقوبه: یعنی باید عقوبت کاری را که کرده بچشد. مثلا در روایت آمده است« اگر در جامعه ای زنا زیاد شود خداوند مرگ ناگهانی را زیاد می کند.»
برای فهم طب الائمه باید وسعت نظر داشت و برای درک اسباب، دقت در موضع درد کافی نیست.
«مرض جعل علیه الفنا»: مرضی که بناست بواسطه آن شخص بمیرد « و انت تزعم ان ذلک من اغذیه ردیئه» و تو پزشک گمان می کنی که غذای بد خورده است
« او من علت کانت من امه » و یا مرض، مرض ارثی است.. روایتی طولانی است که مستقیما آنرا ذکر کردم.
با توسع دایره اسباب دیگر نمی توان بنای درمان را بر ظاهر بیماری گذاشت آنچنانکه مرسوم است و متاسفانه هنوز بیمار ننشسته، نسخه اش را به دستش می دهند. در طب الائمه برای درمان باید سبب واقعی را پیدا کرد و این ممکن نیست مگر با شناخت روحیات و اعتقادات و زندگی و … بیمار
بهر حال امراض مختلف است و اسباب مختلف و ما باید متناسب با هر سبب درمان مناسب را انتخاب کنیم
هندسه اقلیدسی و هندسه غیراقلیدسی در مکتب هندسی اند. درهندسه اقلیدسی اصولی را می پذیریم. مثلا از یک نقطه خارج یک خط فقط یک خط موازی با آن می توان رسم کرد و یا یک خط بیشتر نمی توان بر آن عمود کرد… در هندسه غیر اقلیدسی هم اصولی را می پذیریم.حال اگر در هندسه اقلیدسی از خط و نقطه سخن گفتیم، آیا در هندسه غیر اقلیدسی نباید از خط و نقطه حرفی به میان بیاوریم، چون قرار است مکتبی جدید باشد؟ چنین چیزی پذیرفته است؟
یا در فلسفه، حکمت بوعلی حکمتی مشاء است و عقل گرا، عقول عشره قائل است و نفوس و آباء اربعه و امهات و مبادی در حالیکه فلسفه اشراق بنای کارش با قلب است. آیا می شود گفت حال که بوعلی از وجود سخن گفته، عالم اشراقی باید لفظ وجود را کنار بگذارد حتی اگر می خواهد از وجود صحبت کند. تفاوت مکاتب بر اساس استوانه و محور مکاتب است ولو اینکه الفاظ با هم مشترک باشد. اشتراک الفاظ ، استقلال مکاتب را بر هم نمی زند. چرا که هر مکتبی چارچوبی دارد. آنچه ممنوع است استفاده از چارچوب و مبانی سایر مکاتب است والا بنا نیست وقتی می گوییم طب الائمه دیگر از الفاظ بلغم و سودا و صفرا و …. استفاده نکنیم
حال برای آنکه بدانیم آیا طب ائمه مکتب طبی مستقلی است یا خیر، باید چارچوب مکتب طبی اهل بیت را به دست آوریم و این حقیقت یعنی استقلال مکتب طبی ایشان را در مقایسه با چارچوب سایر مکاتب طبی دریابیم. البته همانطور که هندسه اقلیدسی و غیر اقلیدسی اصول مشترکی دارند میان مکتب طبی اهل بیت و دیگر مکاتب مشترکاتی هست. باید مشترکات و فارقها را بشناسیم و آنوقت می توان ادعا کرد که این مکتب با این فارقها یک مکتب طبی مستقل است. استفاده از اصطلاحات و الفاظ مشترک تا وقتی که مخل کلی و اصول موضوعه نباشد، مانعی ندارد. فرموده اند:« علینا القاء الاصول و علیکم تفریع الفروع»: ما اصول را به شما القاء می کنیم، شما بر این اصول با فکرو اجتهاد جزییات را تفریع کنید.
