سلامستان + فیلم

 

 

اینجا سلامستان است. روستائی بانشاط و صمیمی با مردمانی صالح و صد البته سالم و تندرست!

 

 

اکثر مردم فراموششان شده که چه زمانی به پزشک مراجعه کرده‌اند.

 

 

اصلاً مصرف دارو در این روستا از عجائب است!
در سلامستان، مراجعات پزشکی به ندرت اتفاق می‌افتد و مردم برای سلامت خود به کسی یا چیزی وابسته نیستند!

 

 

خوب؛ شما فکر می‌کنید راز این سلامتی در چیست؟!
کاملاً درست است؛ مردم روستا با رعایت «آداب خوردن و آشامیدن» زندگی سالمی را برای خود رقم زدند.

 

 

آن‌ها قدر آب سالم را می‌دانند و به هر قیمتی که شده اجازه نمی‌دهند آب روستا آلوده به انواع فاضلاب، سموم و مواد سرطان‌زای گوناگون شیمیایی و غیره شود.

 

 

اینجا؛ مردم، هر چیزی را نمی‌خورند، حتی اگر خوشمزه باشد!

 

 

مردم سلامستان در انتخاب خوردنی‌ها خیلی دقت می‌کنند؛ برای همین، فقط نانی را می‌خورند که خودشان پخته باشند. یعنی «نان سبوس‌دار» با هزار و یک گیاه خوشبو و خوشمزه!

 

 

مصرف «نمک تقلبی» در روستاممنوع است و مردم نمکی را می‌خورند که تأمین‌کننده‌ی تمام ریزمغذی‌های بدن آنها اعم از سدیم، پتاسیم و غیره باشد.

 

 

«سرکه‌ی طبیعی» جزء اصلی یک خانواده‌ی سلامستانی است.

 

 

زنان فهمیده‌ی روستا به شوهران خود اجازه نمی‌دهندکه برایشان روغن‌های تراریخته یا همان دستکاری شده‌ی ژنتیکی را خریداری کنند. یک کدبانوی سلامستانی از انواع «روغن‌های طبیعی» مثل زیتون، زردگاوی، دنبه، شحم، کنجد، و غیره برای حفظ سلامتی تک‌تک اعضای خانواده استفاده می‌کند.

 

 

به جای قند و شکر، مردم روستا از «شیرینی‌جات طبیعی» مثل عسل، شکر نیشکر، خرما، کشمش، انجیر، توت خشک و انواع شیره‌جات استفاده می‌کنند.

 

 

راز سلامتی مردمان خوش‌قلب سلامستان، کنترل شکم‌شان است!
پیامبر عظیم‌الشأن اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم: معده، خانه‌ی بیماری‌ها و پرهیز رأس درمانهاست... (الخصال، ج2، ص512)

 

 

سلامستان، چگونه پایتخت سلامت شد؟!

 

 

سلامستان هم روزگاری مثل همه جای این دنیای مدرن پر از بیماری بود با مردمی بد اخلاق که نه قلبی برای محبت کردن داشتند نه دستی برای یاری نه توانی برای کار و آبادانی.

 

 

ناامیدی، تنبلی و اختلافات؛ روابط خانوادگی را هم به مخاطره انداخته بود.
مردمانی از هم گسسته به جای اجتماعی با پیوستگی روابط انسانی!

 

 

تا اینکه چند نفر از جوانمردان دلسوز روستا به فکر افتادند ‌تا «مسئله» اصلی روستا را پیدا کنند و صد البته آن مسئله را حل کنند.

 

 

کاملاً درست است، مسئله اصلی؛ سلامت از دست رفته‌ی روحی و جسمی مردمان بود که باید باز می‌گشت!

 

 

جوانمردان تصمیم جدی گرفتند «سفیران سلامت» روستا باشند و سلامتی را برای مردمان خود هدیه ببرند تا همه‌ی مسائل روستا حل شود.

