* مبارزه با نفس برای دستيابی به اهداف دنيوی، برای همه جوامع بشری ضروری است.
در جلسه قبل يكی از اهداف كليدی و مهم برای مبارزه با هواینفس عنوان شد و مختصراً در مورد آن مطـالبی بيـان گرديـد. آنهدف اين بود كه اگر هواینفس كنترل شود و بتوانيم برخی از اميال سطح پـايين خـود را كنتـرل كنـيم از شخصـيت قـویتـری برخوردار میشويم كه باعث میشود به اهداف دنيایی خودمان هم بهتر برسيم. اين مبارزه با نفس برای دستيابی به اهداف دنيـوی،برای جامعه ما و همه جوامع، ضروری است.
اگر مردم جهان، معصيت میكنند و فريب ابليس را میخورند، به اين دليل است كه به دروغ بـه آنهـا گفتـه شده كه با معصيت، لذّت بيشتری خواهند برد؛ در حالي كه با كنار گذاشتن مبارزه با هـوای نفـس، ازهمـين دنيای خودشان هم لذتّ كمتری میبرند. پذيرش سختیها، ايجاد نظم و انضباط و شكلگيری شخصـيت قـویتـر باعـث میشود كه برای بهرهمندی ازحيات دنيا، قویتر شويم.
* با هواپرستی، انسان ذليل و ضعيف میشود و دنيای خودش را هم نمیتواند آباد كند.
ترک لذتّ، انسان را برای لذتّ بردن آمادهتر میكند، پس يكی از اهداف مهم مبارزه با نفس، آبادانی زندگی در دنياست كه تمركز و توان بيشتری به انسان میدهد، در حالی كه انسان با هواپرستی، ذليل و ضعيف و خراب میشود و دنيای خودش را هم نمیتواند آباد كند.
كاركرد مبارزه با نفس را در مباحث بهداشت و سلامت روان هم میتوان ديد. مـثلاً كسـی كـه مبـارزه بـا نفـس مـیكنـد و دروغ نمیگويد، آرامش دارد و استرس پيدا نمیكند و اين آرامش برای زندگیِ بهتر در دنيا لازم است.
* زندگی بهتر در دنيا، هدف فرعی مبارزه با نفس است.
اگرچه يكی از اهداف مسلّم مبارزه با هواینفس، بهتر زندگی كردن در دنيا است، ولی اين يک هدف فرعی است، چون زندگی دنيا خيلي زود تمام میشود. كدام آدم سالمی قناعت میكند به اينكه فقط دنيايش آباد شود؛ دنيایی كه بـه سـرعت مـیگـذرد و پايـان میپذيرد؟ چنين هدفی، يک هدف متعالی و ارزنده نيست كه از مبارزه با هواینفس، به دنبال زندگی بهتر در دنيـا باشـيم. در واقـع زندگیبهتر در دنيا را نبايد هدف اصلی مبارزه با نفس دانست، بلكه يک هدف فرعی و فايده آن بايد تلقی كرد. مثـل اينكـه وقتـی میخواهی به مشهد بروی، به ناچار از نيشابورهم رد میشوی، نشيابور هدف سفر شما نيست، بلكه فايده بـه مشـهد رفـتن اسـت.
اين طور نيست كه بگویی من هم به مشهد میخواهم بروم و هم به نيشابور! چون وقتی هدف عالی را در نظر مـیگيـری، فايـده وهدف سطح پايينتر هم خودبه خود محقق میشود.
نبايد هدف مبارزه با نفس را به عنوان تنها مسير، به دنيا و آبادانی آن و زندگی راحتتر، محدود كنيم. ما میخواهيم برای يک اتفاق بسيار مهم مبارزه با نفس كنيم. آن اتفاق مهم چيست كه از نظر ساختار دنيا و ساختار انسان، مجبور به مبارزه با نفـس هسـتيم؟ آن اتفاق مهم چيست كه برای رسيدن به آن تقديرات الهی طوری طراحی میشوند تا مبارزه با نفس كنيم؟ آن اتفاق مهم چيست كـه قرار است برای رسيدن به آن آنقدر مبارزه با نفس كنيم كه نه تنها دنيای ما، بلكه آخرت ما هم آباد شود؟ اين هدف عالی، از قبـل برای ما انتخاب شده است و فقط بايد آن را بشناسيم.
اگرچه ممكن است برخی آدمها از اينكه خودشان نقشی در انتخاب اصلیترين هدف زندگی و حيات ندارنـد، خوششـان نيايـد ولـی چارهای نيست، چون هدف اصلی ما توسط خالق ما از قبل انتخاب شده است و ما فقط میتوانيم آن هـدف را بشناسـيم. از سـازنده انسان بايد پرسيد كه برای چه هدفی ما را خلق كرده است؟ اگر اين هدف را درست بفهمـی و بشناسی، مـیتـوانی بـه آن عشـق بورزی. هركس سرد و بیحال بود و انگيزه و قوّت و قدرت لازم برای طی اين تنها مسير را نداشت، او هنوز بـه ايـن هـدف پيونـد نخورده است. جاذبه اين هدف از جاذبه زمين و ماه بالاتر است؛ همين جاذبه زمين كه اشياء را به سمت خود میكشد و جاذبه ماه كه باعث مدّ درياها میشود. آيا خدا هم، جاذبه دارد؟!
بله، خدا هم جاذبه دارد. ما آفريده شدهايم كه پيش خدا برويم و از او لذتّ ببريم؛ «إناّ لله و إنّـا إليـه راجعـون» ، «و إليـه المصـير.»
قيامت مانند كوچهای است كه بايد از آن عبور كنيم و به محله خودمان برسيم و بهشت محله ما است تا در بهشت اتفاق شـيرين ووصف ناپذير ملاقات با خدا اتفاق بيفتد. تو آفريده شدهای برای اينكه پـيش خـدا بـروی و بـرای خـود او سـاخته شدهای. هدف تو را خالق تو انتخاب كرده است و فرصتی برای انتخاب هدف اصلی به تو نداده است.
خدايا! تو مرا برای چه ساختهای؟ خداوند پاسخ میدهد: تو به دنيا آمدهای تا از راحت و لذّت، لذّت ببری. تو برای لذّت آفريده شدهای ولی تو لذّت واقعی میخواهی و لذّتهای زودگذر، تو را اذيّت میكند. تو را برای يک لذّت فوقالعاده بهتر ساختهام وآن لذّت، لذّت ملاقات با خداست. انسان برای ملاقات با خدا آفريده شده است.
* همه انسانها جبراً در مسير ملاقات با خدا قرار دارند.
خداوند در قرآن میفرمايد: «ای انسان! تو تلاش میكنی و سختی میكشی، آن هم سختی كشيدنی به سمت پروردگارت، تا به ملاقات او برسی؛ يا أيَها الإْنِسْانُ إنِكَّ كادحٌ إلِى ربّک كدَحاً فمَلاقيه». (انشقاق/۷)
همانطور كه میبينيد در اين آيه تعبيـر«يـا ايهـاالذين آمنوا» استفاده نشده، بلكه همه انسانها را مورد خطاب قرار داده است؛ يعنی همه انسانهـا جبـراً درمسير ملاقات با خدا قراردارند ولی انسان میتواند رنجها و سختیهای خود را طوری مديريت كند كه ايـن ملاقات ازكيفيت بالایی برخوردار شود و به نفع انسان تمام شود و يا میتواند اَلَكی و بینتيجه سختیهـا را تحمل كند؛ بدون آنكه تأثير مثبتی بر ملاقاتش با خدا بگذارد.
* هيجان ملاقات با خدا، هيجانی بیپايان است.
ملاقات خدا، فوقالعاده لذّتبخش است و فقط آدمهای سيهدل نمیتوانند در موردش فكر كنند. اگركسی كمی صفای باطن داشته باشد، میتواند شيرينی ملاقات با خدا را احساس كند. اما شيرينی ملاقات با خدا با همه شيرينیهای ديگـر فـرق دارد. خـدا، خـالق است! اگر كسی يک تابلوی زيبا را طراحی كرده باشد، ممكن است خودش زيبا نباشد ولی خدا اينچنين نيست، خدا خالق «زيبـايي » است و قطعاً خودش از همه زيباییهایی كه خلق كرده است زيباتراست. هيجان ملاقات خدا، هيجـانی بـیپايـان اسـت و در هـرملاقات، مؤمن با لذت جديدی مواجه میشود كه لذت ملاقات قبل را فراموش میكند. خدا، انتها ندارد و لذتّ او هم انتهایی نـدارد.
ممكن است برای كسی سؤال پيش بيايد كه آيا بهشت، خسته كننده نمیشود؟ نه! چون در بهشت ملاقات خدا هست كه تكـراری نيست و ما برای لذت بردن از خودِ خودِ خودِ خدا آفريده شدهايم.
* برای رسيدن به ملاقات خدا، بايد ظرفيت خود را افزايش دهيم.
ما برای رسيدن به ملاقات خدا، تنها يک مسير داريم كه مبارزه با نفس است. بعد ازتوجه به اين هدف، لازم است كه از برخی خوشیها و دوستداشتنیها بگذريم. يعنی برای رسيدن به خوشی و لذتِ صحبت با خدا در روز قيامت بايـد از برخـی خوشیهای خود صرفنظر كنيم.
برای رسيدن به ملاقات خدا، بايد ظرفيت خود را افزايش بدهيم. اما چطور میتوان ظرفيت خود را افـزايش داد؟ راه افزايش ظرفيت اين است كه از خودخواهیها پاک شويم و دوسـت داشـتنیهـا را طبـق برنامـه ودستوری كه خدا میدهد، كنار بگذاريم. اگر كسی بنا به دل خواه خودش برای مبارزه با نفس، برنامـه ريـزیكند و تصميم بگيرد، عقل به او میگويد: تو میخواهی خودت برای خودت برنامه ريزی كنی؟ باز هم كه اين «تو» باقی خواهد بود. وقتی «تو» میخواهی خواستنیهايت را كنار بگذاری، هنوز «تـو » بـاقی اسـت و ايـن نقض غرض است.
* راه از بين رفتن «من»، دستور گرفتن از خدا است.
در كنار خدا نبايد اثری از نفسانيت «تو» باقی مانده باشد و كسی میتواند به ملاقات خدا برود كه اثری از خـودش و خواسـتههـای خودش در مقابل خدا و خواستههای خدا نباشد.
خدا طوری برنامهريزی و طراحی میكند كه تو به دستور خدا، لذتها را كنترل كنی و از برخی لذتهايت دست برداری و ايـن كـار بايد با دستور و برنامه خدا صورت بگيرد، نه با دستور خودت. راه از بين رفتن «من»، دستور گرفتن از خدا است. «انگيزه» اصـلی درتنها مسير، «لقاءاﷲ» است و «برنامه» طی مسير را خودت نبايد بريزی چون دوباره نفس تو بزرگ میشود. بزرگ شـدن نفـس بـد است، چون فقط خدا است كه متكبّر است و اگر تو يک ذرّه تكبّر داشته باشی، طبق روايت بوی بهشت را هم نمـیشـنوی. (رسـول خدا(ص): يا أبَاذرَ،مَنْ مات و فی قلَبْهِ مثقْاَلُ ذرَةٍ مِنْ كبرٍ، لمَ يجدِ رائحةَ الجْنةَّ ِ إلِاَّ أنَ يتوُبَ قبَلَ ذلَک؛ امالی طوسی/۵۳۸)
و نيز امام صادق(ع): لاَ يدخلُ الجْنةَّ َ مَنْ فی قلَبْهِ مثقْاَلُ ذرَةٍ مِنْ كِبَرٍ؛ كافي/۲/۳۱۰
خداوند را بايد با همان برنامهای كه خودش داده است، اطاعت كرد نه آن برنامهای كه خودمان تعيين كردهايـم. در روايتـی از امـام صادق(ع) داريم كه خداوند به ابليس فرمود: «من دوست دارم آن طور كه خودم میخواهم عبادت شوم نه آن طور كه تو میخـواهي.» (تفسيرقمی/۱/۴۲)
خداوند با تنظيم مقررّات (تكاليف) و مقدرات، برنامـه ريـزی راانجام داده وآييننامه را اعلام كرده است.