باید کلیات و چارچوب و اصول موضوعه اش را بدست آورده و بر آن اساس طب الائمه را معرفی کرد ولو اینکه از لفظ بلغم و سودا و… استفاده شود.
نباید خیال کنیم که علم بر کثرت است. امیر المومنین می فرمایند:« العلم نقطه کثره الجاهلون»
علم یک نقطه است. جاهلان زیادش کردند. شقوق زدند و شعبه ساختند.
حضرت به عنوان بصری می فرمایند:« العلم نور، یقذفه الله فی قلب ما یشاء» : علم یک نور است که خدا آنرا در قلب هر که بخواهد قرار می دهد
حالا بادی این ظرف را برای نور آماده کنیم. پس نباید به دنبال کثرت باشیم. به قول طلبه ها ، تقسیم باید مفید فایده باشد. وقتی حضرت می فرمایند درمان درد چشم این است من ضامنم ، دیگر جای تشقیق شقوق نیست. چطور است که در بحث بواسیر فرمودند: «بواسیر اناث داریم و ذکران» اما در بیماری چشم تقسیمی نکرده اند؟ بلد نبوده اند؟ وقتی حضرت تشقیق و شقوق نکرده اند، ما چرا بکنیم؟
قصه گاو بنی اسرائیل را شنیده اید وقتی خداوند فرمود: گاوی را بکشید، گفتند: گاوش چه رنگی باشد. فرمود: زرد. پرسیدند: گاو زرد لاغر باشد یا چاق. ، فرمود: چاق…. خودشان را با سوال به دردسر انداختند.
در روایات آمده است بنی اسرائیل هر گاوی می کشتند، خداوند قبول می کرد و مشکل حل می شد.چرا با تشقیق شقوق بیجا مشکلاتمان را زیاد کنیم؟
همه شئون زندگی ما در دایره ولایت معصوم ع است. در سوره یاسین آمده است: هیچ چیز در این عالم نیست مگر اینکه ما آنرا در کتاب مبین احصا کردیم.
اصحاب پرسیدن: کتاب مبین چیست؟
حضرت پیامبر به حضرت امام حسین اشاره فرمودند و گفتند:پدر ایشان ، کتاب مبینند.
پس تمام شئون هستی ما به دست امام است
دین و طب از هم جدا نیستند.
قرآن می فرماید: یا ایها الرسل کلو من طیبات و اعملو صالحات ( طب را به عمل صالح گره می زند)
خطاب به مومنین: کلو مما رزقناکم حلالا طیبا و اتقوالله ( خوراک را به تقوا گره می زند)
خطاب به حضرت موسی: و ظللنا علیکم الغمام و انزلنا علیکم المن و السلوی. کلو من طیبات ما رزقناکم و ما ظلمونا
خطاب به قوم حضرت: کلو و اشربو من رزق الله و لاتعصوا( خوردن و آشامیدن را به عصیان نکردن گره می زند که مترادف تقوی است)
این توجه در کلام معصومین نیز آشکار است. مثلا حضرت امیر ع در توصیه ای ۱۰- ۱۵ صفحه ای به کمیل ، یکی دو صفحه سفارش طبی کرده اند. و یا حضرت پیامبر در وصیت به ابوذر در لابلای دستورات اخلاقی در مورد آداب غذا خوردن سفارشات متعدد دارند. و یا در حدیث اربعمائه که ۴۰۰ توصیه حضرت پیامبر به حضرت امیر ع است، ۱۰۰ مورد آن طبی است چگونه می شود پذیرفت که خداوند برای رستگاری روح آدمی طرحی ریخته اما جسم را به حال خود رها کرده باشد؟جسم مرکب روح است و اگر روح بخواهد اوج بگیرد، مرکب باید رهوار و لطیف باشد. می دانید که با خوردن غذای سنگین، خلط غلیظ تولید می شود و از طرفی خلطی که در رگها به حرکت در می آید ، روح بخاری می سازد. حال وقتی خلط کثیف و غلیظ باشد، روح بخاری هم ثقیل و غلیظ خواهد بود.
در مباحثات عرفان نظری و فلسفه خوانده ایم که روح بخاری مرکب روح انسانی است. روح بخاری ناساز چطور می تواند مرکب سیر انسانی باشد. ولی وقتی غذا طیب است، خلط لطیف ایجاد می کند و به تبع روح بخاری لطیف که مرکبی هموار برای روح انسانی است.
خداوند به حضرت موسی می فرماید: و ظللنا علیکم الغمام و انزلنا علیکم المن و السلوی. کلو من طیبات ما رزقناکم و ما ظلمونا
خطاب به قوم حضرت موسی: کلو و اشربو من رزق الله و لاتعصوا( خوردن و آشامیدن را به عصیان نکردن گره می زند که مترادف تقوی است)
و یا در آیه ای دیگرک کلو من طیبات ما رزقناکم و لاتطغوا فیه فیحل علیکم غضبی
(از طیبات بخورید و عصیان نکنید تاغضب من شامل حالتان نشود)
و یا در آیه ای دیگر: حرم علیکم المیته و لحم الخنزیر
اینکه خداوند فرموده چه بخوریم و چه نخوریم، خود دستور طبی است
اگر بگوییم این دستورات تعبدی محض است و ارتباطی به طب ندارد صحیح نیست. چرا که در علم اصول، ثابت شده است که احکام تابع مصالح و مفاسدند. یعنی اگر فرموده اند زنا نکنید یا میته نخورید حتما مفسده ای در کار بوده است.
جلد ۶۵ بحار، صفحه ۱۶۲
به این روایت توجه کنید: کافری از امام صادق پرسید: لم هون الله الخمر و لا لذته افضل منها چرا خداوند خمر را حرام کرد در حالی که لذیذتر از آن پیدا نمی شود ؟
– لانها ام الخبائث چون مادر همه خباثتهاست و خداوند فرموده: خبیث نخورید و طیب بخورید
– چرا خداوند خون خوردن را حرام کرده است؟
– لانه یورث القساوه چون قساوت قلب می آورد
یسلب الفواد رحمته رحمت را از دل می برد
یعفن البدن و یغیر اللون رنگ چهره را عوض می کند و امراض عمومی به وجود می آورد
و جذام می آورد
این تعبد نیست، طب است. مگر طب چیزی جز عوارض لاحق جسم انسان از حیث صحت و مرض است؟
– چرا میته حرام است؟
– چون قد جمد فیه الدم خون در رگهایش سفت و لخته می شود.
و تراجع الی بدنها و لحمها ثقیل غیر مریع گوشتش ثقیل می شود و خلط ثقیل ایجاد می کند و گوارا نیست لانها یاکل لحمها بدمه
وقتی مرده را تکه تکه می کنید و می خورید، گوشت و خون می خورید نه گوشت خالص اما وقتی ذبح می کنید، خون خارج می شود و گوشت، لطیف و خلط، سالم می ماند .بحار جلد ۵ صفحه ۱۶۳
به امام باقر ع عرض کردند: چرا میته و خون و گوشت خوک و خمر حرام است؟
فرمود: خداوند حرام نمی کند بر بندگانش چیزی را و حلال نمی کند بر آنها چیزی را ، مگر به خاطر مصلحتی
لکنه خلق الخلق: او خلق را آفرید
و علم ما تقوم به ابدانهم چیزهایی را که باعث بقا و صلاح بدن اوست می دانست
و احل لهم و اباحه…ما اضرهم
آنچه مناسب بدن بوده حلال و بدها را حرام کرده است
در روز عاشورا امام حسین علیهم السلام فرمودند: لقمه های حرام شما را چنین کرده است
اعراض از امام را به شرب و اکل نسبت دادند . این طب است .