 

 

خوب؛ مسئله، سلامت بود ولی راه حل چه بود؟

 

 

آنها خوب می دانستند؛ نسخه‌های شرقی و غربیِ دنیا که تاکنون روی مردم تجربه شده؛ غیر از ضعف، بیماری، وابستگی و فقر چیزی را برایشان به ارمغان نیاورده است.

 

 

پس باید سراغِ سلامتی را از مکتبِ دیگری غیر از مکاتب مختلف مادی گرفت!
این شد که سفیران سلامت پیش امام جماعت مسجد رفتند و موضوع را با او مطرح کردند.
او عالمی آشنا به سلامت، طب و سبک زندگی اسلامی بود ولی تا حالا کسی برای این جور مسائل اجتماعی سراغش نرفته بود.

 

 

بالاخره امام جماعت پذیرفت که در مورد سلامت و مرکز آن یعنی قلب و علت اصلی ضعف و بیماری‌ها یعنی خوردن و آشامیدن نادرست با مردم صحبت کند.

 

 

هر سفیر سلامت خالصانه سعی کرد با گفتگو در مسجد، مدرسه، محله و هر مکان دیگری که می شد؛ عوارض خوردنِ بد و غذاهای نامناسب را به گوش مردم برساند و مردم را تحریک کند تا برای اصلاح تغذیه خود پای صحبت های امام جماعت بنشیند.

 

 

او وقت ویژه‌ای را هم برای سفیران سلامت گذاشت و سعی کرد دانش تغذیه و سبک زندگی اسلامی را در آنها ارتقاء دهد.

 

 

البته امام، صادقانه اهل عمل بود و حرفی نمی‌زد که به آن پایبند نباشد.
او آداب خوردن و آشامیدن را طبق اسلام رعایت می‌کرد و فقط از طیبات استفاده می‌نمود.

 

 

سفیران سلامت دست به کار شدند و برای کمک به جریان‌سازی امام؛ حرف‌های او را «نوشته» و به طریق‌های گوناگون، آن را بین مردم روستا منتشر ساختند.

 

 

هم صدایی آنها با امام باعث شد تا ایشان به معنای واقعی کلمه به عنوان سفیر سلامت در روستا شناخته شوند.

 

 

سفیران سلامت هم خودشان به حرف‌های او عمل می‌کردند هم خانواده‌شان.
و این شد آغاز سلامتی در سلامستان یعنی پیدایش چند خانواده‌ی سالم در روستا.

 

 

.کار جدی‌تر شده بود و کم‌کم سفیران سلامت به این فکر افتادند تا با قرار دادن محصولات سالم غذایی در دسترس دیگر مردم روستا و آموزش چگونه مصرف کردن آن، سلامت را به کل سلامستان برگردانند.

 

 

حالا تیم سلامت در سلامستان کامل بود!
عالمی آگاه به سلامت در مقام امام و چند نفر فعال اجتماعی مؤثر که به عنوان سفیر سلامت، فاصله‌ی بین مردم و امام را پر می‌کردند.

 

 

قلب سلیم سفیران سلامت برای سلامت مردم روستا تپید و تپش آن، سلامت را به تک‌تک خانه‌های مردم رساند.
امام جماعت مسجد هم دیگر امام روستا شده بود و به معنای واقعی کلمه، رهبر سلامستان!
مردم هم در همه‌ی امور از امام روستا حرف شنوی پیدا کردند.

 

 

حالا؛ اینجا خانواده اصلی‌ترین نهاد اجتماعی است و مسجد محور تمام فعالیت‌های روستا و سلامستان پایتخت سلامت ایران!

 

 

روستایی که در آن، سالم زندگی کردن وابسته به شخص یا تجهیزات خاصی نیست...

 

 

امیرمؤمنان علی علیه السلام پیوسته می‌فرمودند: امور این امت همواره به خیر و صلاح خواهد بود؛ مادامی که به سان بیگانگان غذا نخورند و لباس نپوشند. پس هرگاه چنین کردند؛ خدا خوارشان می‌کند! (المحاسن، ج2، ص 410)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *