تقوای پزشکی
یکی از بحثهای مهمی که در سلامت انسان دربارهاش خیلی حرف زده میشود، تقوای پزشکی است. ما رعایت تقوا را در همهجا از جمله در مباحث پزشکی نیاز داریم. ۱۴ تا نکته دربارۀ بحث تقوای پزشکی است که خدمتتان عرض میکنم.
اول؛ احساس مسئولیت در پزشک
نکتۀ اول این است که پزشک و طبیب باید احساس مسئولیت بکنند. بی تفاوت نباشد، نگوید به من چه. مریض را ببیند بیاعتنا باشد. باید احساس بکند که اگر کمکاری کرد مسئول است و مؤاخذه میشود؛
دوم؛ عادلبودن پزشک
نکتۀ دوم، پزشک باید عادل باشد. گاهی میشود تشخیص میدهد؛ اما چون عادل نیست عمداً داروی خلاف میدهد که مریض را از بین ببرد. البته گاهی هم بعضی بهانههایی هم دارند. بهانههای اینچنینی که میگویند این مریض دیگر حالش خوب نیست. بیشتر در کشورهای خارج است که دین ندارند و این کار را هم میکنند که طرف را با یک آمپول هوا یا با یک کار اینچنینی از بین میبرند. آمریکاییها که وجود شاه ایران برایشان دردسر شده بود، میخواستند به ایران تحویل ندهند. ایران فشار آورده بود که باید شاه را برگردانید. میخواستند شاه را تحویل ندهند تا دست نشاندههای دیگرشان مثل حسنیمبارک و صدام و اینها که کشورهای دیگر هستند، اینها را ترس نگیرد. اینها کارشان همین است چون اگر یکی را تحویل بدهند، بقیۀ پادشاهان هم میگویند خب آینده نوبت ما هم میشود. لذا این خیانت را میکنند و تحویل نمیدهند. بهترین کار دیدند که شاه را بکشند. حالا نمیدانم بهعمد دچار سرطانش کردند که دیگر اینهایش مخفیانه بود و ممکن هم بود این کارها را بکنند که ما اطلاع نداریم؛ اما آنچه که واضح است این است که شاه دچار سرطان بود و برای معالجه به کشور مصر رفت تا معالجه بکند. در اتاق عمل دکترهای آمریکایی فوری خودشان را رساندند. البته خود آمریکا به آنها گفته بود که شما بروید و شاه را نابودش بکنید. خب دکترها هم که آمدند به ظاهر چیزی نگفتند که ما آمدیم برای چه؛ اما بالای سر دکترهای مصری ایستادند. همین که کار تمام شد و میخواستند شکم را بدوزند آن قیچی مسموم را در شکم شاه گذاشتند و عمداً بستند که آن دکتر مصری میخواست دربیاورد، آمریکاییها نگذاشتند و به او توهین کرده و از اتاق بیرونش کردند و دیگر یک چنین خیانتهای این چنینی کردند و بعد هم دیگر شاه مرد. طبیب باید عادل باشد. بعد از اینکه تشخیص داد باید مواظب باشد یکوقت خلاف مسئولیتش و خلاف قسمی که خورده عمل نکند؛
سوم؛ خیرخواهبودن پزشک
نکتۀ سوم اینکه باید خیرخواه مریض هم باشد. خیر او در خیلی چیزها است. من مثال میزنم، خیرخواه مریض بودن یکیاش این است که اگر پزشک میبیند که پزشک دیگری بهتر میتواند این مریض را معالجه بکند، خب صادقانه به او معرفی بکند، یا اگر بیمارستان دیگری امکانات بهتری دارد بگوید شما برای معالجهای که میخواهی بکنی اگر به فلان بیمارستان بروی، یا به شهر دیگری بروی، آنجا امکاناتش بهتر است. وقتی خیرخواه است اینها را به او میگوید. یا بحث مالی آن که الآن خیلی مردم در این جهت نگرانی دارند. بیمارستانهای مختلف هرکدامشان مبلغی را برای یک معالجه که مشابه هم است؛ اما هر کدام یک مبلغی را به بهانههای مختلف میگیرند. آنوقت جالب است که خود پزشکان میدانند که اگر به فلان بیمارستان برود گاهی یکپنجم خرج دارد و فلانجا پنج برابر است. وقتی خیرخواه مریض نیست، نه تنها به او نمیگوید گاهی بهعکس میگوید باید فلانجا بروی. بهخاطر اینکه خودش در آن بیمارستان است، میگوید باید به آنجا بیایی. در آن بیمارستان است، گاهی میگوید باید به مطب بیایید تا بتواند آنجا هم پول جداگانهای از او بگیرد و کسی هم دیگر بالای سرش نباشد.
چهارم؛ تلاشکردن پزشک در تشخیص بیماری
پزشک برای تشخیص بیماری باید تلاش بکند. بعضی پزشکان وقت کافی نمیگذارند. وقتی سرشان هم شلوغ باشد دیگر فلهای میخواهند انجام دهند دو تا و سه تا مریض را شروع میکنند با هم ببینند. اصلاً گوش نمیدهد تا تشخیص بدهد. سریع میخواهد بیماریهای بیشتری را معالجه بکند، لذا در تشخیص بیماری دقت نمیکند و این مسئولیت دارد.
پنجم؛ وقتگذاشتن برای معالجۀ بیمار
تلاش برای معالجه است. این چهار و پنج هردویش نیاز به وقتگذاری دارد. در آن چهارمی باید وقت بگذارد. بیماری شخص را خوب تشخیص بدهد. بسیار شده که گاهی نسخه نوشته در حالیکه این نسخه برای بیماری قند این مریض بد بوده است. اصلاً این دکتر از او سؤال نکرده که شما بیماری قند داری یا نه؟! خب مریض هم که خبر ندارد که بیماری خودش را میگوید. دکتر که میداند این نباید این کار را بکند. اصلاً سؤال نمیکند. همینطور دارو را مینویسد. از یک جهت طرف را معالجهاش میکند و از یک طرف دیگر مشکل بیشتری برایش درست میکند. لذا هم باید برای تشخیص بیماری و هم برای معالجه وقت بگذارد؛ چون معالجۀ یک بیماری در دو نفر یکسان نیست. یک بیماری در دو نفر مشترک است. هردویشان پیش این پزشک آمدند، پزشک ممکن است برای یکیشان یک ساعت وقت بگذارد و حالش خوب بشود؛ ولی ممکن است برای آن یکی باید ده ساعت باید وقت بگذارد، به دلیل عوارضی که دارد. مثلاً سن این جوان است، آن یکی پیر است. گاهی آن غذاهای ناباب کنارش میخورد و در فضای آلوده مثلاً زندگی میکند. بالاخره مشکلات و انواع و اقسام نکات دیگر هم هست. لذا پیامبر فرمودند «لا تداو احداً حتی تعرف داءه» هیچکس را معالجه نکن تا وقتی که بیماری او را بشناسی و تشخیص بدهی و زیاد داریم کسانی که وقت زیادی نگذاشتند، درست تشخیص ندادند و معالجه کردند. بعد معالجه فهمیدند اشتباه کردهاند؛ مثلاً آپاندیسش را درمیآورند بعد معلوم میشود اصلاً بیماریاش مربوط به این نبوده ومربوط به کلیه بوده است. مانند اینها خیلی اتفاق افتاده است. بهخاطر اینکه عجله میکنند و در تشخیص بیماری و معالجه دقت نمیکنند. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمودند «مَنْ تَطَبَّبَ فَلْیَتَّقِ اللَّهَ وَ لْیَنْصَحْ وَ لْیَجْتَهِدْ»[۱] کسی که طبابت میکند باید از خدا بترسد و حتماً خیرخواه مریض باشد و حتماً تلاش بکند که تلاش را گفتم هم در تشخیص بیماری است و هم بعد از اینکه تشخیص داد باید تلاش بکند، برای اینکه خوب معالجه بکند و نیمهکاره رها نکند.
صحبتی که اخیراً مطرح شده این است که در بیمارستانها بعد از اینکه فرد بیماری مرخص شد، پزشک تلفن بیمار را داشته باشد. هفتۀ بعد یا دو هفتۀ بعد تلفنی پیگیری بکند که آیا مریضش بعد از اینکه به منزل رفت رو به بهبودی رفت یا مشکل جدیدی پیدا کرده یا اگر بیمارش مشاوره میخواهد مثل غذا و خوراکش یا میگوید من در این هفته این مشکلات را داشتم بالاخره یک تلفن بزند و پیگیری بکند. این هم جزء همان تلاش برای معالجه هست که هنوز متأسفانه اینها محقق نشده، اما جزء تقوای پزشکی اینها هست.
ششم؛ معالجۀ همجنس
نکتۀ ششم معالجۀ همجنس است. این هم متأسفانه الآن عکسش دارد عمل میشود و اصلاً دقت نمیشود. معالجه یعنی مرد پزشک فقط مردها را معالجه بکند و زن پزشک هم زنهای بیمار را معالجه بکند. این فقط حکم اولی دین است. حکم ثانوی این است که گاهی استثنائاً میشود و بیمار نمیتواند به پزشکی که همجنس با خودش است مراجعه بکند و پزشکی نیست. خیلی خب، موارد استثنائی آن مورد حکم ثانوی است؛ اما اینکه پزشک فکر کند که مثلاً مرد پزشک فکر کند زنها به او محرم هستند، الآن در ذهنشان این تداعی شده، این غلط است و تقریباً من در همۀ بیمارستانها که اطلاعی دارم فیالجمله اینکه میگویم تقریباً شاید مثلاً خیلی به ندرت در ده تا بیمارستان یک بیمارستان اینطور است آن مثلاً هم یک بخشش و الا اصلاً رعایت نمیکنند. پرستارها، پرستار مرد همینطور در یک بخشی میرود که آن بخش پر از زن است. میداند هم اینجا زنها هستند، پرستار مرد میرود یا بالعکس برای بیمارهای مرد، پرستار زن میرود و اینها را اصلاً عیب نمیدانند و گاهی که گیر ما میافتند، ناراحت میشوند و هر وقت بیمارستان بودم خب میگویم نیایند و بعد پشت سر ما گفته بودند مثلاً فلانی مزاحمت ایجاد کرده است. حالا تعبیرهایش را دیگر نمیدانم پشت سر ما چه میگویند؛ اما گفتند مثلاً فلانی نمیگذارد زن بالای سرش بیاید و ... در حالیکه پرستار مرد هست. یک نفر میخواهد که به احکام شرعی عالم باشد و اینها را دقت بکند اما بیموالاتی ما است که به این مباحث اهمیت نمیدهیم و همینطور رها میکنیم. تشخیص اینکه آیا این مورد جزء ضرورات ثانویه هست یا نه به عهدۀ مجتهد نیست. یک موقعی رؤسای همۀ بیمارستانها در یک جلسهای جمع بودند که هرکدامشان بالاخره یک بیمارستان در اختیارشان بود. من چندتا نکته را به آنها تذکر دادم. یکیاش همین بود. گفتم اگر مجتهد، مرجع تقلید در رساله میگوید که عندالضروره میتواند مرد زن را معالجه بکند یا بالعکس، این معنایش این نیست که جواز کلی دارند میدهند. جواز کلی نیست، یادتان باشد که حکم اولی هنوز حرام است. هیچ مرجعی اجازه نمیدهد و مرجع که اجازه ندهد یعنی خدا اجازه نمیدهد؛ اما حالا اینکه میگویید پزشک مجانسه با زن وجود ندارد و حتماً مرد باید معالجه بکند را گفتم تشخیصش را گردن خودتان میاندازند. یعنی روز قیامت شما نمیتوانی خودت را فریب بدهی بگویی که بود؛ اما ما هیچچیز نگفتیم و گفتیم مرد برود معالجه بکند. خب همین است مجازاتش همین است و خدای متعال چنین افرادی را مجازات میکند لذا مجتهد کلیاش را گفته که مرد اجازه ندارد زن را معالجه بکند یا بالعکس. بعد یک مورد استثناء میزنند بهخاطر حفظ جان مریض است. خب استثنائش این است که حالا یکوقت پزشک نیست. خیلی خب آنجا دیگر تشخیص موردش با خودتان است. اما کم کم میبینیم که آنچنان شیرازۀ کار از دست رفته که بهعنوان حکم اولی دارند جا میزنند؛ یعنی از ابتدا میگویند خدای متعال اجازه داده است که زن پیش مرد یا مرد برود پیش زن برود. چنین چیزی هم وجود ندارد. بعد مباحث دیگر هم باز اینجا هست و آن وقتی است که حالا مردی میخواهد مردی را معالجه بکند، خب اعضای بدن او را، همۀ اعضای بدنش را نمیتواند برهنه بکند. این هم یک بحث دیگری است که بهراحتی افراد فکر میکنند که باز اگر مرد باشد میتواند به بدن مرد و به همهجای بدن او نگاه بکند. اینها هم مباحث خیلی پیچیدهای دارد. تا وقتی که ضرورت ندارد اصلاً نمیتواند بدن را برهنه بکند. آن وقت که ضرورت پیدا کرد میگویند مستقیم نگاه نکند. اگر میتواند با آینه نگاه بکند. باید با آینه نگاه بکند و حق ندارد مستقیم نگاه بکند، این حرام است. آنوقت که میخواهد دست بگذارد و معالجه بکند میگویند تا میتواند اصلاً دست نگذارد و با ابزار جلو برود. آنوقت که میخواهد دست بگذارد حتماً دستکش داشته باشد و ... . دهها مسئله دارد که متأسفانه رعایت نمیکنند، جز این دستکشش که آن هم نه بهخاطر مسائل شرعیاش بلکه به خاطر مسائل بهداشتی رعایت میکنند و انسان خیلی تأسف میخورد که کسانی که باید در این مباحث دقت بکنند، متأسفانه دقت نمیکنند.
هفتم؛ تشخیصدادن دارو و خواص آن
مطلب هفتم تشخیص دارو و خواص دارو است. پزشک باید دقت بکند و داروها را بشناسد. بداند کدام دارو چه خواصی دارد، حالا چه داروهای شیمیایی چه داروهای گیاهی.
هشتم؛ تجویزکردن حداقلی دارو
نکتۀ هشتم تجویز حداقلی دارو است؛ چون در روایت دارد که دارو کمش مفید و زیادش مضر است. اینطور نیست که دارو وقتی که مفید باشد هرچه بیشتر بخوریم، زودتر سالم میشویم، نه کمش مفید است. لذا پزشک باید به حداقل دارو اکتفا بکند و بیش از آن دارو تجویز نکند. یا آنجایی که تردید دارد آن را دو مرحلهای بکند. مرحلۀ اول بگوید شما این مرحله را جلو برو، بعد از پایانش من نگاه بکنم ببینم بیماریات تا چه حد خوب شده، آیا نیاز هست یا نه. بعد میگویم که آیا نیاز هست مجدد دارو بگیری یا نه. نه اینکه از ابتدا همینطور احتیاطاً یک پاکت پر از دارو تجویز کند و بگوید اینها را تهیه بکنند. حالا نوعاً میبینید میبرند و در منازل داروی زیادی وجود دارد.
نهم؛ کتماننکردن بیماری توسط مریض
نکتۀ نهم، مریض باید بیماریاش را صادقانه برای پزشک بیان کرده و چیزی را کتمان نکند. گاهی بیماریها، بیماریهایی است که یک نکتهاش اگر غفلت از آن بشود پزشک ممکن است جابهجا و اشتباه معالجه بکند؛ لذا این هم البته این میشود که دیگر وظیفۀ خود بیمار است و باید دقت بکند چیزی را کتمان نکند و هرچه هست را دقیق ذکر بکند.
دهم؛ حفظکردن اسرار بیمار
بعد از اینکه تمام بیماریهای خودش را برای پزشک بیان کرد، نکتۀ دهم این است که پزشک اسرار بیمار را محافظت بکند و این طرف و آن طرف تعریف نکند که فلانی چنین بیماری دارد. حق ندارد اسرار را پخش بکند، مگر مورد استثنائی که مثلاً گاهی باید به ولیّ او بگوید که او مواظب بیمارش باشد. آن بحثش جدا است؛ اما نشر اسرار یک نوع خیانتی است که این هم اجازه ندارد بگوید.
یازدهم؛ توکلکردن پزشک در هنگام معالجه
نکتۀ یازدهم پزشک وقتی میخواهد معالجه کند، با توکل به خدا اقدام کند. خودش را مستقل در معالجه نداند. در هر اقدامی که میخواهد بکند یک «بسم الله» بگوید، نه فقط آن وقت که میخواهد درب مطب را باز بکند. برای معالجۀ هر بیماری جداگانه یک «بسم الله» میگوید و میگوید خدایا کمکم کن. عادت هم نکند که بعضیها که عادت میکنند دیگر اصلاً نمیداند دارد چه میگوید نه. بسم الله یعنی خدایا از تو استعانت میخواهم و به نام تو اقدام میکنم؛ بنابراین تو کمکم بده تا خوب تشخیص بدهم و خوب معالجه بکنم. کمکم بده دارویی بنویسم که مؤثر باشد و بهطور اثر بگذارد.
دوازدهم؛ امیددهی به بیمار
نکتۀ دوازهم امیددادن به بیمار است. بیمار را ناامیدش نکنند؛ حتی اگر بیماری ناعلاج دارد، باز امید به خدا را در وجود مریض تقویت بکنند. متأسفانه این هم خیلی کمرنگ شده است. من حالا یک نمونۀ سادهاش را عرض بکنم. در یکی از بیمارستانها همین صحبت را من مطرح کردم و در بیمارستان وقتی عیادت مریضها میرفتیم کتابهایی را به آنها میدادیم. بهجای اینکه دستهگل و کمپوت و اینها برداریم ببریم کتاب بردیم. متأسفانه این هم بین ما فرهنگ شده است. خب مریض آنچه که بیشتر نیاز دارد امید روحی است. برای آنها کتاب ببرید. این پولی که میخواهید برای کمپوت بدهید و چه، خیلیهایش هم خورده نمیشود و همینطور اسراف هم هست. پول همان کمپوت را یک کتاب تهیه بکنید و به مریض بدهید. اصلاً آنجا ماندنی هم میشود. حالا میخواند و بعد در بیمارستان میگذارد یا بعد اصلاً کتاب را به خانه میبرد و ده تای دیگر هم مطالعه میکنند. یکی از بیمارها وقتی که این کتاب را خوانده بود، به فکر افتاده بود تا به امام زمان(علیهالسلام) توسل پیدا بکند و ظاهراً شب نیمۀ شعبان هم بوده است. گفته بود من را با تخت به مسجد بیمارستان ببرید. یک حال خاصی پیدا کرده بود. به هر حال مریضها در آن حالیکه هستند منقطع از دنیا میشوند و خالصانهتر صدا میزنند. در بیمارستان توسل پیدا کرده بود و همانجا هم حضرت شفایش داده بودند و غوغایی در بیمارستان شده بود. پزشکهایی که معالجش بودند مدام میگفتند امکان ندارد، نمیشود و مگر میشود؛ ولی دیگر خب شد. خب ما از اینها خیلی داریم، یکی دو تا هم نیست. منتها باید یک کسی باشد توجه بدهد. یک جوانی که هم هنوز هست. اینکه میگویم داستانش مربوط به بیست و چند سال پیش است؛ اما دیگر حالا بزرگسال شده است. آن موقع که جوان بود با موتور تصادفی کرد و دیگر باید از دنیا میرفت. خیلی سخت تصادف کرده بود، خونریزی شدید و در حال بیهوشی بود. آنوقت استاد مغازهای که این جوان در آن کار میکرد و ایشان هم هنوز هستند. ایشان به عیادت همین جوان رفته بود و دیده بود این بیهوش است و آهسته در گوشش گفته بود اگر صدای من را میشنوی و متوجه هستی بدان که نماز از تو ساقط نیست. در همین حالت هم که هستی حالا نمیتوانی حرف بزنی اما نماز را باید بخوانی. حالا به چه شکلی؟ باید کلمات نماز را همینطور از ذهنش رد بکند، اگر حواسش باشد و یک مهر کربلا هم داده بود به او گفته بود من این مهر را هم آنجا میگذارم و اتفاقاً آن جوان هم میفهمیده بود. بعد که به هوش آمد برای من تعریف کرد که ایشان آمده بود بالای سرم و آهسته در گوشم اینها را گفت و منتها به ظاهر معلوم نبود که ایشان متوجه میشود یا نه. آنوقت ایشان در آن حالتش متوسل به امام زمان(علیهالسلام) شده بود و یکمرتبه دیده بود از پنجرۀ اتاق یک نوری وارد اتاق شد. حالا پنجره طبقۀ بالای بیمارستان بود، روی زمین نبود؛ اما از همان طبقۀ بالا دیده بود از پنجره یک نوری وارد شد و دنبالش یک آقایی ظاهر شدند و بالای سر تختش آمدند و یک دستی به او کشیدند. یک مریض دیگر هم در همان اتاق خوابیده بود که به آن هم دست کشیدند. بالای سر او هم رفته بودند. به برکت حضور آقا هر دو نفر خوب شدند. در همان روز بعد که حضرت تشریف برده بودند در همان روز این جوانی که چندجای بدنش مجروح بود و استخوانهای زیادی در بدنش شکسته بود دیگر خوب شد. اصلاً آثار جراحت هم دیگر در او نبود؛ یعنی حضرت طوری شفایش داده بودند که حتی جا زخمها هم پیدا نبود و دکترها همینطور متحیر و متعجب شده بودند که پس این پارگیهایی که با موتور تصادف کرده بود، این بدنش پاره شده بود پس اینها کجاست؟! اثر هیچ چیزی نبود و همان روز مرخصش کردند. من شب منزل او رفتم. خبرش را که شنیدم شب به منزلش رفتم و من هم نگاه کردم، دیدم هیچ آثار زخمی در او نبود، سر تا پایش همه سالم بود. منتها یک مقدار هنوز گیجی بیماری در او وجود داشت؛ یعنی آثار بود و مشخص بود که بیماری سختی پیدا کرده است، اما کاملاً شفا پیدا کرده بود و مرخص هم شد. آن بیمار دیگر هم که در اتاق بود آن هم همینطور، او هم شفا پیدا کرد. به هر حال من توصیه میکنم که اصلاً در این موارد برای مریض کتاب ببرید. کتاب متناسب که آنجا هم خودش و هم آنهایی که اطرافشان نشستند خیلی وقتها بیکارند، همینطور نشستهاند خب بنشیند کتاب بخواند و مقداری با معارف دین آشنا بشود. در هر صورت این هم نکتۀ دوازدهم بود که امید دادن است.
سیزدهم؛ مراجعهنکردن به غیر متخصص
نکتۀ سیزدهم اینکه به غیر متخصص مراجعه نکنند. حالا اینجا دو وظیفه وجود دارد که مریض نباید به غیر متخصص مراجعه بکند. از آن طرف اگر غیر متخصص معالجه کرد، حکومت باید جلوی او را بگیرند. این روایت را دقت کنید امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرمایند: «یَجِبُ عَلَى الْإِمَامِ أَنْ یَحْبِسَ الْفُسَّاقَ مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ الْجُهَّالَ مِنَ الْأَطِبَّاءِ»[۲] میفرمایند واجب است بر امام یا حاکم که عالمی را که فاسق است، این را حبسش بکند و هم چنین پزشکی که جاهل است و ادعا میکند من پزشکم اما نمیداند، اینها را باید حبسشان بکنند. این هم نکتۀ سیزدهم.
چهاردهم؛ ضامنبودن پزشک
نکتۀ آخر بحث ضمانت هست. این بحث ضمانت چون بحث فقهی است من خیلی نمیتوانم اینجا رویش صحبت بکنم به خاطر اینکه بحث بین مراجع یکسان نیست. اگر یکسان بود حکمش را صریح به شما میگفتم که چیست؛ اما در بحث ضمان در یک بخش از آن اتفاق نظر هست و در یک بخش از آن اختلاف است. حالا آن بخشی که در آن اتفاق نظر است این است که اگر شخص متخصص نبود و اقدام کرد و با اقدام طبابتش مریض را تازه حالش را بدتر کرد یا عضوش را از بین برد، چشمش نابینا شد، مثلاً دستش شل شد و چه و یا اینکه حتی مرد، علیایحال چه بیماری جزئی و چه کلی غیر متخصص اگر اقدام کرد این ضامن است. اگر متخصص اقدام کرد؛ اما در تشخیص بیماری کوتاهی کرد، یعنی عجله کرد، مدام تند و تند اصلاً گوش نمیداد حواسش در تلفنش بود و دیدید بعضی وقتها پزشکان تلفن جواب میدهد، مریض هم دارد حرفش را میزند. یک کلام به این میگوید، یک کلام به آن میگوید. اگر کوتاهی کرد باز ضامن است. باز مورد دیگر این است که گاهی میشود که عمداً ابزاری که استفاده میکند ابزار درستی نیست. این موارد را همۀ مراجع میگویند: پزشک ضامن است. این یک مورد، مورد دومی هم که هست این است. من در کل چهار مورد را خدمتتان اینطوری عرض بکنم که گاهی شخص متخصص است؛ اما کوتاهی میکند. گاهی متخصص نیست و کوتاهی میکند، گاهی متخصص نیست و کوتاهی هم نمیکند. اینکه متخصص نیست، حتماً ضامن است. حالا میخواهد کوتاهی بکند، میخواهد نکند. اما وقتی که متخصص نیست و باز عمداً کوتاهی بکند باز هم ضامن است. این سه مورد همین است؛ ولیکن مورد چهارم آنجایی است که متخصص باشد، دقت هم بکند؛ اما بالاخره از دستش در میرود و مریض حالش بدتر میشود یا حتی فوت میکند. این را آیا ضامن است یا نه؟ ولو حالش حالا بدتر بشود. خود مرحوم پدر ما چشمشان همینطور شد. در بیمارستان شیراز که رفته بودند، ادعا میکردند که آنجا خوب معالجه میکنند؛ اما خب پزشک آنجا کوتاهی کرد و چشم ایشان نابینا شد. دیگر تا آخر عمرشان هم چشمشان دیگر برنگشت و نابینا بود. اما آیا تعمد داشته یا نداشته بود ما دیگر اطلاع نداشتیم. آن پزشک هم روی خودش نیاورد. بالاخره پدر ما هم اهل این چیزها نبودند که پیگیری کنند و دیگر تا آخر عمرشان هیچ چیز نمیگفتند. اما مسئلۀ شرعی آن این است که اگر کوتاهی کرده ضامن است و باید دیه پرداخت بکند. اگر کوتاهی نکرده و بدون کوتاهی حالا چشم نابینا شد آیا ضامن است یا نه؟ در این اختلاف است. پس شرطش این است متخصص هم باشد، باید متخصص باشد کوتاهی هم نکرده باشد؛ اما حالا اتفاقی اینطور شد. ما در این زمینه چند تا روایت داریم که این مدرکی برای فقها شده است. این روایتها مضمونش این است که در بعضی جاها دارد که میگوید من دارو مینویسم، من طبیب هستم و به مریض دارو میدهم. گاهی خوب میشود گاهی هم حالش بدتر میشود؛ یعنی به تناسب افراد مختلف است. آنوقت امام(علیهالسلام) میفرمایند که اشکالی ندارد؛ اما یکسری روایتهای دیگر داریم که حضرت میفرمایند که اگر میخواهی معالجه بکنی و احتمال میدهی یکوقت حالش بدتر بشود شما قبل از اینکه اقدام به معالجه بکنی، از خودش یا از اولیای او ضمانت بگیر و در روایت دارد که ضمانت بگیر بگو من تلاشم را میکنم؛ اما اگر حالش بدتر شد من ضامن نیستم، اگر فوت شد یک امضا از او بگیر بعد اقدام بکن. این روایتها باعث شده که بعضی مراجع میگویند اگر ضمانت نگرفت، آنوقت حال مریض بدتر شد یا حتی فوت شد، پزشک باید دیۀ او را پرداخت بکند.
و اما در پرداخت دیه هم ما چند مورد داریم. اینها را در روایتها دارد و زمان معصومین(علیهمالسلام) اینها اتفاق افتاده است. در بعضی جاها دارد که خانمی طبابت میکرد؛ اما در طبابتش باعث شد که یک بچهای مرد. بعد پیش امیرالمؤمنین(علیهالسلام) آمدند. حضرت آن زن را توبیخش کردند. بعد هم گفتند که ضامن است و باید دیهاش را پرداخت بکند. روایتهای اینطوری داریم. اما آیا کوتاهی کرده یا نه این واضح نیست؛ یعنی ما احتمال میدهیم به خاطر کوتاهیاش ضامن این بوده و میتوانست یک مقدار دقت به خرج بدهد تا این بچه کشته نشود. شاید به خاطر این بوده است. دلیلش این است که روایت مقابلش را هم داریم. مقابلش امام عسکری(علیهالسلام) یک حدیث دارند که شخصی میگوید گویا دملی در بدن فرزندش بود و آنهایی که وارد بودند به او پیشنهاد دادند که این دمل را باید بزنی تا بچه حالش خوب بشود و این کار را کرد و اتفاقاً بچه مرد. بعد مدام اطرافیان به این پدر میگفتند: تو بچهات را کشتی و ضامن هستی. آخر برداشت و یک نامه برای امام عسکری(علیهالسلام) نوشت که من یک چنین کاری انجام دادهام. حضرت فرمودند: نه تو ضامن نیستی. خب از مجموع اینها اختلاف نظری پیدا میشود که در چه حدی است؟ آنچه که الآن پزشکان انجام میدهند خودشان را ضامن نمیدانند و خیلی خودشان را متخصص میدانند. میگویند دیگر میخواهد حال مریض بدتر بشود یا خوب بشود، میگویند ما دیگر ضامن نیستیم چون ما نظرمان را دادیم؛ اما معلوم است که اگر در معالجه کوتاهی کرد، قطعاً ضامن است. اگر هم متخصص نبوده و معالجه کرده قطعاً ضامن است. اینها را باید دقت بکنیم. در جایی که متخصص باشد دقت هم کرده باشد اما بعد ناخواسته حال مریض بدتر شود، اختلاف است. آن را دیگر باید از فتوای مراجع تقلید استفاده کرد.
من دو سه تا روایت هم خدمتتان عرض بکنم. امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند: «کان المسیح(علیهالسلام) یقول» حضرت مسیح(علیهالسلام) چند بار این جمله را فرمودند که کسی که تارک مجروح باشد؛ یعنی یک کسی مجروح است جراحتش را پزشک میبیند و بهعمد معالجه نکند، فرمودند شریک جراحت او است. بهخاطر اینکه این کسی که جارح بوده؛ یعنی ضربه یا چاقو را به بدن این آقا زده است، او میخواسته که این را مجروحش بکند. خب آن کار را کرد، بعد پزشکی هم که میتوانست معالجه بکند؛ اما ترک کرد، او هم خواستهاش این است که این مجروح جراحتش برطرف نشود. بنابراین شریک در همان زدن ضربه میشود؛ یعنی آن پزشک هم مثل همان چاقو زن است که زده است و مجروحش کرده است. پزشک هم مثل همان است. این روایت در کافی است. روایت خوبی هم هست. پیامبر میفرمایند: «من تتبع و لم یعلم منه طب قبل ذلک فهو ضامنٌ» کسی که طبابت بکند اما در طبابت وارد نباشد، این ضامن طبابتش است. هر مشکلی برای مریض درست کند باید جبران بکند و ضامن است. امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند: «کُلُّ عَامِلٍ أَعْطَیْتَهُ أَجْراً عَلَى أَنْ یُصْلِحَ فَأَفْسَدَ فَهُوَ ضَامِنٌ»[۳] اگر پول را دادی به یک کسی، به یک پزشکی که بدن شما را اصلاح بکند اما افساد کرد، میگویند ضامن است و حالا این در چه حدی است؟ این عبارت که میگویم خیلی کلی است. آیا عمدی افساد کرد و در تشخیص کوتاهی کرد و عمدی وقت نگذاشت؟ اینها دیگر در حدیث نیامده است.
و اما آن روایتی که گفتیم از اولیای مریض یک ضمانتنامه بگیرد این است: «من تتبع» امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرمایند: «مَنْ تَطَبَّبَ أَوْ تَبَیْطَرَ» کسی که طبابت انسان یا طبابت حیوان را بکند. «فَلْیَأْخُذِ الْبَرَاءَةَ مِنْ وَلِیِّهِ» از ولی او یک برائت بگیرد، بگوید من کار خودم را انجام میدهم؛ اما اگر یک وقت حال این بدتر شد، من ضامن او نیستم. یک امضا از او بگیرد. «وَ إِلَّا فَهُوَ لَهُ ضَامِنٌ»[۴] اگر چنین امضایی را نگرفت ضامن است و اما آن روایتی که میگوید ضامن نیست؛ یونسبنیعقوب به امام صادق(علیهالسلام) گفت: «الرَّجُلُ یَشْرَبُ الدَّوَاءَ وَ یَقْطَعُ الْعِرْقَ وَ رُبَّمَا انْتَفَعَ بِهِ وَ رُبَّمَا قَتَلَهُ قَالَ یَقْطَعُ وَ یَشْرَبُ»[۵] سؤال کرد گاهی مردی دوایی را مینوشد یا حتی رگش را برای حجامت میزند و این کارها و گاهی سود میکند، گاهی وقتها هم او را میکشد. حضرت فرمودند: هم میتواند آن دوا را استفاده بکند، هم میتواند رگ را بزند.
«اللهم صل علی محمدٍ و آل محمد و عجل فرجهم»
[۱] . بحار الانوار، ج۵۹، ص۷۴.
[۲] . من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۳۱.
[۳] . من لا یحضر الفقیه، ج۳، ص۲۵۳.
[۴] . الکافی، ج۷، ص۳۶۴.
[۵] . الکافی؛ج۸، ص۱۹۴.