در آیه ۱۵۷ سوره اعراف می فرماید :
الذین یتبعون الرسول النبی الامی کسانی که پیامبر امی ما را تبعیت کند
الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التورات و الانجیل که در تورات و انجیل وصف او را دیدند
یامرهم بالمعروف و ینههم عن المنکر و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم . الاعلال التی کانت علیهم : غذای پاک را بر آنها حلال و ناپاک را حرام می گرداند. پیامبری که غل و زنجیر را از گردن آنها باز می کند…
که منظور از طیب و خبیث، غذای پاک و ناپاک است.
حضرت امام باقر در تفسیر آیه فوق (در اصول کافی، جلد ۱ ، صفحه ۴۲۹)
می فرمایند: یحل لهم الطیبات و ….
منظور از طیبات ، اخذ العلم من اهله است: یعنی علم را از اهلش بگیرید
و خبائث: اخذ علم از مخالف اهل بیت است می دانید که برای انجام هر کاری در این عالم طی ۴ علت لازم است
۱- علت مادی ۲- علت صوری ۳- علت غایی ۴- علت فاعلی
فرضا اگر قرار است میزی بسازیم باید علت غایی ، یعنی هدفی وجود داشته باشد. مثل تجارت، نیاز، دکورو … اگر هدفی نداشته باشیم، میزی هم نمی سازیم و علت صوری که بتوانیم میز را تصور کنیم و مادی که میزی را با آن بسازیم مثل چوب و فاعلی یعنی کسی که دست به کار ساختن شود. حال وقتی کسی غذای طیب می خورد خلط صالح درست می شود. خلط صالح را ماده می گوییم.
وقتی خلط صالح درست می شود یعنی ماده صالح درست شده است . ماده صالح صورت صالح می خواهد . وقتی که روح مرکبش ماده صالح شد صورتی هم که بر آن نقش می بندد صالح است و صورت صالح جایی پیدا نمی شود مگر نزد اهل بیت . حال وقتی که غذای غیر صالح می خوریم خلط کثیف تولید می شود و مرکب می شود مرکب کثیف و این مرکب تحمل روح انسانی را ندارد
پس آیه قران علت مادی و روایت مذکور علت صوری را بدست ما داده است
مکاتب طبی زمان اهل بیت:بحار صفحه ۶۷، جلد ۶۲: شخصی به نام اسماعیل بن حسن طبیب به محضر امام صادق می آید و می گوید: من مردی از عرب هستم و در طب هم آگاهی دارم و طب عربی کار می کنم ( و طبی، طب عربی).
از اینجا می فهمیم که مکاتب طبی مختلفی در زمان اهل بیت وجود داشته وگرنه گفتن این که ( طبی طب عربی) معنی ندارد. شاهد بر این مطلب این است که خود اهل بیت فرموده اند: طب العرب علی اربعه الاشیاء: یعنی طب عرب بر ۴ چیز بنا شده است: بر حقنه، حجامت، سعوط و نوره.
پس طب عربی برای خود مکتبی بوده و پایه ای داشته است.
سپس آن شخص می گوید: من برای طبم پول نمی گیرم.
حضرت می فرماید: اشکالی ندارد
بعدمی پرسد: گاهی باید بدن بیمار را بشکافم یا داغ کنم. آیا جواز شرعی دارم؟
حضرت می فرماید: اگر نیاز بود ، اشکالی ندارد
بعد می گوید: من گاهی سموم به بیمارانم می دهم
باز حضرت می فرمایند: در صورت ضرورت اشکالی ندارد
می گوید: گاهی آنها می میرند
حضرت می فرمایند: اگر در طبت ، قصد خطا نداری و هدفت درمان است، اشکالی ندارد
می گوید: گاهی به بیمارانم نبید می دهم
حضرت فرمود: خدا در حرام شفا قرار نداده است.
این بحث مهمی است که باید در جای خود به آن پرداخته شود.
بحار ، جلد۶۲، صفحه ۱۳۷
از شخصی به نام خطابی نقل می کند که: الطب علی نوعین
طب القیاسی که به طب یونانی معروف بود و طب العرب و الهند و هو الطب التجاربی
در ادامه می گوید وقتی به ادویه ای که پیامبر برای درمانها استفاده کرده اند می نگریم می بینیم هو علی مذهب العرب مبتنی بر طب عربی است .این کلام از خطابی است که سنی است و ما در اینکه آیا ایشان بر طب عرب عمل می کردند یا نه، حرف داریم.
در جلد ۶۶ بحار، صفحه ۲۹۶ هم از خطابی نقل شده است که بیشتر کارهای طبی پیامبر بر مبنای طب عرب بوده است که نیازمند بحث بیشتری است .
این استشهاد فقط برای شناختن مکاتب طبی بود. پس دو مکتب را شناختیم: طب یونانی و طب عرب
زیربنای طب یونانی قیاس و استدلال بوده است و آنها به طب به عنوان شاخه ای از فلسفه می نگریستند. می دانید که فلسفه در یونان بسیار رشد یافته بود آنها فلسفه را به فلسفه طبیعی و مابعد الطبیعی تقسیم می کردند. فلسفه طبیعی ۸ رشته بود.: حیوان شناسی، گیاه شناسی و … که یکی از آنها انسان شناسی بود و طب رادر بحث انسان شناسی مطرح می کردند. بیشتر فلسفه ی آنان عقلانی و مستدل است و این روش در طب ایشان هم جاری است و قانون بوعلی هم چنین است. یعنی وقتی وارد بیماری می شود، صغری کبری می چیند تا سبب بیماری را بفهمد. یعنی بحث را برهانی می کند. این طب یونانی است.
اما طب عرب وهند، طب تجربی است. می گفتند: کسی را حجامت کردیم، فلان بیماری اش خوب شد و این را به عنوان ذخیره علمی یاداشت می کردند و مشاهداتشان را جمع آوری و نسل به نسل منتقل می کردند. سوال این است که اهل بیت علیهم السلام کدام مکتب طبی را قبول داشتند؟
(بحار جلد۱۰، صفحه ۱۷۲)امام صادق ع با زندیقی مباحثه می کردند. زندیق گفت: ان اکثر الاطبا قالوا: ان علم الطب لم یعرف الانبیا: انبیا طب نمی دانند
امام فرمودند: وقتی دیدم بیشتر اطبا چنین عقیده ای دارنددر حالی که انبیا حجت خداوند و راهنمای بشر و وارثان علم پروردگارند.نه اینکه فقط فقه پروردگار را به ارث برده باشند.
انی وجدت اکثرهم یتنکب فی مذهبه سبل الانبیا: دیدم کسی که در مذهب و روش زندگی خودبه انبیا پشت می کند
و یکذب الکتب المنزل علیهم من الله : و کتب نازل شده از جانب خدا را تکذیب می کند
هذا الذی ازهدنی فی طلبه و حامله و من از طلب این طب و حاملین این طب ، بری هستم .
در واقع هر دو مکتب یونانی و عربی مشمول این برائتند. پس در قبال بیماریهایی که خواه ناخواه بر هر کسی عارض می شود چه باید کردو به کدام طب می توان رجوع کرد؟روایت دیگری از امام صادق در طب الائمه مرحوم شبر صفحات ۵۷ و ۵۹ به این سوال چنین پاسخ می دهد:در نزد منصور دوانیقی، مردی هندی نشسته بودو کتاب طب می خواند. بعد از آنکه ساکت شد، به امام صادق گفت: می خواهی چیزی از علم طب که در نزد من است به تو بیاموزم؟