* بايد با هواینفس مبارزه كنيم تا اثری از «من» باقی نماند.
ما بايد با هواینفس مبارزه كنيم تا اثری از انانيت و«من» باقی نماند و اين معنای عشق است، كـه بسـيارهم لذت دارد ولی بسياری فقط تار آن را زدهاند و بـرايش سـر و صـدا راه انداختـهانـد و بـه حقيقـت آن نرسيدهاند. اثری از «من» در مقابل معشوق نبايد باشد و اين خدا است كـه بـا تقـدير و تكليـف، «مـن » را میگيرد. «برنامه» دادن با خدا است و دستور، ذات مبارزه با هواینفس است. عبد، منتظر دستور است.
* «مبارزه با هوای نفس» يعنی «رعايت دستورات الهی».
بدين ترتيـب «مبارزه با هواینفس» همان «رعايت دستورات الهی» خواهد بود و نام قرآنی «رعايت دستورات الهی»، «تقوا» است. اينكه در قرآن بر رعايت تقوا توصيه شده، يعنی مواظب دستورات خدا باش. پايه تقوا، مبارزه با هواینفس است، آن هم با رعايت دستورات خدا و نه با ميل خودت. اگر با دستورات الهی، مبـارزه با نفس كنی، معنايش همان تقوا است، چنانكـه حضـرت علـی(ع) فرمودنـد: «إنَّ مـا هـی نفسَـی اَروضـُهاباِلتقّوی»(نهج البلاغه/ نامه 45) دستور كه از بالا بيايد، یک چيز ديگر است. فقط با دستور از بالا اسـت كـه هواینفس كشته میشود.
* رابطه تقوا و مبارزه با هواینفس در روايات.
حضرت علی(ع) میفرمايند: «رأس تقوا، مخالفت كردن با هواینفس است؛ رأسالتقُّوی مخالفةُ الهواء» (عيون الحكـم ۲۶۳).
و بـازاميرالمؤمنين(ع) میفرمايند: «كسی كه با هواینفس خودش مبارزه كند، تقوايش كامل میشود؛ »من جاهَدَ نفسَـه اكمـلَ التقّـی » (غررالحكم/حديث۴۹۴۰).
در كلام ديگری میفرمايد: « هيچ چيزی تقوا را فاسد و خراب نمیكند، مگر غلبه شهوات» (غررالحكم/حديث۶۰۰۳).
در روايتی ديگر حضرت علی(ع) میفرمايند:«خوشا به حال كسی كه از فرعـون هـواینفس خودش سرپيچی كند و از موسای تقوای خودش اطاعت كند » (عيـون الحكم/۵۴۹۳).
حضرت علی(ع) در نامهای كه به معاويه مینويسد، خطاب به معاويه میفرمايد: « تو در حالی به من تذكر تقوا میدهی كه خودت بر ضد تقوا حركت میكنی و ازهواینفس پيروی میكنی.» (كنزالفوائد/ج۲/ص ۴۳)
يعنی هواینفس و تقوا ضد يكديگرهستند. درقسمتی از يک حديثی طولانی از قول امام رضا(ع) نقل شده است كه: «مرد حسابی، و تمام مردی و بهترين مرد، كسی است كه هوای خودش را در تبعيت از دستور خدا قرار داده است.(مجموعة ورام/ ج۲/ص ۱۰۰) از اين روايات نيز میتوان رابطه دستور خدا و تقوا و مبارزه با هواینفس را فهميد.
گاهی رعايت تقوا اقتضاء میكند كه از عزيزترين عزيزانت بگذری. اينجا هم بايد دنبال دستور خدا بود. اگرچـه خـانواده و همسـر وفرزند، حرمت دارند ولی اگر دستور باشد، بايد پذيرفت. كاری كه اباعبداﷲ الحسين(ع) به زيبايی انجام داد ...