عواملی که سبب صحت بدن میشود
الف: رعایت ۴ چیز برای مریضنشدن در بیان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)
امشب ما چند چیزی که باعث صحت بدن میشود را از روایات بیان میکنیم. صحبت ما امشب کوتاهتر است. آقای دکتر بهتر و بیشتر از ما صحبت میکنند و امشب مزاحمشان هستیم که بیشتر صحبت بفرمایند. ما از روایات بیان میکنیم که روایات آمده و به ما تعلیم داده که چه بکنیم تا بدن سالم بماند. بعد ملاحظه کنید که پزشکان و علم روز تمام اینها را تأیید میکنند و اینها با علم روز همان چیزی را دارند میگویند که دین اسلام ۱۴۰۰ سال پیش اینها را گفته بود و اگر کسی رعایت بکند همیشه بدنش سالم است. حالا نمونههای دیگر هم هست. من هفت هشتتایش را امشب خدمتتان عرض میکنم؛
پیامبر میفرمایند[۱]: «لِکُلِّ شَیْءٍ حِیلَةٌ» هر چیزی یک چارهای دارد؛ یعنی هیچوقت بنبست نیست که بگویم دیگر نمیشود. هر چیزی چارهای دارد از جمله «وَ حِیلَةُ الصِّحَّةِ فِی الدُّنْیَا أَرْبَعُ خِصَالٍ» برای اینکه در دنیا صحت باشد و بدنتان هیچوقت مریض نشود ۴تا ویژگی را باید رعایت کنید:
۱.کم صحبتکردن
فرمودند: «قِلَّةُ الْکَلَامِ»؛ کم صحبتکردن صحت بدن است. این را ظاهراً علم پزشکی هنوز به آن نرسیده است. ما خودمان هم باید رویش فکر کنیم که کم سخن گفتن باعث میشود که دردسر کمتری برایتان درست شود. حالا دردسر کمتر درست شد، راحتتر هستید و بدن هم سالمتر است. گاهی اوقات بعضیها بهدلیل پرحرفیشان کلامی یا یک چیزی گفتهاند که دردسر برایش درست شده و تا چند سال گرفتار این یک کلامی است که گفته شده است.
۲.کمخوابیدن
دوم فرمودند: «وَ قِلَّةُ الْمَنَامِ»؛ خوابیدن را هم کم کند. منظور از کمخوابیدن نه اینکه نیاز بدنش را تأمین نکند نه، آن زیادهروی را انجام ندهد در حد متعارف بخوابد؛ چون بعضیها به خودشان فشار میآورند و کم میخوابند، آن نه. آن را هم حالا در احادیث دیگر دارد که الآن برایتان میخوانم. لذا این قلت را یکوقت به معنای کمروی معنا نکنید.
۳. بیش از اندازه پیادهروی کردن
سوم فرمودند: «وَ قِلَّةُ الْمَشْیِ»؛ این طرف و آن طرف کم پیاده بروید. این هم باز برای ماها نیست. حالا بعضی از ماها اصلاً آنقدر کم میرویم که معمولاً ما توصیه میکنیم که مثلاً دو ساعتی را در روز انسان باید پیادهروی بکند. روزی پنج شش کیلومتر نیاز است که بدن راه برود؛ منتها قدیم یک طوری بود که بعضیها همینطور خیلی راه میرفتند. به طوریکه خودشان را خسته میکردند و کمر و نخاعشان مشکل پیدا میکرد، از بس پیادهروی میکردند. لذا اینها را دارم میگویم که کم راه بروید.
۴. بیش از اندازه نخوردن
چهارم فرمودند: «وَ قِلَّةُ الطَّعَامِ»؛ کم غذا بخورد. باز کم غذاخوردن معنایش این نیست که به خودش ضربه وارد بکند و نیاز بدن تأمین نشود، نه. در حد متعارف بخورید. در جاهای دیگر آمده که وقتی اشتها داشتید میل بکنید، وقتی هم سیر نشدید دست از غذا بکشید و خودتان را سیر نکنید. آن سیرکردن برایتان ضرر دارد. همین است که یک مرتبه میبینید کسی که خودش را سیر میکند شش ماه، یک سال از عمرش کوتاه میشود. خودش هم متوجه نیست که به خودش دارد ضربه میزند؛ اما در دراز مدت زودتر مریض میشود و پیری زودرس پیدا میکند.
ب: راههای صحت بدن در کلام امامرضا(علیهالسلام):
امام هشتم(علیهالسلام) برای سلامتی پنج تا چیز دیگر را بیان میکنند[۲]:
۱.غذاخوردن در هنگام گرسنگی
اول فرمودند: «إِذَا جُعْتَ فَکُلْ» فرمودند: وقتی که گرسنه شدی غذا بخور، به خودت فشار نیاور. حالا آن وقتی گرسنه شدی غذا بخور را بگذار کنار. آن جملهای که گفت: «قِلَّةُ الطَّعَامِ» را ببینید و اینها را با هم باید معنا بکنیم. از یک طرف میگویند پرخوری نکن، از آن طرف میگویند وقتی گرسنه شدی به خودت فشار نیاور، الآن بدنت بهطور طبیعی غذا میخواهد. خدای متعال خلقت من را طوری قرار داده که به او تذکر میدهد. مثل بنزین ماشین نیست که کم میشود، یک مرتبه میبینید بنزین قطع شد و ماشین خاموش شد، نه، بدن اصلاً اینطور نیست. وقتی کم میشود میفهمد، میبیند اشتها دارد یا الآن گرسنهاش است.
۲. خوردن آب در هنگام تشنگی
تشنهاش که شد میفهمد که دیگر الآن باید آب میل بکند. لذا آن جملهای که پزشکان میگویند روزی ۸تا لیوان باید آب بخورید این غلط است. ببینید تعبیر امام هشتم(علیهالسلام) چیست؛ «وَ إِذَا عَطِشْتَ فَاشْرَبْ» هر وقت تشنه شدی آب بنوش. من خیلی شنیدم، از صدا و سیما هم خیلی شنیدم همینطور میگوید هرچه میخوای آب بخور؛ یعنی ولو میل هم نداری به زور آب بخور. خب نه اینکه کودنی میآورد. این یک گوشهاش را خوانده است و یک گوشهاش را نخوانده که اگر آب زیادی خوردی مثل درخت میماند که آب نیاز دارد؛ اما اگر آب زیاد به او دادی، این درخت آلوده میشود و اصلاً از بین میرود و اطراف آن را لجن میگیرد. آب که زیاد نمیخواست. بدن انسان نیاز آبش را میفهمد و نیاز به گفتن ندارد. آنچه نیاز است این است که اگر تشنه شدی جلوی تشنگیات را بگیر؛ اما وقتی هم میل میکنی به اندازهای که میل داری بخور و زیادهروی نکن. آنوقت دیگر خودبهخود این است. لذا من اینطوری میگویم که یک روز ممکن است غذاهای چرب یا غذای شیرینی خورده باشیم، به جای ۸ تا لیوان ممکن است ۱۰ تا لیوان ۲۰ تا لیوان آب میل بکنید یا ممکن است ورزش سنگینی کرده باشید و عرق زیادی کردهاید به اندازۀ ۵ تا، ۶ تا لیوان عرق کردهاید. خیلی خب متقابلاً بدنتان نیاز دارد؛ یعنی خودتان احساس میکنید آب میخواهید. مثلاً حمام میروید. اگر حمام گرم رفته باشید، خودتان دوباره احساس میکنید، چون عرق زیاد میکنید بعد خیلی تشنه هستید. خیلی خب، این طبیعی است بدن اینها را دیگر میفهمد. لذا قانون ۸ تا لیوان اصلاً نیست، ۵ تا نیست ۱۰ تا نیست. اصلاً از این این فکر بیرون بیایید. قانون این است که وقتی تشنه شدی آب میل کن. اگر ماهرمضان بود که نه، آنجا باید خودداری بکنید «وَ إِذَا عَطِشْتَ فَاشْرَبْ».
۳. نگهنداشتن ادرار
سوم فرمودند: «وَ إِذَا هَاجَ بِکَ الْبَوْلُ فَبُلْ» فرمودند: وقتی که ادرار به تو فشار میآورد، زود برو ادرار کن، نگه ندار. من این را در علم پزشکی هم خیلی شنیدم که میگویند برای صحت بدن خیلی مؤثر است و اگر کسی مدام جلوی بول خودش را بگیرد، ضررهای زیادی میبیند و اهلبیت(علیهمالسلام) روی این خیلی تأکید دارند. یعنی یک جا روایت دارد که میگوید ولو روی شتر نشستی و ادرارت گرفت همانجا روی شتر ادرارت را تخلیه کن. اگر جایی نیست همانجا میگوید ادرار کن، نگهندار که اگر نگه داری ضررش بیشتر است. چون گاهی در بیابان گل و شل بوده و هیچ چیزی هم نبوده و نمیشده که فرد پیاده بشود. یا در شب و از ترس حیوان درنده بوده که حالا میگوید شما وقتی ادرارت گرفت، جلوی خودت را نگیر. تو فکر این را بکن که چهطوری خودت را تخلیه بکنی؛ چون این ضررش بیشتر است. اگر انسان مریض شد آنوقت بعد پشیمان میشود. میگوید عجب، ایکاش من رعایت سلامتی را کرده بودم.
۴. همراهبودن با همسر هنگام داشتن نیاز روحی
چهارم فرمودند: «وَ لَا تُجَامِعْ إِلَّا مِنْ حَاجَةٍ» فرمودند: با همسرت فقط وقتی که نیاز روحی را احساس میکنی همراه باش.
۵. خوابیدن در حد نیاز
و پنجم فرمودند: «وَ إِذَا نَعَسْتَ فَنَمْ» وقتی چرت میزنی خوابت میآید، پس بخواب. اینقدر به خودت فشار نیاور که امروزه باز میگویند ضربۀ بسیاری به سلامتی بدن وارد میشود. اگر میخواهی نخوابی، پیری زودرس میآورد و حافظه را کم میکند. امام هشتم(علیهالسلام) فرمودند: «فَإِنَّ ذَلِکَ مَصَحَّةٌ لِلْبَدَنِ» این ۵ چیز که گفتم راههای صحت بدن است.
ج: روزهگرفتن
مورد بعدی خود روزه است. باز این روزه را کنار آن جملات قبلی بگذارید. آن جملۀ قبلی چه بود؟ قلة طعام بود، یکی هم گفت وقتی گرسنه شدی به خودت فشار نیاور غذا بخور و حالا میگوید بدان که روزه هم یکی از عوامل صحت بدن است؛ «صُومُوا تَصِحُّوا»[۳] یعنی بدن نیاز به استراحت دارد. گاهی باید رها کنید، بگذارید معده یک مقدار تنفسی بکشد و خود این باعث سلامتی معده میشود. در دراز مدت ۵ سال یا ۱۰ سال به عمرتان اضافه میشود.
د: رفتن به مسافرت
مورد دیگری که باز باعث سلامتی میشود مسافرت است. پیامبر میفرمایند: «سَافِرُوا تَصِحُّوا»[۴] مسافرت بکنید تا هم صحیح بشوید و هم سالم بمانید که خود مسافرت یک نوع تنوع روح است. گاهی خسته بوده، مریض شده، گاهی در بیمارستان مثلاً میگوید ۱۰ روز بستری بوده. این را اطرافیان باید بدانند. مواظب باشند که طرف وقتی از بیمارستان مرخص میشود فوری او را یک سفری ببرند. حالا به یک جایی او را ببرند. اگر اهل زیارت است او را قم ببرند، یک حرمی برود، یک جمکرانی برود، همینجا در اصفهان به چندتا امامزاده بروند. در کنارش حالا تفریح هم باشد، این تنوع برای سلامتی بدن خیلی مؤثر است و این روایت است که میگوید در مسافرت وقتی انسان چشمش به جاهای جدید بیفتد و افراد مختلفی را ببیند خود این برای انسان شادابی میآورد و برای سلامتی بدن مؤثر است.
هـ: حج و عمره
و روایت آخری که خدمتتان میخواهم بخوانم حج عمره هست. از چیزهایی که باعث صحت بدن میشود انجام حج است. امام سجاد(علیهالسلام) میفرمایند[۵]: «حُجُّوا وَ اعْتَمِرُوا تَصِحَّ أَبْدَانُکُمْ» فرمود: حج انجام بدهید، حج واجب یا عمره انجام بدهید که اینها باعث صحت بدنتان میشود. «وَ تَتَّسِعْ أَرْزَاقُکُمْ وَ تُکْفَوْنَ مَئُونَاتِ عِیَالِکُمْ» رزقتان هم وسیع میشود و خرجی زن و بچهتان هم کفایتتان میکند. اینهایی که حج عمره انجام میدهند، خدای متعال بعد اسباب توسعۀ رزقشان را فراهم میکند.
این هم آخرین روایت بود. یک عزیزی پیش ما آمد. او جوانی بود که میگفت من ازدواج نکردم؛ اما میخواهم به مکه بروم. پدرم میگوید این پولی که میخواهی برای مکه بگذاری، برای ازدواجت بگذار و چرا میخواهی بروی. گفتم شما حجت را برو، ازدواجت را هم میکنی، رزقت هم توسعه پیدا میکند و این است. حرف خدا را شنید. آن حرف پدرش حرف خدایی نبود. گفتم حج واجب را که نمیتوانی عقب بیندازی؛ اما این را پدرت بیخود میگوید که این پول اگر خرج آنجا شد، ازدواجت چه میشود. ایشان رفت. بعد توسعۀ رزقش طوری شد که اینها با هم چند تا برادر بودند و این زودتر از برادرهای دیگرش هم خانهدار شد، هم چندتا سفر دیگر هم به حج و عمره رفت و خانهدار شد. ازدواج هم کرد و هیچ کمبودی هم نداشت. اینها چیزهایی است که ما تجربه داریم. وقتی فرمان خدا را عمل کردیم و شنیدیم خدای متعال هم توسعه میدهد. حالا ما در بحثمان فقط توسعۀ رزقمان نبود. حالا آن قسمت اولش را هم گفتیم که خود این حج هم بدن را سالم میکند.
مرحوم ملافتحعلی سلطانآبادی، ایشان خیلی شخصیت والایی بودند. سلطانآباد یکی از روستاهای عراق است و ایشان خیلی آدم وارسته و بزرگی بودند. ایشان دو بار میخواستند به مکه بروند، یک سال برایشان درست شده بود که به مکه بروند. پوست بدنشان زخم شده بود و مرتب خون میآمد. آنوقت کسی که میخواهد به مکه برود باید بدنش پاک باشد. بالاخره میخواهد در حج به طواف خانۀ خدا برود، مثل نماز میماند باید بدن پاک باشد. لباس احرام به تن میکنی، لباس احرام باید پاک باشد. بعد به عرفات، مشعر، منا میرود و سه یا چهار شبانهروز در لباس احرام است. همینطور باید آن لباس پاک باشد و اگر نجس باشد باید لباس را عوض کند. آنوقت ایشان دیدند که از یک طرف واجب است که به مکه بروند و از آن طرف بدنشان زخمی است و پزشکان نتوانسته بودند ایشان را معالجه بکنند. آنوقت گفتند خدایا بعد از یک عمری حالا حج خانۀ تو برایم واجب است و دارم به زیارت تو میآیم. اگر صلاح میدانی در این مسافرت بدنم سالم باشد و بعد که برگشتم دوباره زخمی بشود. اینهایی که تسلیم خدایند با خدا این طوری هستند. ببینید چقدر تسلیم هستند! اگر میگفتند یکوقت مصلحت است بدنم خون داشته باشد من نمیخواهم در آن دخالت بکنم. اگر مصلحت این نیست خب دعا میکنم دائماً خوب بشود؛ اما اگرمصلحت این باشد، خدایا در همین یکی دو ماهی که دارم به مکه میآیم، بدنم خون نیاید و همینطور هم شد. تا آن مدت که به مکه رفته بودند بدنشان خوب شد. رفتند حج و برگشتند و وقتی برگشتند دوباره زخمی شد. بعضی بزرگان چقدر تسلیم بودند و در حرف زدنشان چه دقتها میکردند، خیلی مواظب بودند.
انشاءالله که همهتان موفق باشید.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[۱] . بحار الانوار، ج۸، ص۱۴۴.
[۲] . بحار الانوار، ج۵۹، ص۲۶۰.
[۳] . بحار الانوار، ج۹۳، ص۲۵۵.
[۴] . بحار الانوار، ج۵۹، ص۲۶۷.
[۵] . الکافی، ج۴، ص۲۵۲.