فرمودند: لا، لانما معی خیر مما معک: نه، آنچه که من دارم خیلی بهتر از آن چیزی است که تو داری
پس از این روایت می فهمیم که ما که آنهارا نفی می کنیم طبی بهتر داریم.
گفت: ما هو؟
فرمود: گر ما را با سرما، و سرما را با گرما، رطب را با یابس و یابس را با رطب درمان می کنیم. بعد هم امر را به خداوند واگذار می کنم و حرف پیامبر ، سرمشق من است که ان المعده بیت الداء: معده خانه دردهاست و حمیت راس همه درمانهاست و بدن را به آنچه عادت کرده، برگردانید.
بعد طبیب هندی می گوید:طب خدا همین است و چیزی جز این نیست
امام صادق فرمودند: گمان کردی اینها را از کتاب طبی مطالعه کردم؟ اینها را نگرفته ام الا از پروردگار. آیامن بیشتر می دانم در طب یا تو.
گفت: من.
امام ۱۹ سوال از او پرسید و او ۱۹ بار گفت: نمی دانم.
سرانجام هندی از امام پرسید: این علم را از کجا آوردی؟
امام جواب دادند: اخذته عن آبایی.
از اجداد و پدرانم گرفتم و پدرانم از رسول خداو رسول از جبرئیل و او از رب العالمین. چون خداوند است که اجساد و ارواح را خلق کرده است.(و این مطلب بسیار مهمی است )
هندی گفت: “صدقت” و شهادتین بر زبان آورد.
طب اسلامی با فیزیک اسلامی فرق دارد. فیزیک اسلامی یعنی فیزیکی که علمای اسلام بیشتر در رشد آن نقش داشته اند. بنابراین لفظ «اسلامی» در آن مجازی است. ولی وقتی می گوییم: طب اسلامی، یعنی خداوند که خالق جسم و روح است، رابطه این دو را اتحادی حقیقی قرارداده نه انضمامی. نه اینکه روح چیزی باشد و جسم چیز دیگری و آنها را در کنار هم قرار داده باشند. مثَل جسم و روح دو آجرند که به هم تکیه داده اند. افتادن یکی برابر است با افتادن دیگری. تا می ترسید، روحتان می پرد. ترس مربوط به روح است و در کمتر از ثانیه بر جسم اثر می گذارد. پس با این رابطه تنگاتنگ، جدا کردن طب و دین معنی ندارد.
بحار جلد ۱۰ صفحه ۷۰
شخصی خدمت علی علیه السلام آمد و گفت : شما رنگتان زرد است و باید فلان کار هارا بکنید و فلان کارها را نکنید وچیزی را که در دست من است نخورید .
حضرت فرمود : اگر بخورم چه می شود؟
گفت: در جا می کشد.
حضرت آنرا سر کشید. آن مرد از هوش رفت. وقتی به هوش آمد، حضرت فرمود: طبی که من دارم ، مخالف طبی است که تو داری. طبی خلاف طبک
ودر جایی دیگر در همین روایت می فرماید:طب الله خلاف طبک.
پس اهل بیت مکتبی در طب دارند.
بعد حضرت علی علیه السلام از پیامبر داستانی نقل می کند که پیامبر به شخصی از اطبا یونانی فرمودند: من بی نیاز از طب توام و تو به طب من نیاز داری.
اصل روایت: یونانی به پیامبر گفت: شنیدم جنون داری و قصد دارم معالجه ات کنم.
پیامبر فرمود: می خواهی امروز چیزی نشانت دهم که بدانی هیچ نیازی به طب تو ندارم و تو به طب من نیاز داری
گفت: بله
روایت مفصل است و مقصود از نقل آن، تنها اشاره به «طبی و « طبک» است.

_______

روایتی هست منقول از شیعه و سنی درباره حضرت سلیمان که هر بار ایشان نماز می خواندند، بر سر سجاده شان گیاهی سبز می شدو درباره خواص خود با آن حضرت صحبت می کرد.

یا امام رضا در روایتی می فرمایند: خداوند معجزه هر نبی را مناسب با آن عصر قرار داد. چون در زمان ایشان، طب خیلی رشد کرده بود، معجزه آن حضرت نیز شفا دادن و طب وبد.

پس طب در دستگاه انبیا بود.

_______

اهتمام به پرورش شاگردان:

می دانید به واسطه درگیری میان بنی امیه و بنی عباس و انتقال حکومت به بنی عباس، فرصتی پیش آمد تا امام باقر وامام صادق ع ، روایات خود را نشر دهند. ایشان ۸۴۰۰۰ شاگرد داشتند و حتی ۴ امام اهل سنت نیز از شاگردان امام صادق بودند.

روایات طبی هم در لابلای احادیث نقل شده است. اما در جمع شیعه از آن درجه از اهمیت برخوردار نبود که همردیف روایات حلال و حرام قرار گیرد. آنهم در فاصله ای کوتاه که فرصت نشر معارف اهل بیت پیش آمده بود. بعداز استقرار بنی عباس در زمان امام کاظم ع این فرصت از دست رفت و حضرت بیشتر عمر شریف خود را در زندان گذراندند. امام رضا ع هم تحت نظر مامون بودند و دیگر امامان نیز در حبس و حصر.فرصتی برای تربیت شاگردان در تمام رشته ها نداشتند. اما تا آنجا که مقدور بود، حدیث نقل کردند.

_____

آیا احادیث موجود برای ایجاد یک دستگاه اجتهادی در طب کافیست؟ پیامبر دو چیز برای ما به یادگار گذاشتند: قرآن و عترت. و فرمودند تا روز قیامت به این دو متمسک شوید و جدا نشوید. تا روز قیامت چیزی نیست که به کارتان بیاید جز آنچه ما گفتیم و چیزی نیست که برایتان بد باشد، جز آنچه ما گفتیم.

از این کلام پیامبر استفاده می شود که اهل بیت گفتنی ها را گفته اند. نباید به کثرت و قلت نگاه کرد. وقتی به کلام اهل بیت علیه السلام رجوع می کنیم می بینیم که کلیاتی را گفته اند که از هر باب آن هزرا باب باز می شود.

امام علی ع به امام حسین ع فرمودند: به تو ۴ جمله می گویم تا از طب بی نیاز شوی.

اهل بیت معالجات و روایاتشان کلی است . پس در مصادیق قابل پیاده کردن است. مثلا در رساله ذهبیه حضرت ا مامرضا ع فرمودند: هر کس به این رساله عمل کند ، از همه بیماریها در امان است. «هرکس» کلی است.

_______

در طب یونانی ، مباحثی داریم درباره جراحی.نظر ائمه در این باره چیست؟

در طب الائمه، جراحی، مرجوحی قلمداد شده است. امام صادق به مفضل می فرمایند: ان المعده و الکبد و الفواد انما تفعل افعالها بالحراره الغریزیه: معده و کبد و قلب با حرارت غریزی کار می کند

جعلها الل محتبستا بالجوف: خداوند آنها را در جوف قرار داده است

برخی می گویند: چرا خداوند برای تمیز کردن قلب و کبد شکافی قرار نداده است.

می فرمایند: چون این اعضا با حرارت غریزی کار می کنند. اگر هر بار بدن باز شود، افت حرارت غریزی پیش می آید و عمر آدمی را کوتاه می کند. پس عمل جراحی هم عمر را کوتاه میکند. پس عمل جراحی مرجوح است. یعنی از روی ناچاری می توان انجام داد.

آخر الداء الکی

امام رضا ع می فرمایند:بتدبیرفی الاغذیه و الاشربه یصلح و (؟)

پس در مکتب ائمه، مرحله اول غذاست. مرحله دوم: دواهای خفیف مرحله سوم: دواهای درجه ۳ مرحله درجه چهارم: دواهای درجه ۴ مرحله پنجم :دعادرمانی توسط کسی که علم اینکار را دارد مرحله ششم: تربت امام حسین علیه السلام

اینها اصولی است که در مکاتب دیگر نیست.پس ما باید اصول درمانی مان را بشناسیم. سرانجام جراحی بنابر ضرورت واقعی منعی ندارد. راه استفاده از مکاتب دیگران که بسته نیست.

باید چارچوب طب را از اهل بیت گرفت. ایشان فرمودند: اول غذا، بعد دوا.بنا نیست اگر ۴ قلم دارو مثلا سنگ مثانه را علاج نکرد، دست به تیغ جراحی ببریم.

امام صادق فرمودند: خدا عقرب را برای سنگ مثانه خلق کرده است. روغن عقرب یا خاکستر آن برای سنگ مثانه خوب است.

آیا تابحال به این فکر افتاده ایم که برای درمان این سنگها، همه تجویزات اهل بیت را جمع کنیم و در عمل به کار ببریم؟

البته امام می فرمایند: اعلم مردم کسی است که جمع علم الناس علی علمه: علم دیگران را بر علم خود اضافه کند.

پس مکتب طبی مستقل بدین معنا نیست که از تجربه دیگران استفاده نکنیم

________

اگر طب الائمه طب الهی است و برخاسته از وحی، پس باید کامل باشد. حال آنکه دیگر طبها حاصل تجربه است آیا قرار نیست به طب اسلامی چیزی اضافه کنیم؟منظور از طب الائمه طب تاسیسی است یا امضایی؟ تنها عبادات تاسیسی است و معاملات و غیره امضایی.

مثلا در نحوه نماز خواندن باید مقید به فرموده شارع بوده و عمل به غیر آن موجب بطلان نماز است. اما در بحث معاملات ادله امضایی است. یعنی هر طور که عقلا مشی می کنند، شارع مقدس آنرا امضا می کند. مثلا آیا عقدی به نام «بیمه» حرام است؟ چون ادله امضایی است و هنوز از سوی شارع نهی نیامده است، حلال است.

پس طب یونانی و هند و چین هم تا وقتی که مشمول نهی شارع نشده، قابل استفاده است. اما اگر مثلا در فلان طب، جراحی را مقدم دارند، چون از سوی ائمه نهی شده نمی پذیریم.

_______

مرحوم کلینی کتابی نوشته است به نام «اولیات» در باب اینکه هر چیزی در ابتدا از کجا شروع شد؟

در روایت آمده است که هیچ علمی نیست . مگر اینکه از سوی انبیا نشر یافته است. مثلا خط را به حضرت ادریس منصوب می دانند و بافندگی را به پیامبری دیگر و هکذا

پس تمام کمالات از انبیا است.

ما باید اصول را از طب ائمه بگیریم ولی مطابق زمان از وسایل مرسوم زمان هم استفاده کنیم. حرکت در چارچوب طب ائمه به معنای نفی رادیولوژی و … نیست. مهم این است که از اصول خارج نشویم.

در قدیم اگر زن و مردی صاحب فرزند نمی شدند برای اینکه ببینند کدام عقیمند ، ۷ دانه باقلا و ۷ دانه گندم را در دو ظرف جدا با بول زن و مرد آبیاری می کردند. صاحب بولی که دانه های آبیاری شده با آن سبز می شدند عقیم نبود و یا منی را در هنگام مجامعت در یک ظرف آب می ریختند اگر به سرعت پایین می رفت مرد عقیم بود و اگر روی آب می ایستاد علت از مرد نبود.

اما حالا با تجهیزات آزمایشگاهی مدرن این اشکالات را بهتر شناسایی می کنند و به تشخیص می رسند. پس غرض ما نفی کلی نیست. غرض ما اصلاح وضع موجود است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *