دولت اسلامی
شبکه امامت و ولایت، مقدمهی تشکیل دولت اسلامی
با انقلاب شکوهمند اسلامی، نظام اسلامی در ایران پایهگذاری شده و شبکه امامت برای تحقق ولایت خدا در این قطعه از زمین ایجاد و در حال گسترش است.
خوب دقت کنیم؛ شبکه امامت یک ساختار رسمی نیست! بلکه یک مجموعهی در هم تنیده از روابط انسانی یا بهتر بگوییم؛ ولایتهای بین فردی است که حول محور توحید و اوامر و نواهی الهی شکل میگیرد.
ولایت خدا، سببِ همبستگی و پیوستگی انسانی
ایمانِ تک تک افراد این جامعه به خدا یک آگاهی ذهنی نیست بلکه یک باور قلبی است که مبدأ میل او را میسازد و ایشان را برای انجام هر اقدامی تحریک میکند.
در واقع در نظام اسلامی ما در مقابل یک جامعهی انسانیِ متشکل از افراد جدا از هم با مبدأ میلهای گوناگون نیستیم بلکه با یک امتِ واحد با مبدأ میل یکسان که همان ولایت، دوستی و دلدادگی به حضرت الله است روبهرو هستیم. دلدادگی که منجر به فرمانبرداری از خدا و دوستان خدا میشود.
گسترهی ولایت خدا در همهی روابط وجودی انسان و هستی
[أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَ هُوَ يُحْيِ الْمَوْتي وَ هُوَ عَلي کُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ (9) وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُکْمُهُ إِلَي اللَّهِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنيبُ (10)] [قرآن کریم، سوره شوری]
ولایت خدا در همه امور جاری است. یعنی انسان در کلیهی امور زندگی و در رابطه با هر شیء و هر چیزی میتواند در راستای محبت و فرمانبرداری از خدا، به امر الهی تن در دهد یا بر خلاف امر الهی و در راستای نفس خویش یا دیگران دست به کاری بزند. یا به زبان ساده؛ شما در کوچکترین مسئلهی فردی، اجتماعی، مادی و یا معنوی میتوانید تابع امر خدا یا غیر خدا که همان طاغوت است باشید.
امام، پیشرونده و پیشبرنده در تحقق ولایت خدا
امام محققکنندهی ولایت در روابط امت است. تقویتکنندهی مبداء میل امت اسلامی یا همان ولایت خداست. و امام انسجامبخش این حرکت عظیم انسانی در راستای رشد و تعالی است.
خوب دقت کنید! امام یک نقطه است که به واسطه محبت و دلدادگی محض به خداوند، خط اتصال خود به خدا را پیدا کرده و فهم درستی از اوامر و نواهی الهی برای او مشخص گردیده است.
افراد امت نیز نقاط پراکندهای هستند که در تلاش برای رسیدن به محبوب خویش یعنی خداوند و تحقق فرامین او، امام جامعهی خود را پیدا میکنند یعنی کسی که مصداق اطاعت خداست و از او پیروی میکنند تا فرمانبردار خدا باشند. پس تمام ارتباط بین مردم در امت اسلامی حول فرامین خدا و انتقال دستورات خدا از امام به امت و دست به دست شدن مابین امت شکل میپذیرد.
شبکهی امامت؛ یک شبکهی انسانی با محوریت تحقق فرامین الهی است که در آن، نقاط، افراد امت هستند و امام، نقطهای است که خط سیر خود را تا خدا پیدا نموده است. یال یا خط سیر مابین نقاط نیز همان مسیر ولایت و انتقال دستورات و فرامین الهی است. امام در واقع به دلیل بیشترین اتصال با دیگر افراد امت، تَعَیُن امامت پیدا کرده و مرجع علمی آنان میشوند. البته در امت اسلامی هر محبت، دوستی، دلدادگی، رابطه، ولایت و سرپرستی که خط سیر آن به خدا ختم نشود مورد پزیرش نبوده و موجب گمراهی است. حتی اگر این تبعیت و ولایت به حضرت عیسی مسیح پیامبر بزرگ و عظیمالشأن ختم شود.
ارباب و مربی یعنی پرورشدهندهای که طبق قواعد و اصولی شرایط را برای تربیت متربی خود فراهم میکند. حالا اگر خط سیر این تربیت طبق قواعد و اصول الهی باشد؛ آدمی تحت تربیت الهی است و در شبکهی امامت و ولایت قرار دارد و اگر به کس دیگری ختم شود در واقع از ربوبیت و الوهیت حضرت حق خارج شده و در شبکه طاغوت است. تشکیل نظام اسلامی و شبکه امامت و ولایت مقدمهی لازم برای تشکیل دولت اسلامی است، دولتی که محقق کنندهی قواعد و دستورالعملهای اسلامی است.
دولت اسلامی؛ دولتی است که بر مبنای اختیار انسانی و قواعد و اصول دین مبین اسلام، امت اسلامی را با استفاده از شبکه و نظام امامت و ولایت هدایت و اداره کرده و حکم الهی را در زمین جاری میکند. دولت اسلامی لازم و ملزوم امت اسلامی است و امید است با تحقق این دو امر یعنی دولت و امت اسلامی؛ ظهور تمدن نوین اسلامی پدیدار گردد.
گفتیم ترتیب تحقق تمدن نوین اسلامی چنین است: الف. انقلاب اسلامی، ب. نظام اسلامی و تحقق شبکهی امامت و ولایت، ج. دولت اسلامی، د. امت اسلامی. و در نهایت تشکیل تمدن نوین اسلامی. همه این موارد هم در جهت تحقق هدایت است. هدایت هم به سبب تبیین راه درست توسط امام صورت میگیرد. راهی که امام قبل از توصیه به آن؛ نخست خود به آن ایمان آورده و سپس به آن عمل کرده و به عنوان امام و پیشرو در مسیر پر مشقت آن گام نهاده و در نهایت به دیگران آن راه مستقیم و سعادت بخش را نشان میدهد.
راه یعنی؛ آیات، بینات، قواعد و دستورالعملهایی که تحت قالب کتاب میبایست برای رسیدن به کمال عبودیت بدان عمل نمود.
در حقیقت امام کسی است که پیش از دیگران به این مجموعه از قواعد برای زندگی ایمان آورده و تنها راه رسیدن به سعادت را قرار دادن خویش در مسیر تحقق این قواعد میداند و در نهایت خضوع و فروتنی در عبودیت حضرت الله و در اجتناب کامل از راههای گمراهکنندهی طاغوتهای زمان؛ زندگی و حیات خود را مصداق تحقق آیات و بینات الهی مینماید. یعنی عمل صالح میکند و عمل صالح میشود!
در مرحلهی بعد نوبت به توصیه به دیگران میرسد. دیگرانی که در واقع امت آن امام به حساب میآیند. یعنی از روی شفقت و محبتی که مابین آنها و امام وجود دارد از آن امام حرف شنوی دارند. امام مابین آنها ذینفوذ است و او به سبب همین ولایت دو طرفه میتواند امر به معروف و نهی از منکر کند.
در واقع تحقق نظام و شبکهی امامت و ولایت؛ تحقق همدلی و وابستگی قلبی افرادی از اجتماع با شخصی صاحب نفوذ است که امر او برای آن افراد محترم شمرده میشود. یعنی ایجاد یک شبکهی دوستی بزرگ با محوریت محبت خدا!
البته فراموش نشود که این شبکه فقط یک امام ندارد یعنی مابین امام و امت، افراد دیگری نیز حضور دارند که به عنوان امام در حیطه جغرافیای خاص نقش امام را برای امت خویش ایفا میکنند. در واقع شرط تحقق شبکهی امامت و ولایت وجود لایههای مختلف امامت در امت است.
افرادی که راه؛ یعنی قواعد و اصول زندگی در یک نظام مقایسه با روشهای طاغوت برای ایشان توسط امام تبیین شده است. سپس به طاغوتهای زمان و اصول و روشهای آنان کافر میشوند و به خدا، پیامبر و ولی امر امت ایمان میآورند. اهل عمل شده و قواعد را مو به مو در زندگی جاری میکنند. و در نهایت خود به سان امام، در منطقه و موقعیت جغرافیایی خویش در بیین امت و افراد تحت ولایت خود شروع به توصیه به حق و صبر کرده و در واقع آمر به معروف و قسط و ناهی از منکر میگردند.
[وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلي شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آياتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (103) وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (104) وَ لا تَکُونُوا کَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ (105)] [قرآن کریم: سوره آل عمران]
خداوند متعال: «ای اهل ایمان! [در برابر حوادث] شکیبایی کنید، و دیگران را هم به شکیبایی وادارید، و با یکدیگر [چه در حال آسایش چه در بلا و گرفتاری] پیوند و ارتباط برقرار کنید و از خدا پروا نمایید تا رستگار شوید.
[يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (200)] [قرآن کریم: سوره آل عمران]
حال اگر این شبکه با حضور امام دلسوز و دوست داشتنی، بستر هدایت الهی باشد، این نظام اسلامی است. اگر امام بتواند قواعد و اصول حاکم بر زندگی مردم را از متون دینی استخراج کند و آن را در جامعه و امت توسط آمران به معروف و ناهیان از منکر (یعنی امامان منطقهای و جغرافیایی) جاری نماید دولت اسلامی شکل میگیرد.
امام، نماد خدمت بدون منت
تلاش و تکاپوی امام در راه تحقق ولایت خدا که مصداق کامل خدمت به مردم است بدون منت و توقع صورت می گیرد. یعنی امام حتی برای کسب معاش خود نیز توقع و چشم داشتی از مردم ندارد و تنها چشم داشت او تقویت همین شبکه امامت و ولایت است.
[ذلِکَ الَّذي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فيها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ (23)] [قرآن کریم: سوره شوری]
مردم خود از روی محبت و علاقه به صورت هدیه و از روی صدق نیت هزینه های زندگی امام را تامین خواهند کرد و بدین واسطه ایشان هم منتی بر گردن امام خویش نمی گذارند.
تحقق ولایت خدا در زمین، وظیفهی مردم به واسطه تبعیت از امام حق
اگر مردم بر اثر محبت و دوستی همراه با حرف شنوی و اطاعتپذیری یعنی ولایتمداری این قواعد و اصول را از امام فرا گرفته و در زندگی خود بدان عمل نمایند امت اسلامی نیز شکل میپذیرد. این امت میبایست در تمام امور داوری را به خدا، پیامبر و اولیالامر خویش واگذارد و به صورت کامل به طاغوت های زمان پشت کند.
پس چگونه، هنگامی که به [سزایِ] کار و کردار پیشینشان مصیبتی به آنان میرسد، نزد تو میآیند و به خدا سوگند میخورند که ما جز نیکویی و موافقت قصدی نداشتیم؟ (62) اینان همان کسانند که خدا میداند چه در دل دارند. پس، از آنان روی برتاب، و [لی] پندشان ده، و با آنها سخنی رسا که در دلشان [مؤثّر] افتد، بگوی. (63) و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آنکه به توفیق الهی از او اطاعت کنند. و اگر آنان وقتی به خود ستم کرده بودند، پیش تو میآمدند و از خدا آمرزش میخواستند و پیامبر [ نیز ] برای آنان طلب آمرزش میکرد ، قطعاً خدا را توبهپذیرِ مهربان مییافتند. (64) ولی چنین نیست، به پروردگارت قَسَم که ایمان نمیآورند، مگر آنکه تو را در مورد آنچه میان آنان مایه اختلاف است داور گردانند سپس از حکمی که کردهای در دلهایشان احساس ناراحتی [و تردید] نکنند و کاملًا سرِ تسلیم فرود آورند. (65) و اگر بر آنان مقرّر میکردیم که تن به کشتن دهید، یا از خانههای خود به در آیید، جز اندکی از ایشان آن را به کار نمیبستند و اگر آنان آنچه را بدان پند داده میشوند به کار میبستند، قطعاً برایشان بهتر و در ثبات قدم ایشان مؤثرتر بود (66) و در آن صورت، [ما هم] از نزد خویش، یقیناً پاداشی بزرگ به آنان میدادیم (67) و قطعاً آنان را به راهی راست هدایت میکردیم.(68) و کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمرهی کسانی خواهند بود که خدا ایشان را گرامی داشته [یعنی] با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگانند و آنان چه نیکو همدمانند.(69)»
[يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً (59) أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ يُريدُونَ أَنْ يَتَحاکَمُوا إِلَي الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَکْفُرُوا بِهِ وَ يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعيداً (60) وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلي ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَي الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنافِقينَ يَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً (61)
فَکَيْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ ثُمَّ جاؤُکَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ إِحْساناً وَ تَوْفيقاً (62) أُولئِکَ الَّذينَ يَعْلَمُ اللَّهُ ما في قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ في أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَليغاً (63) وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً (64) فَلا وَ رَبِّکَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّي يُحَکِّمُوکَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً (65) وَ لَوْ أَنَّا کَتَبْنا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيارِکُمْ ما فَعَلُوهُ إِلاَّ قَليلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ لَکانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبيتاً (66) وَ إِذاً لَآتَيْناهُمْ مِنْ لَدُنَّا أَجْراً عَظيماً (67) وَ لَهَدَيْناهُمْ صِراطاً مُسْتَقيماً (68) وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفيقاً (69) ] [قرآن کریم: سوره نساء]
البته باید گفت که در صورت تخلف از امر خدا و سرپیچی از فرمان امام، جامعه دچار دگرگونی شده و سنت های دیگر الهی شامل مردم می گردد.
به طور خلاصه باید گفت دولت اسلامی شبکهای از امامان است که در نقاط گوناگون جغرافیایی پراکنده شده و بر اساس آیات و بینات آمده در قرآن و سنت، به تبیین قواعد و اصول زندگی مردم میپردازند.
همچنین تلاش می کنند در مقام قضاوت با میزان و شاخص ارزیابی برآمده از قرآن و سنت، اختلافات پیش آمده در فروع زندگی مردم را رفع کنند.
هدایت هدف اصلی دولت اسلامی است و اختیار انسان مبنای تحقق این امر است. همچنین اطاعت مردم از دولتمردان اسلامی یا اولیالامر زمان نیز بر اثر شدت محبت امت نسبت به امام است که با تحقق این اطاعتِ از روی دوستی؛ امت اسلامی هم شکل میگیرد.
هدایت بر مبنای اختیار انسانی، هدف دولت اسلامی
امام، امت اسلامی را برای رسیدن به تعالی فردی و اجتماعی هدایت میکند. امت اسلامی نیز بر مبنای اختیار انسانی، خود را در مسیر این هدایت قرار میدهد به طوری که در دولت اسلامی این هدایت جایگزین استبداد، اجبار اجتماعی و تصدیگری محض گردیده است.
اولیاء طاغوت و رهبران کفر و استکبار جهانی با تسخیر قلوب مردم؛ اختیار ایشان را به دست گرفته و با انشاء قواعد و دستوراتی جعلی برای زیست بشریت، این قواعد را در ذهن و قلب مردم جایگزین دستورات الهی ساختهاند.
اختیار، وجه تمایز انسان با حیوان و ملک
وجه تمایز آدمی از ملک و حیوان، همین اختیار در پذیرش و عدم پذیرش امر الهی است. امری که به صورت آیاتِ بینات یا همان قواعد و اصول زیستن از کتاب مرجع هستی قابل استخراج بوده و عقل آدمی مؤید آن است.
هدایت، از نظر نرمافزاری وابسته به کتب وحیانی و از نظر سخت افزاری وابسته به شبکهی امامت و ولایت
و جز کسانی که [کتاب] به آنان داده شد - پس از آنکه دلایل روشن برای آنان آمد- به خاطر ستم [و حسدی] که میانشان بود، [هیچ کس] در آن اختلاف نکرد. پس خداوند آنان را که ایمان آورده بودند، به توفیق خویش، به حقیقت آنچه که در آن اختلاف داشتند، هدایت کرد. و خدا هر که را بخواهد به راه راست هدایت میکند.»
[كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فيهِ إِلاَّ الَّذينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (213)] [قرآن کریم، سوره بقره]
قلب آدمی به عنوان فرمانده اختیار دارد به کمک عقل خویش قواعد و اصول آمده در کتب وحیانی را تشخیص داده و مطیع امر الهی باشد یا از امر الهی سر باز زده و با تمایل به خواستههای نفسانی خود، مسیری غیر از امر الهی را انتخاب نماید.
تبیین حق از باطل، بهترین روش هدایت در دولت اسلامی
پس باید برای تغییر در کنش، اقدام و عمل انسان؛ تغییر در کشش، گرایش یا تمایل و انگیزههای انسانی را ایجاد کنیم. که محل این گرایشات، همان قلب انسان است.
یکی از روشهای تأثیر در قلب و گرایشات انسانی؛ تغییر در بینش، نگرش یا آگاهیهای انسان است که سبب ایمان قلبی میشود.
پس با توجه به اختیار انسان، تنها راه تغییر در رفتارهای فردی و اجتماعی بشر؛ هدایت آن با تبیین راه حق از باطل است که البته پس از تدوین درست مسیر حق و باطل صورت میپذیرد!
لذا برای تحقق هدایت میبایست با استفاده از مرجعیت علمی قرآن سنت به عنوان محتوا و نرم افزار هدایت؛ مسیر حق و باطل را استخراج، تدوین و به زبان امروزی بیان کرد و سپس در نظام و شبکهی امامت و ولایت آن را برای امت اسلامی تبیین نموده و در صورت امکان آن را محقق ساخت.
به زبان دیگر؛ هدایت بر مبنای اختیار انسانی با استفاده از مرجعیت علمی قرآن و سنت به عنوان محتوا و نرمافزار هدایت است و به کارگیری نظام و شبکهی امامت و ولایت نیز به عنوان ساختار اجرایی هدایت است.
در واقع راه برونرفت از تمام مسائل؛ ایجاد تمدنی است که بر اساس اختیار آدمی شکل گرفته و دولتمردان و بهتر است بگوییم امامان آن جامعه به جای تصدیگری در تمام امور و شئون زندگی مردم و امت خویش، آنان را به صورت بیانی و غیر بیانی در مسیر هدایت قرار میدهند.
اجبار اجتماعی و ساختار سازمانی، راهبرد طاغوت در استیلای ولایت خویش
در دولت اسلامی اصالت بر اختیار انسان و هدایت او از درون خود اوست. اما اولیاء طاغوت با ایجاد ساختارهای سازمانی و وضع قوانین دستنوشته بشری سعی میکنند این انسان را از بیرون کنترل کرده و به معنای واقعی کلمه او را اسیر و عبد خواهشهای نفسانی خویش گردانند.
ساختار سازمانی که انسان را به صورت یک عدد و ربات میبیند محصول طاغوت است. و این نگاه دقیقاً در مقابل شبکهی دلدادگی و محبتمدار امامت و ولایت در نظام اسلامی قرار میگیرد.
جبر اجتماعی طاغوت نیز که با زر و زور و تزویر در جامعه ظهور دارد و دقیقاً در مقابل اختیار انسانی قرار میگیرد.
زر نماد سودگرایی است که همه چیز را بر اساس سود مادی محاسبه میکند. زور نماد قدرت حزبی و سازمانی است که همه چیز را در قالب ساختارهای خشک به اسارت میکشد.
تزویر نماد دروغ و خدعهای است که لذتجویی و کامیابی اربابان قدرت و ثروت را در پشت چهرهی آزادی پنهان کرده و جامعه را به حیوانیترین شکل ممکن اداره میکند. و در این میان به جای خدامحوری، انسانگرایی و اومانیسم تبلور پیدا میکند.
دانشگاهها و نهادهای علمی غرب، مکاتب تولیدکنندهی معنویتهای دروغین و نهادهای حقوقی سازمان ملل متحد، سه ظلع مثلث شومی برای استیلای ولایت زر و زور و تزویر طاغوت زمان است.
بحث در مورد طاغوت و نماد امروزی آن یعنی تمدن مدرن غربی از حوصلهی ما و شما در این متن خارج است اما گفتگو پیرامون ریشه این انحراف در جوامع بشری خالی از لطف نیست و سعی شده در بخش بعدی بیشتر به آن پرداخته شود.
حقیقت سلامت
اعتماد و وابستگی به ولایت طاغوت، اصلیترین چالش امت اسلامی در حوزهی سلامت
در عصری زندگی میکنیم که برای حفظ سلامتی خود و خانوادههایمان به شدت وابسته به دیگران هستیم! شما نگاه کنید؛ این وابستگی ابعاد گوناگونی دارد:
از جهت اول؛ ما هم در تولید دانش و محتوای حوزهی سلامت چه در پزشکی و چه در کشاورزی وابسته به دانشگاههای غربی هستیم و هم در مواد مصرفی، امکانات و تجهیزات پزشکی و کشاورزی وابسته به کشورهای مستکبر جهان!
در واقع عمق این وابستگی هم نرمافزاری است و هم سختافزاری. یعنی تغییرات و تحولات عمده و زیربنایی در علوم کاربردی و مورد نیاز امت اسلامی مانند پزشکی و کشاورزی در کشورهای غربی مانند اسرائیل، صورت میپذیرد و به تبع آن تجهیزات مرتبط و مواد اصلی در داروهای پزشکی، سموم و یا بذرهای مصرفی در کشاورزی نیز در همان کشورها تولید و به کشورهای ما صادر میشود.
حتما شما میپرسید؛ پس پیشرفت دانشگاهها در کشورهای اسلامی و تولیدات گوناگون داخلی در حوزهی سلامت چه میشود؟!
پاسخ این است که ریلگذاری در دانشهای گوناگون با غرب است. حتی آنان لوکوموتیو و کشندهی واگنها را هم ساخته و به ما میدهند. در این میان فقط ساخت واگنها و نوع به کارگیری آن به ما سپرده شده است.
از جهت دوم؛ وابستگی در سه حوزهی حفظ سلامتی، پیشگیری از بیماریها و درمان بیماریهاست. در حوزهی اول به علت فقر مواد غذایی از ریزمغذیهای مورد نیاز بشر و عدم رعایت سبک زندگی، هر روز شاهد آن هستیم که مکملهای گوناگون به مواد غذایی ما اضافه میشود. مانند اضافه شدن این مکملها به نان، نمک، روغن و دیگر مواد پرمصرف خوراکی!
یعنی ما برای حفظ سلامتی، تندرستی بدن و تامین نیروی جسمی، همیشه وابسته به دستکاری در مواد غذایی خود توسط نهادهای خارج از خانه و خانوادهایم. نهادهایی که چه از لحاظ علمی و چه از لحاظ تأمین مواد اولیه برای تولید مکمل، نیازمند جدیدترین تحقیقات و محصولات کشورهای غربی هستند.
در حوزهی دوم هم برای پیشگیری از برخی بیماریهای واگیردار به انواع واکسنها وابستهایم. در حوزهی سوم یعنی در درمان بیماریها نیز شرایط مانند آنچه گذشت است؛ وابستگی علمی و عملی به تحقیقات، متدها و روشها، تجهیزات و دستگاههای مرتبط و داروهای گوناگون غربی!
از جهت سوم؛ وابستگی سیاسی، وابستگی فرهنگی، وابستگی علمی و وابستگی اقتصادی، یعنی ما از طرف سه گونه نهاد بین المللی روشساز در بعد فردی و اجتماعی محاصره شدهایم و نتیجهی این محاصره وابستگی اقتصادی است.
نهادهای سیاسی با جبر قانونی و تعهدات بینالمللی، نهادهای فرهنگی با ترویج فرهنگ غربی مبتنی بر فردگرایی، انسانمحوری، مصرفزدگی و معنویتهای بیپایه ساختگی و در آخر نهادهای علمی با تحقیقات جزءگرایانه و گمراهکننده از مسیر اصلی و کلی هدایت بشر؛ شرایطی را برای امتهای اسلامی به وجود آوردهاند که نتیجهی آن وابستگی اقتصادی در همهی ابعاد از جمله در حوزهی سلامت است.
از جهت چهارم؛ وابستگی در نیازهای واقعی و ایجاد روزافزون وابستگی در خواستهها و نیازهای غیر واقعی. مانند ترویج مصرف انواع ژله برای حفظ سلامتی! که متأسفانه درصد بالایی از ژلاتین مصرفی در تولیدات داخلی، وارداتی بوده و مشکوک به تهیه از پوست و استخوان خوک است.
و از جهت آخر؛ وابستگی حقیقی و وابستگی کاذب که به علت عدم خودباوری، تبلیغات، ترس و استیلای مرعوبکنندهی غرب، از لحاظ فکری و فرهنگی بر ما غالب شده است.
تحلیل این وابستگی پیچیده در بیان آیات زیر، مسئله را به خوبی برای ما روشن و مشخص میسازد:
ترس، یکی از عوامل اصلی وابستگی به ولایت طاغوت
[يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (۵۱) فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَى مَا أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ (۵۲)] [قرآن کریم: سوره مائده]
یهود، دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان
مسلماً يهوديان و كسانى را كه شرك ورزيدهاند دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان خواهى يافت و قطعاً كسانى را كه گفتند ما نصرانى هستيم نزديكترين مردم در دوستى با مؤمنان خواهى يافت زيرا برخى از آنان دانشمندان و رهبانانىاند كه تكبر نمىورزند (۸۲)»
[تَرَى كَثِيرًا مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ (۸۰) وَلَوْ كَانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالنَّبِيِّ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِيَاءَ وَلَكِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ فَاسِقُونَ (۸۱) لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ (۸۲)] [قرآن کریم: سوره مائده]
عدم خیرخواهی دشمنان نسبت به مؤمنان
[مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَاللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (۱۰۵)] [قرآن کریم: سوره بقره]
خوب توجه کنید با توجه به آیات فوق مشخص میشود که یهود و مشرکان یعنی کسانی که در ربوبیت الهی شریک قائل هستند؛ دشمنان اصلی بشریت و ملتهای مستضعف جهاناند.
ایشان برای نابودکردن نسل بشر با عناوین گوناگونی از جمله عدم گنجایش زمین، دست به هرکاری میزنند، که بیوتروریسم و کشتارهای جهانی از جمله مصادیق بارز آن است.
البته باید توجه داشت که عدم شناخت و معرفت دشمنان نسبت به محیط زیست و خلقت الهی باعث آن شده که نه تنها تلاش آنها برای حفظ محیط زیست، نتیجه ندهد بلکه باعث نابودی آن گردد. تغییر در خلقت، ترویج درختان غیرمثمر، تراریختهها و فروریخته ها از جمله مصادیق این موضوع است.
همچنین تمدن مصرفگرای غرب با تغییرات اساسی در اقلام پر مصرف و حیاتی برای مردم سبب شده طیبات تبدیل به خبیثات گردد و اثر وضعی خود را در تمام شئون زندگی مردم نمایان گرداند. از مهمترین این تغییرات در نان، نمک، روغن، شیرینیجات و سرکه اتفاق افتاده است.
در واقع یهود با رعایت مصرف طیبات برای مردم خود در قالب نشان تجاری «کاشر» تمام تلاش خود را در ترویج مصرف خبیثات برای دیگر مردم جهان انجام میدهد. نوشابههای گوناگون، ژله و پاستیل، شیرینیجات مصنوعی و روغنهای تراریخته از جمله مصادیق بارز آن است.
از دیگر دستاوردهای تمدن لذتجوی غرب؛ این است که آنها پای خود را از تغییر و دگرگونی در مواد مصرفی فراتر گذاشته و حتی در آداب و روش مصرف آب و مواد غذایی هم تغییرات ایجاد کردهاند. تغییراتی که آثار زیان بار آن برای اهل علم پر روشن و واضح است.
و در آخر باید گفت که فائو یا سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد و سازمان بهداشت جهانی (WHO) هر دو تحت تسلط صهیونیسم جهانی، در تلاش هستند سیاستهای خباثتآلود یهود در مورد بشریت را در جهان محقق کنند.
حالا شما قضاوت کنید با این حجم گسترده از وابستگی های گوناگون به دشمنان امت اسلامی آیا باز هم نیازهای ما رفع گردیده است یا خیر؟!
الف. افزایش چشمگیر سقط جنین و ازدیاد آمار ناباروری در زوجین ایرانی
ب. گسترش بیسابقه بیماریهای صعبالعلاج و مرگهای ناگهانی
ج. کاهش بیسابقه آرامش روحی و روانی
د. فقر کیفی مواد غذایی و محصولات گوناگون کشاورزی
هـ . آلودگی شیمیایی مواد غذایی از تولید تا بستهبندی
و. وابستگی مبنایی در علوم گوناگون به ویژه علوم کاربردی و مورد نیاز جامعهی اسلامی مانند پزشکی و کشاورزی به تمدن غرب
ز. وابستگی شدید در صنعت پزشکی و کشاورزی به دولتهای مستکبر جهان
دشمن با تغییر در نگرشها و گرایشهای قلبی بشر امروزی نسبت به مفهوم سلامت؛ توانسته بر اساس آموزههای اقتصاد لیبرالی و منطق سودگرا و منفعتطلبِ نظام سرمایهداری، کاسبِ درد مردم باشد و با ترس و تبلیغات آحاد جامعه را مجبور به پرداخت هزینههای گوناگون برای احیای سلامت خود نماید.
در واقع عمل به قوانین و دستورات غربی در حوزه سلامت؛ ناشی از عدم درک درست نسبت به هستی و مانع اصلی تحقق سلامت است.
[أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ فِي الْمَحَاسِنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ جَمِيعاً عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ ع أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع كَانَ لَا يُنْخَلُ لَهُ الدَّقِيقُ وَ كَانَ ع يَقُولُ لَا تَزَالُ هَذِهِ الْأُمَّةُ بِخَيْرٍ مَا لَمْ يَلْبَسُوا لِبَاسَ الْعَجَمِ وَ يَطْعَمُوا أَطْعِمَةَ الْعَجَمِ- فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ ضَرَبَهُمُ اللَّهُ بِالذُّلِّ.] [وسائل الشيعة، ج5، ص: 27]
انحراف در شناخت انسان و هستی، لغزش محوری علم مدرن در تفسیر انسان و سلامت
حال پس از وابستگی به غرب تحت تسلط یهود می بایست ریشهی اصلی عدم تحقق سلامت را در همان مدرنیته و تمدن غرب جستجو کنیم، جایی که در آن بدون تمسک به ولایت الله و شناخت درست از جهان هستی دست به تغییرات و دگرگونی های گسترده در زمین زدهاند.
تبلیغات خیرهکننده، مقدمهی تسلط دشمنان و نابودی حرث و نسل به سببِ دگرگونطلبی در زمین
[وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ (۲۰۴) وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ (۲۰۵)] [قرآن کریم: سوره بقره]
دگرگونطلبی و فساد؛ از روی نادانی و عدم شناخت درست
نکتهی جالب اینجاست که این مفسدان و دگرگون طلب ها با عدم شناخت درست از هستی؛ خلقت را دچار نقصان میبینند و فکر میکنند با اصلاح در همهی اجزاء خلقت در واقع مصلحان بشریت هستند.
فرضیهی تکامل داروین، نظریهی پایه در زیستشناسی، طب مدرن و بیوتکنولوژی
شاید پرسش جدی شما این باشد که با توجه به فرضیهی تکامل داروین (که البته به عنوان نظریهی پایه در علوم گوناگون نظیر زیستشناسی، طب مدرن و بیوتکنولوژی قلمداد میشود) آیا هستی در خلقت دچار نقصان است یا خیر؟!
در پاسخ به این پرسش بنیادین این آیات از قرآن کریم را به عنوان نمونه ارائه میکنیم:
شیطان، مسبب اصلیِ تفکر تغییرگرا و دگرگونطلب در طبیعت
[إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِنَاثًا وَإِنْ يَدْعُونَ إِلَّا شَيْطَانًا مَرِيدًا (۱۱۷) لَعَنَهُ اللَّهُ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِكَ نَصِيبًا مَفْرُوضًا (۱۱۸) وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَمَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطَانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِينًا (۱۱۹)] [قرآن کریم: سوره نساء]
با مرور مباحثی که گذشت در مییابیم که ما برای توصیف حقیقت سلامت از چالشهای این حوزه شروع کردیم و متوجه شدیم که نه تنها سلامت ما انسانها در امت اسلامی به خطر افتاده است بلکه زمین و محیط زیستمان نیز به علت تبعیت بی چون و چرا از تمدن غربی و به اصطلاح مدرن امروزی دچار مخاطره گردیده است.
عدم شناخت درست و دقیق از هستی، پایهی انحراف در مغرب زمین
[وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً (28) فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّي عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا (29) ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدي (30) ] [قرآن کریم: سوره نجم]
حالا برای درک درست از حقیقت سلامت؛ باید نخست مسیر شناخت و راه دستیابی به اطلاعات و روش تحلیل آن را بررسی کنیم.
عقل مرکز تحلیل داده و تجربه، شهود و نقل، مجرای کسب اطلاعات
برای درک مفاهیم و حقایق هستی در انسان؛ عقل به عنوان موهبتی الهی قرار گرفته است. عقل قدرتی به انسان میبخشد تا تحلیل درستی از اطلاعات و دادههای به دست آمده از مجاری گوناگون شناختی را حاصل کنیم.
ما از سه مسیر تجربه، شهود و نقل، اطلاعاتی را به دست میآوریم و سپس به واسطهی عقل آن اطلاعات را تحلیل کرده و با جدا کردن و تمیز دادن مابین خیر و شر آن، به درکی بر اساس اطلاعات کسب شده خواهیم رسید.
هرچه اطلاعات وارد شده از مسیر تجربه، شهود و نقل به واقعیت نزدیکتر باشند و صحت و سقم آن بیشتر باشد، تحلیل درستتر و درک بهتری توسط عقل صورت میپذیرد.
اطلاعات غلط مسیر تحلیل را سختتر می کند و بسنده کردن به جزئیات و تمرکز روی آن نیز سم مهلکی برای درک مفاهیم کلی است.
در واقع برای درک درست و عقلی از مفاهیم کلی راهی نداریم که از اطلاعات یقینی و قطعی استفاده کنیم. اطلاعاتی که از روی ظن و گمان برای ما حاصل نشده باشد.
مانند دریافتهای تجربی ناشی از استقرای ناقص یا شهود آلوده به الهامات شیطانی یا تقلید از تفکرات دیگران و درستانگاری نقلها و گفتههای افرادی که خود در پیچ و خم کسب حقیقت در تکاپو بودهاند.
[أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع ... يَا هِشَامُ نَصْبُ الْحَقِّ لِطَاعَةِ اللَّهِ وَ لَا نَجَاةَ إِلَّا بِالطَّاعَةِ وَ الطَّاعَةُ بِالْعِلْمِ وَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ وَ التَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ يُعْتَقَدُ وَ لَا عِلْمَ إِلَّا مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِيٍّ وَ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ بِالْعَقْل] [الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 13]
و در صورتی که اطلاعات و شناخت از هستی و خلقت الهی را از مطمئنترین مجاری شناخت که همان قرآن و سنت باشد کسب کنیم؛ بی شک عقل، آدمی را به سوی خداوند باری تعالی سوق میدهد.
آن شخص گويد: گفتم پس آنچه معاويه داشت چه بود؟ فرمود: «آن نيرنگست، آن شيطنت است، آن نمايش عقل را دارد ولى عقل نيست.»
[أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ قَالَ قُلْتُ فَالَّذِي كَانَ فِي مُعَاوِيَةَ فَقَالَ تِلْكَ النَّكْرَاءُ «!» تِلْكَ الشَّيْطَنَةُ وَ هِيَ شَبِيهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَيْسَتْ بِالْعَقْلِ.] [الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 11]
قرآن و سنت، تنها مرجع علمی برای ولایت انسان و درک حقیقت سلامت
برای درک حقیقت سلامت مانند همهی مفاهیم کلی میبایست از مجاری اصلی معرفت و شناخت در فهم موضوعات و مسائل اسلامی، یعنی وحی کمک بگیریم! چرا که اعتقاد به مرجعیت علمی قرآن و سنت؛ اصلیترین مشخصه در تمدن اسلامی است.
[وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ في ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في کِتابٍ مُبينٍ (59)] [قرآن کریم: سوره انعام]
[ذَلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ وَ لَكِنْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ أَلَا إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَأْتِي وَ الْحَدِيثَ عَنِ الْمَاضِي وَ دَوَاءَ دَائِكُمْ وَ نَظْمَ مَا بَيْنَكُم] [نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 223]
[مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ عَنْ مُرَازِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِی الْقُرْآنِ تِبْیَانَ كُلِّ شَیْ ءٍ حَتَّى وَ اللَّهِ مَا تَرَكَ اللَّهُ شَیْئاً یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْعِبَادُ حَتَّى لَا یَسْتَطِیعَ عَبْدٌ یَقُولُ لَوْ كَانَ هَذَا أُنْزِلَ فِی الْقُرْآنِ إِلَّا وَ قَدْ أَنْزَلَهُ اللَّهُ فِیهِ] [الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 59]
[أَمَا إِنَّهُ لَيْسَ عِنْدَ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ حَقٌّ وَ لَا صَوَابٌ إِلَّا شَيْءٌ أَخَذُوهُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت] [الأمالي (للمفيد)، النص، ص: 96. بحار الأنوار (چاپ بيروت)، ج2، ص: 94. عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد، ج19-الباقرع، ص: 196. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج17، ص: 283]
[لَوِ اقْتَبَسْتُمُ الْعِلْمَ مِنْ مَعْدِنِهِ وَ شَرِبْتُمُ الْمَاءَ بِعُذُوبَتِهِ وَ ادَّخَرْتُمُ الْخَيْرَ مِنْ مَوْضِعِهِ وَ أَخَذْتُمُ الطَّرِيقَ مِنْ وَاضِحِهِ وَ سَلَكْتُمْ مِنَ الْحَقِّ نَهْجَهُ لَنَهَجَتْ بِكُمُ السُّبُلُ وَ بَدَتْ لَكُمُ الْأَعْلَام] [الكافي (ط - الإسلامية)، ج8، ص: 32. الوافي، ج26، ص: 38. مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج25، ص: 74]
[وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (43) بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْکَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَکَّرُونَ (44)] [قرآن کریم، سوره نحل]
[حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ قَالَ الذِّكْرُ الْقُرْآنُ وَ آلُ رَسُولِ اللَّهِ ص أَهْلُ الذِّكْرِ وَ هُمُ الْمَسْئُولُونَ.] [بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج1، ص: 42]
لذا میبایست با ارتقای علمی مردم بر اساس مرجعیت علمی قرآن و سنت، تعریف درستی از سلامت را در امت اسلامی نهادینه کنیم و این حقیقت درست از سلامت را در ذهنها و قلوب مستضعفین جهان جایگزین نماییم تا ضمن ارتقای سلامت امت اسلامی، میزان وابستگی به دشمنان بشریت به حداقل ممکن برسد و زمینهای فراهم شود تا قواعد اسلامی سلامت به مرور استخراج، تدوین و به زبان امروزی بیان گردد.
حال بر اساس مرجعیت علمی قرآن و سنت، حقیقت سلامت را به اجمال در قالب نظریهای با عنوان؛ قلب سلیم، ارایه میکنیم:
قلب سلیم، مبنای دین در انسانشناسی و تفسیر سلامت و بیماری انسان
با نگاهی استظهاری از آیات و روایات به معرفی اجمالی حقیقت انسان، علل اصلی بیماریها و مؤثرترین عامل در سلامت انسان پرداختهایم تا حقیقت سلامت با بیان این چند مؤلفه تبیین شود و در پایان به نقش طبیب اشاره خواهیم نمود. همچنین برای تشخیص دقیق «رشد» و حرکت در مسیر حق میبایست مسیر «غیّ» و طاغوت نیز تبین شود. لذا دوباره اشاره میکنیم؛ درست بر خلاف نگاه وحیانی اسلام به انسان، علل بیماریها و مؤثرترین عوامل در سلامت؛ زیستشناسی، طب مدرن و بیوتکنولوژی بر اساس شناخت تجربی و استقرای ناقص خود؛ فرضیهی تکامل داروین را به عنوان نظریهی پایه پذیرفته و ربوبیت الهی را در عمل زیر سؤال میبرند.
فرضیهی تکامل داروین؛ نگاهی است که جسارت دخالت در نظام ژنتیک را به دانش آموختگان بیوتکنولوژی میدهد و موجب ظهور فساد و دگرگونی در خشکی و دریا میشود.
اول؛ حقیقت انسان
الف. انسان دارای روح، عقل، جسم و نفس
طب مدرن فقط نسبت به جسم بدون روح، آن هم با نگاه داروینی شناخت مختصری دارد. برداشتهای کودکانه از روان در طب غربی جایگزین معرفتالنفس در مبانی دینی ما نخواهد شد. و صد البته فعالیتهای ذهنی محدود در مغز آدمی، نسبتی با عقل ندارد.
[عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَيْنِ اللُّؤْلُؤِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ الطَّاطَرِيِّ عَنْ سَعِيدِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ دُرُسْتَ عَنْ أَبِي الْأَصْبَغِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: بُنِيَ الْجَسَدُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْيَاءَ الرُّوحِ وَ الْعَقْلِ وَ الدَّمِ وَ النَّفْسِ فَإِذَا خَرَجَ الرُّوحُ تَبِعَهُ الْعَقْلُ فَإِذَا رَأَى الرُّوحُ شَيْئاً حَفِظَهُ عَلَيْهِ الْعَقْلُ وَ بَقِيَ الدَّمُ وَ النَّفْسُ.] [الخصال، ج1، ص: 226]
ب. قلب، مرکز فرماندهی انسان
قلب مرکز فرماندهی در انسان و آیینه روح است. قلب مرکز پاسخ به نیازهای عقل یا خواستههای نفس؛ از طریق دیگر اعضای بدن است. ولی طب مدرن؛ مغز را مرکز فرماندهی بدن انسان میداند. در صورتی که مغز فقط مدیریت حواس را به عهده داشته و بر اساس اطلاعات رسیده از حواس پنج گانه و تحلیل آن قسمت کمی از نیازهای قلب را برای فرماندهی بدن فراهم میکند.
در واقع آدمی نیازهای واقعی دارد که عقل در تحلیل آن و روش اجابت آن نیاز به انسان کمک میکند مانند نیاز به محبت یا حقیقت طلبی و حتی گرسنگی و نیازهای جنسی، همه و همه نیاز به تحلیل درست عقلی دارد و باید آدمی با راهکارهای عقلی در صدد رفع آن برآید.
حال در کنار این عقل، نفسی وجود دارد که هر نیاز را تبدیل به هزاران خواسته رنگارنگ میکند. یعنی شما گرسنه میشوید ولی دلتان یک سفره رنگارنگ مملو از غذاهای گوناگون طلب میکند که اصلاً عقلانی نیست! به تبع رفع این خواستههای نفسانی خواستههای کاذب دیگری نیز شکل میگیرد مانند درخواست نوشیدن انواع مایعات پس از پرخوری و خواب سنگین بعد از مصرف آنان و در نهایت نیاز کاذب جنسی و خشم ناشی از رفع نادرست خواستههای تمامیناپذیر نفسانی!
سلطان بدن قلب؛ همیشه در بین دو راهی دو وزیر خود یعنی عقل و نفس قرار دارد. همان طور که از معنای قلب پیداست؛ قلب یا همان دل همیشه در حال دگرگونی و حالی به حال دگر شدن است. همیشه در حال انتخاب میان عقل و نفس است. گاهی اختیار را عقل می دهد و آدمی شبیه ملائکه می شود و گاهی اختیار را به نفس میدهد و آدمی از حیوانات نیز پستتر میگردد.
جسم نیز یک ابزار کامل و مجهز در اختیار اوامر و نواهی قلب است که از طریق مغز کنترل میشود و در ادامه خواهیم گفت که نیت و اراده واسطهی بین قلب و جسم است.
و زمانى كه بخواهد بشنود شخص دو گوشش را حركت داده و منفذ آنها را باز كرده تا مطلوب را بشنود و هر وقت ميل داشته باشد بويى را استشمام نمايد شخص با بينى استنشاق كرده در نتيجه بوى مطلوب به قلب مىرسد.
و هنگامى كه رغبت به سخن گفتن داشته باشد به وسيله زبان تكلّم مىكند. و در صورتى كه مطلوبش گرفتن چيزى باشد دستها به كار افتاده و آن چيز را مىگيرد.
و به فرض كه مقصودش حركت كردن باشد دو پا سعى نموده و راه مىروند. و اگر محبوبش شهوت و غريزه باشد نرينه شخص به حركت و جنبش در مىآيد. پس تمام اين اعضاء و جوارح حركت و فعاليّت نموده تا خواسته قلب را اداء كرده و بدين ترتيب اطاعتش مىكنند و همچنين شايسته است كه خلائق نسبت به امام عليهالسّلام مانند اعضاء و جوارح بوده و امر آن سرور را اطاعت كنند.»
[وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ لِرَجُلٍ اعْلَمْ يَا فُلَانُ أَنَّ مَنْزِلَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْجَسَدِ بِمَنْزِلَةِ الْإِمَامِ مِنَ النَّاسِ الْوَاجِبِ الطَّاعَةِ عَلَيْهِمْ أَ لَا تَرَى أَنَّ جَمِيعَ جَوَارِحِ الْجَسَدِ شُرَطٌ لِلْقَلْبِ وَ تَرَاجِمَةٌ لَهُ مُؤَدِّيَةٌ عَنْهُ الْأُذُنَانِ وَ الْعَيْنَانِ وَ الْأَنْفُ وَ الْفَمُ وَ الْيَدَانِ وَ الرِّجْلَانِ وَ الْفَرْجُ فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا هَمَّ بِالنَّظَرِ فَتَحَ الرَّجُلُ عَيْنَيْهِ وَ إِذَا هَمَّ بِالاسْتِمَاعِ حَرَّكَ أُذُنَيْهِ وَ فَتَحَ مَسَامِعَهُ فَسَمِعَ وَ إِذَا هَمَّ الْقَلْبُ بِالشَّمِّ اسْتَنْشَقَ بِأَنْفِهِ فَأَدَّى تِلْكَ الرَّائِحَةَ إِلَى الْقَلْبِ وَ إِذَا هَمَّ بِالنُّطْقِ تَكَلَّمَ بِاللِّسَانِ وَ إِذَا هَمَّ بِالْبَطْشِ عَمِلَتِ الْيَدَانِ وَ إِذَا هَمَّ بِالْحَرَكَةِ سَعَتِ الرِّجْلَانِ وَ إِذَا هَمَّ بِالشَّهْوَةِ تَحَرَّكَ الذَّكَرُ فَهَذِهِ كُلُّهَا مُؤَدِّيَةٌ عَنِ الْقَلْبِ بِالتَّحْرِيكِ وَ كَذَلِكَ يَنْبَغِي لِلْإِمَامِ أَنْ يُطَاعَ لِلْأَمْرِ مِنْهُ.] [علل الشرائع، ج1، ص: 109]
چون این بدنها شبیه یک کشور است که پادشاه آن قلب است، و عمّال و کارگزارانش رگها و بندهایند ( و مغز، و قصر پادشاه قلب اوست) و قلمرو او کلّ پیکر است و معاونان و دستیارانش دستها و پاها و چشمها و لبها و زبان و گوشهایند، و خزانههایش معده و شکم اوست، و سراپردهاش سینهی او.
دستها دو معاونند که وسیلهی دور و نزدیک ساختن هستند و طبق سفارشها و دستورهای پادشاه عمل میکنند (پاها پادشاه را جا به جا میکنند) به هر کجا که بخواهد، چشمها آنچه را که از نگاه او پنهانند به وی نشان میدهند، چرا که پادشاه در سراپردهی است و اخبار جز با اجازه به او نمیرسند.
همین چشمها به منزلهی دو چراغ پادشاه نیز هستند. دژ و قلعهی بدن گوشهایند، و تنها به چیزهایی اجازه ورود بر پادشاه را میدهند که او موافقت کند، زیرا این دو عضو قادر نیستند چیزی را وارد کنند مگر آنگاه که پادشاه به آنها اشاره کند و اذن دهد، پادشاه به آن دو گوش میدهد و سپس پاسخ دلخواه خود را به آنها میدهد.
زبان با ابزارهای چندی سخن پادشاه را ترجمه میکند از جمله با ریحالفؤاد و بخار معده و کمک لبها. و لبها را قدرتی نباشد مگر با حرکت زبان و این دو از یکدیگر بینیاز نیستند، و سخن گفتن جز با گرداندن صدا در بینی نیکو صورت نگیرد، زیرا همان گونه که نیزن با دمیدن در نی صدایی نیکو در میآورد، بینی نیز سخن را نیکو میسازد. (منخرها یا سوراخهای بینی نیز این گونهاند، بینی به پادشاه میرساند) بوهای خوش را که او دوست میدارد، و اگر بوی ناخوشی باشد پادشاه به دو دست فرمان میدهد دستها (با کنار زدن شیئی بد بو یا گرفتن سوراخهای بینی) مانع رسیدن آن بو به پادشاه میشوند.
مع هذا، این پادشاه پاداش و کیفر هم میدهد، کیفرش سختتر از کیفری است که پادشاهان قدرتمند دنیوی میدهند و پاداش او نیز از پاداش این پادشاهان برتر است، کیفر آن غم و اندوه است، و پاداشش شادی و سرور. ریشهی غم و اندوه در طحال (سپرز) است و ریشهی شادی در ثَرب و کلیهها.
در این اعضا (طحال و ثرب و کلیهها) دو رگ است که به صورت وصل هستند، از همین روست که آثار غم و شادی در چهره نمایان میشود. این رگها، تماماً راههای ارتباطی کارگزاران با پادشاه و پادشاه با کارگزاران هستند، دلیلش هم این است که وقتی دارو میخوری رگها آن را به محل درد میرسانند.»
[أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَبْتَلِ الْبَدَنَ بِدَاءٍ حَتَّى جَعَلَ لَهُ دَوَاءً يُعَالَجُ بِهِ وَ لِكُلِّ صِنْفٍ مِنَ الدَّاءِ صِنْفٌ مِنَ الدَّوَاءِ وَ تَدْبِيرٌ وَ نَعْتٌ وَ ذَلِكَ أَنَّ هَذِهِ الْأَجْسَامَ أُسِّسَتْ عَلَى مِثَالِ الْمُلْكِ فَمَلِكُ الْجَسَدِ هُوَ مَا فِي الْقَلْبِ وَ الْعُمَّالُ الْعُرُوقُ فِي الْأَوْصَالِ وَ الدِّمَاغُ وَ بَيْتُ الْمَلِكِ قَلْبُهُ وَ أَرْضُهُ الْجَسَدُ وَ الْأَعْوَانُ يَدَاهُ وَ رِجْلَاهُ وَ عَيْنَاهُ وَ شَفَتَاهُ وَ لِسَانُهُ وَ أُذُنَاهُ وَ خَزَائِنُهُ مَعِدَتُهُ وَ بَطْنُهُ وَ حِجَابُهُ و صَدْرُهُ فَالْيَدَانِ عَوْنَانِ يُقَرِّبَانِ وَ يُبَعِّدَانِ وَ يَعْمَلَانِ عَلَى مَا يُوحِي إِلَيْهَا الْمَلِكُ وَ الرِّجْلَانِ يَنْقُلَانِ الْمَلِكَ حَيْثُ يَشَاءُ وَ الْعَيْنَانِ يَدُلَّانِهِ عَلَى مَا يَغِيبُ عَنْهُ لِأَنَّ الْمَلِكَ وَرَاءَ حِجَابٍ لَا يُوصَلُ إِلَيْهِ إِلَّا بِإِذْنٍ وَ هُمَا سِرَاجَاهُ أَيْضاً وَ حِصْنُ الْجَسَدِ وَ حِرْزُهُ الْأُذُنَانِ لَا يُدْخِلَانِ عَلَى الْمَلِكِ إِلَّا مَا يُوَافِقُهُ لِأَنَّهُمَا لَا يَقْدِرَانِ أَنْ يُدْخِلَا شَيْئاً حَتَّى يُوحِيَ الْمَلِكُ إِلَيْهِمَا أَطْرَقَ الْمَلِكُ مُنْصِتاً لَهُمَا حَتَّى يَعِيَ مِنْهُمَا ثُمَّ يُجِيبُ بِمَا يُرِيدُ نَادّاً مِنْهُ رِيحُ الْفُؤَادِ وَ بُخَارُ الْمَعِدَةِ وَ مَعُونَةُ الشَّفَتَيْنِ وَ لَيْسَ لِلشَّفَتَيْنِ قُوَّةٌ إِلَّا بِإِنْشَاءِ اللِّسَانِ وَ لَيْسَ يَسْتَغْنِي بَعْضُهَا عَنْ بَعْضٍ وَ الْكَلَامُ لَا يَحْسُنُ إِلَّا بِتَرْجِيعِهِ فِي الْأَنْفِ لِأَنَّ الْأَنْفَ يُزَيِّنُ الْكَلَامَ كَمَا يُزَيِّنُ النَّافِخُ الْمِزْمَارَ وَ كَذَلِكَ الْمَنْخِرَانِ هُمَا ثَقْبَا الْأَنْفِ وَ الْأَنْفُ يُدْخِلُ عَلَى الْمَلِكِ مِمَّا يُحِبُّ مِنَ الرَّوَائِحِ الطَّيِّبَةِ فَإِذَا جَاءَ رِيحٌ يَسُوءُ أَوْحَى الْمَلِكُ إِلَى الْيَدَيْنِ فَحَجَبَتْ بَيْنَ الْمَلِكِ وَ بَيْنَ تِلْكَ الرَّوَائِحِ وَ لِلْمَلِكِ. مَعَ هَذَا ثَوَابٌ وَ عَذَابٌ فَعَذَابُهُ أَشَدُّ مِنْ عَذَابِ الْمُلُوكِ الظَّاهِرَةِ الْقَادِرَةِ فِي الدُّنْيَا وَ ثَوَابُهُ أَفْضَلُ مِنْ ثَوَابِهَا فَأَمَّا عَذَابُهُ فَالْحُزْنُ وَ أَمَّا ثَوَابُهُ فَالْفَرَحُ وَ أَصْلُ الْحُزْنِ فِي الطِّحَالِ وَ أَصْلُ الْفَرَحِ فِي الثَّرْبِ وَ الْكُلْيَتَيْنِ وَ فِيهِمَا عِرْقَانِ مُوصِلَانِ فِي الْوَجْهِ فَمِنْ هُنَاكَ يَظْهَرُ الْفَرَحُ وَ الْحَزَنُ فَتَرَى تَبَاشِيرَهُمَا فِي الْوَجْهِ وَ هَذِهِ الْعُرُوقُ كُلُّهَا طُرُقٌ مِنَ الْعُمَّالِ إِلَى الْمَلِكِ وَ مِنَ الْمَلِكِ إِلَى الْعُمَّالِ وَ تَصْدِيقُ ذَلِكَ إِذَا تَنَاوَلَ الدَّوَاءَ أَدَّتْهُ الْعُرُوقُ إِلَى مَوْضِعِ الدَّاءِ.] [طب الإمام الرضا عليه السلام (الرسالة الذهبية)، النص، ص: 13]
پس اگر در دل اميدى پديد آيد، طمع آن را خوار گرداند، و اگر طمع بر آن هجوم آورد حرص آن را تباه سازد، و اگر نوميدى بر آن چيره شود، تأسّف خوردن آن را از پاى درآورد، اگر خشمناك شود كينهتوزى آن فزونى يابد و آرام نگيرد، اگر به خشنودى دست يابد، خويشتندارى را از ياد برد، و اگر ترس آن را فراگيرد پرهيز كردن آن را مشغول سازد. و اگر به گشايشى برسد، دچار غفلتزدگى شود، و اگر مالى به دست آورد، بىنيازى آن را به سركشى كشاند، و اگر مصيبت ناگوارى به آن رسد، بىصبرى رسوايش كند، و اگر به تهيدستى مبتلا گردد، بلاها او را مشغول سازد، و اگر گرسنگى بىتابش كند، ناتوانى آن را از پاى درآورد، و اگر زيادى سير شود، سيرى آن را زيان رساند، پس هر گونه كُندروى براى آن زيانبار، و هر گونه تندروى براى آن فساد آفرين است.»
[وَ قَالَ ع لَقَدْ عُلِّقَ بِنِيَاطِإ هَذَا الْإِنْسَانِ بَضْعَةٌإ هِيَ أَعْجَبُ مَا فِيهِ وَ [هُوَ] ذَلِكَ الْقَلْبُ وَ ذَلِكَ أَنَّ لَهُ مَوَادَّ مِنَ الْحِكْمَةِ وَ أَضْدَاداً مِنْ خِلَافِهَا فَإِنْ سَنَحَإ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ وَ إِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَكَهُ الْحِرْصُ وَ إِنْ مَلَكَهُ الْيَأْسُ قَتَلَهُ الْأَسَفُ وَ إِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشْتَدَّ بِهِ الْغَيْظُ وَ إِنْ أَسْعَدَهُ [الرِّضَا] الرِّضَى نَسِيَ التَّحَفُّظَإ وَ إِنْ غَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحَذَرُ وَ إِنِ اتَّسَعَ لَهُ الْأَمْرُ اسْتَلَبَتْهُ الْغِرَّةُإ وَ [إِنْ صَابَتْهُ مُصِيبَةٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ وَ إِنْ أَفَادَإ مَالًا أَطْغَاهُ الْغِنَى]
إِنْ أَفَادَ مَالًا أَطْغَاهُ الْغِنَى وَ إِنْ أَصَابَتْهُ مُصِيبَةٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ وَ إِنْ عَضَّتْهُ الْفَاقَةُإ شَغَلَهُ الْبَلَاءُ وَ إِنْ جَهَدَهُإ الْجُوعُ [قَعَدَتْ بِهِ الضَّعَةُ] قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ وَ إِنْ أَفْرَطَ بِهِ الشِّبَعُ كَظَّتْهُإ الْبِطْنَةُإ فَكُلُّ تَقْصِيرٍ بِهِ مُضِرٌّ وَ كُلُّ إِفْرَاطٍ لَهُ مُفْسِدٌ] [نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 487] [تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص: 66]
ج. نیت، حزم، عزم و اراده، ابزار تسلط قلب بر انسان
نیت و ارادهی آدمی در انجام هر کاری در حقیقت ظهور و بروز اختیار وی است. اراده بر انجام یا عدم انجام هر اقدامی ناشی از خواست اوست که قلب آن را تأئید کرده و جسم و جان آدمی را در مسیر تحقق آن بسیج میکند. حال آن که این در خواست عقلی یا نفسی باشد.
نيت به اندازهی خلوص و به ميزان صفاء معرفت، از قلب ظاهر مىشود و به اختلاف مراتب ايمان (يا به اختلاف اوقات) از لحاظ قوت و ضعف آن مختلف مىشود. و كسى كه نيت خالص دارد: نفس و هوى او هر دو در مقابل حياء و تعظيم پروردگار مغلوب و مقهورند.
و اين آدم كه به مقام نيت خالص رسيده است، از جهت خواهشها و درخواستهاى طبيعت و شهواتش و آرزوهاى نفسانى خود پيوسته در رنج و تعب است و بايد بر خلاف مقتضيات طبيعت و بر خلاف شهوات نفسانى و بر خلاف آنچه نفس او درخواست و آرزو مىكند، رفتار كرده، و در عين حال حقوق آنها را تا آنجا كه مىبايد حفظ كند، ولى ديگران از اين آدم و از شر و آزار او در آسايش و امن هستند، زيرا او از كسى توقع و چشم طمع و اميدى نداشته و دست تعدى و ظلم به طرف كسى دراز نمىكند.»
[قَالَ الصَّادِقُ ع صَاحِبُ النِّيَّةِ الصَّادِقَةِ صَاحِبُ الْقَلْبِ السَّلِيمِ لِأَنَّ سَلَامَةَ الْقَلْبِ مِنْ هَوَاجِسِ الْمَحْذُورَاتِ بِتَخْلِيصِ النِّيَّةِ لِلَّهِ تَعَالَى فِي الْأُمُورِ كُلِّهَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ. إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ وَ قَالَ النَّبِيُّ ص نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ وَ قَالَ ص إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ وَ لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى فَلَا بُدَّ لِلْعَبْدِ مِنْ خَالِصِ النِّيَّةِ فِي كُلِّ حَرَكَةٍ وَ سُكُونٍ لِأَنَّهُ إِذَا لَمْ يَكُنْ بِهَذَا الْمَعْنَى يَكُونُ غَافِلًا وَ الْغَافِلُونَ قَدْ ذَمَّهُمُ اللَّهُ تَعَالَى فَقَالَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا وَ قَالَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ ثُمَّ النِّيَّةُ تَبْدُو مِنَ الْقَلْبِ عَلَى قَدْرِ صَفَاءِ الْمَعْرِفَةِ وَ تَخْتَلِفُ عَلَى حَسَبِ اخْتِلَافِ الْإِيمَانِ فِي مَعْنَى قُوَّتِهِ وَ ضَعْفِهِ وَ صَاحِبُ النِّيَّةِ الْخَالِصَةِ نَفْسُهُ وَ هَوَاهُ مَعَهُ مَقْهُورَتَانِ تَحْتَ سُلْطَانِ تَعْظِيمِ اللَّهِ تَعَالَى وَ الْحَيَاءِ مِنْهُ وَ هُوَ مِنْ طَبْعِهِ وَ شَهْوَتِهِ وَ مُنْيَةُ نَفْسِهِ مِنْهُ فِي تَعَبٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَة] [مصباح الشريعة، ص: 53 و 54]
[وَ رَوَى الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع: مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِيَتْ عَلَيْهِ النِّيَّةُ.] [من لا يحضره الفقيه، ج4، ص: 400]
د. نیت، عامل تغییر در خارج از انسان و سطوح بالاتر
خوب دقت کنید! عالم، عالم فاعلیت خداست یعنی عالم تحقق خواست الهی است.
حال این فاعلیت خدا، به واسطهی آن که خداوند برای انسان اختیار در نظر گرفته است؛ طبق نیت و خواست آدمی در جهان هستی اثر میگذارد. حال آن که این تأثیر سبب سقوط یا عروج انسان باشد یا خیر!
[مَنْ کانَ يُريدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُريدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً (18) وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعي لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْيُهُمْ مَشْکُوراً (19) کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً (20)] [قرآن کریم: سوره اسراء]
دوم؛ علل اصلی بیماری
الف. تغذیهی ناسالم، عامل بیماری و معده خانه بیماریها
معده خانهی بیماریهاست و نوشیدنیها و خوردنیهای طیب و خبیث و روش مصرف آن مؤثر در سلامت و بیماریهای انسان است.
دلهاى خود را با بسيار خوردن و آشاميدن نميرانيد، زيرا دلها هم چون گياهان اگر بيش از اندازه آب بخورند، مىميرند.» [قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص نُورُ الْحِكْمَةِ وَ الْمَعْرِفَةِ الْجُوعُ وَ التَّبَاعُدُ مِنَ اللَّهِ الشِّبَعُ وَ الْقُرْبَةُ إِلَى اللَّهِ حُبُّ الْمَسَاكِينِ وَ الدُّنُوُّ مِنْهُمْ لَا تَشْبَعُوا فَيُطْفَى نُورُ الْمَعْرِفَةِ مِنْ قُلُوبِكُمْ وَ مَنْ بَاتَ يُصَلِّي فِي خِفَّةٍ مِنَ الطَّعَامِ بَاتَ حُورُ الْعِيْنِ حَوْلَهُ.وَ قَالَ ص لَا تُمِيتُوا الْقُلُوبَ بِكَثْرَةِ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ إِنَّ الْقُلُوبَ تَمُوتُ كَالزَّرْعِ إِذَا كَثُرَ عَلَيْهِ الْمَاءُ.] [روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة)، ج2، ص: 457]
ب. گناه، ظلم، ابتلاء و آزمایش الهی، علل دیگر در بیماری
مهمترین علل بیماریها در طب مدرن؛
یعنی یک نگاه حداقلی و بدون در نظر گرفتن حتی دیگر مسائل مادی نظیر مزاج، که فقط در دایره مسائل مربوط به جسم خلاصه میشود!
سوم؛ مؤثرترین عامل در سلامت
سلامت انسان، وابسته به سلامت قلب
قلب؛ مرکز فرماندهی، حافظ سلامت و مدیر بدن در رفع بیماریهاست. در واقع قلب؛ نرمافزار و سختافزار دارد. مثل موبایل یا کامپیوتر! یعنی منظور از قلب همین پاره گوشت صنوبری شکل است که نرمافزاری روی آن سوار است. مجموعهی این سختافزار و نرمافزار در بدن به واسطهی قدرت نیت و اراده، مدیریت بدن را به دست میگیرد.
به طور مثال در یک اتاق که معمولاً مملو از عوامل بیماریزا از دید غربگراها است؛ یعنی میکروب و ویروس و انگل و باکتری، چرا فردی دچار بیماری میشود ولی فرد دیگری بیمار نمیشود؟ خوب؛ پاسخ آقایان طب مدرن این است که سیستم دفاعی بدن شخص اول خوب عمل نکرده و او بیمار شده یا در سلولها و اعضای بدن دچار اشکال است و این ضعف سبب بروز بیماری گردیده است. ولی حق مطلب آن است که در عملکرد درست یا ناقص سیستم دفاعی بدن یا در ضعف و قدرت سلولها و اعضای بدن هم نقش اول را قلب و نیروی ارادهی آدمی بازی میکند.
[وصيت الإمام الباقر علیه السلام لجابر بن يزيد الجعفي؛ رُوِيَ عَنْهُ ع أَنَّهُ قَالَ لَهُ: يَا جَابِر... وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا عِلْمَ كَطَلَبِ السَّلَامَةِ وَ لَا سَلَامَةَ كَسَلَامَةِ الْقَلْبِ وَ لَا عَقَلَ كَمُخَالَفَةِ الْهَوَى وَ لَا خَوْفَ كَخَوْفٍ حَاجِزٍ وَ لَا رَجَاءَ كَرَجَاءٍ مُعِينٍ وَ لَا فَقْرَ كَفَقْرِ الْقَلْبِ وَ لَا غِنَى كَغِنَى النَّفْسِ وَ لَا قُوَّةَ كَغَلَبَةِ الْهَوَى ...] [تحف العقول، النص، ص: 286]
سلامت قلب، وابسته به علم و تفکر، هوای نفس، رفق و محبت و خوردنیها
الف. سلامت قلب از منظر وحی، وابسته به عواملی نظیر تفکر و علم، هوای نفس، رِفق و محبت
[قَالَ: تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ فَإِنَّ تَعَلُّمَهُ حَسَنَةٌ وَ مُدَارَسَتَهُ تَسْبِيحٌ وَ الْبَحْثَ عَنْهُ جِهَادٌ وَ تَعْلِيمَهُ مَنْ لَا يَعْلَمُهُ صَدَقَةٌ وَ بَذْلَهُ لِأَهْلِهِ قُرْبَةٌ لِأَنَّهُ مَعَالِمُ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ سَالِكٌ بِطَالِبِهِ سُبُلَ الْجَنَّةِ وَ مُونِسٌ فِي الْوَحْدَةِ وَ صَاحِبٌ فِي الْغُرْبَةِ وَ دَلِيلٌ عَلَى السَّرَّاءِ وَ سِلَاحٌ عَلَى الْأَعْدَاءِ وَ زَيْنُ الْأَخِلَّاءِ يَرْفَعُ اللَّهُ بِهِ أَقْوَاماً يَجْعَلُهُمْ فِي الْخَيْرِ أَئِمَّةً يُقْتَدَى بِهِمْ تُرْمَقُ أَعْمَالُهُمْ وَ تُقْتَبَسُ آثَارُهُمْ وَ تَرْغَبُ الْمَلَائِكَةُ فِي خَلَّتِهِمْ لِأَنَّ الْعِلْمَ حَيَاةُ الْقُلُوبِ وَ نُورُ الْأَبْصَارِ مِنَ الْعَمَى وَ قُوَّةُ الْأَبْدَانِ مِنَ الضَّعْفِ وَ يُنْزِلُ اللَّهُ حَامِلَهُ مَنَازِلَ الْأَحِبَّاءِ وَ يَمْنَحُهُ مُجَالَسَةَ الْأَبْرَارِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة] [تحف العقول، النص، ص: 28]
راستى معرفت خدا عز و جل از هر هراس آرامش باشد و در هر گونه تنهائى يار و همدم است و در هر تاريكى چراغ فروزان است و از هر ناتوانى نيروبخش است و براى هر دردى درمان است.»
[مُحَمَّدُ بْنُ سَالِمِ بْنِ أَبِي سَلَمَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الرَّيَّانِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِي فَضْلِ مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا مَدُّوا أَعْيُنَهُمْ إِلَى مَا مَتَّعَ اللَّهُ بِهِ الْأَعْدَاءَ مِنْ زَهْرَةِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ نَعِيمِهَا وَ كَانَتْ دُنْيَاهُمْ أَقَلَّ عِنْدَهُمْ مِمَّا يَطَئُونَهُ بِأَرْجُلِهِمْ وَ لَنُعِّمُوا بِمَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ تَلَذَّذُوا بِهَا تَلَذُّذَ مَنْ لَمْ يَزَلْ فِي رَوْضَاتِ الْجِنَانِ مَعَ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ إِنَّ مَعْرِفَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آنِسٌ مِنْ كُلِّ وَحْشَةٍ وَ صَاحِبٌ مِنْ كُلِّ وَحْدَةٍ وَ نُورٌ مِنْ كُلِّ ظُلْمَةٍ وَ قُوَّةٌ مِنْ كُلِّ ضَعْفٍ وَ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ سُقْم...] [الكافي (ط - الإسلامية)، ج8، ص: 247]
اگر سر رشته آن را در دست گيرى. قلبت را با اندرز نيكو زنده كن، هواى نفس را با بىاعتنايى به حرام بميران، جان را با يقين نيرومند كن، و با نور حكمت روشنائى بخش، و با ياد مرگ آرام كن، به نابودى از او اعتراف گير.»
[فَإِنِّي أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ أَيْ بُنَيَّ وَ لُزُومِ أَمْرِهِ وَ عِمَارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ وَ الِاعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ وَ أَيُّ سَبَبٍ أَوْثَقُ مِنْ سَبَبٍ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ وَ قَوِّهِ بِالْيَقِينِ وَ نَوِّرْهُ بِالْحِكْمَةِ وَ ذَلِّلْهُ بِذِكْرِ الْمَوْتِ وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاء] [نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 392]
ب. مصرف طیبات، رعایت آداب مصرف و پرهیز از خبیثات، از مؤثرترین عوامل سلامت قلب
[يَا كُمَيْلُ اللِّسَانُ يَنْزَحُ مِنَ الْقَلْبِ وَ الْقَلْبُ يَقُومُ بِالْغِذَاءِ فَانْظُرْ فِيمَا تُغَذِّي قَلْبَكَ وَ جِسْمَكَ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ حَلَالًا لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ تَسْبِيحَكَ وَ لَا شُكْرَك] [تحف العقول، النص، ص: 175]
و [بر شما حلال است ازدواج با] زنان پاکدامن از مسلمان و زنان پاکدامن از کسانی که پیش از شما کتاب [آسمانی] به آنان داده شده به شرط آنکه مهرهایشان را به ایشان بدهید در حالی که خود پاکدامن باشید نه زناکار و نه آنکه زنان را در پنهانی دوست خود بگیرید. و هر کس در ایمان خود شکّ کند، قطعاً عملش تباه شده، و در آخرت از زیانکاران است. (5)»
[يَسْئَلُونَكَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُكَلِّبينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ وَ اذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَريعُ الْحِسابِ(4) الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنينَ غَيْرَ مُسافِحينَ وَ لا مُتَّخِذي أَخْدانٍ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرين(5)] [قرآن کریم: سوره مائده]
[قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : وَ لَيْسَ شَيْءٌ أَضَرَّ لِقَلْبِ اَلْمُؤْمِنِ مِنْ كَثْرَةِ اَلْأَكْلِ وَ هِيَ مُورِثَةٌ لِشَيْئَيْنِ قَسْوَةِ اَلْقَلْبِ وَ هَيَجَانِ اَلشَّهْوَةِ وَ قَالَ عِيسَى اِبْنُ مَرْيَمَ مَا مَرِضَ قَلْبٌ بِأَشَدَّ مِنَ اَلْقَسْوَةِ. وَ فِيهِ: وَ [كَثْرَةُ] اَلنَّوْمِ يَتَوَلَّدُ مِنْ كَثْرَةِ اَلشُّرْبِ وَ كَثْرَةُ اَلشُّرْبِ يَتَوَلَّدُ مِنْ كَثْرَةِ اَلشِّبَعِ وَ هُمَا يُثَقِّلاَنِ اَلنَّفْسَ عَنِ اَلطَّاعَةِ وَ يُقْسِيَانِ اَلْقَلْبَ عَنِ اَلتَّفَكُّرِ وَ اَلْخُشُوعِ.] [مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل , ج 12 , ص 94]
عرض كرد: چرا اى اميرالمؤمنان. حضرت فرمودند: «تا گرسنه نشدهاى غذا نخور و تا اشتها دارى از غذا دست بكش و غذا را خوب بجو و قبل از خوابيدن قضاى حاجت كن.
اگر اين نكات را رعايت كنى از مراجعه به طبيب بىنياز مىشوى.
سپس میگویند در آیهای از قرآن کل طب جمع شده است: كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا»
[وَ قَالَ الْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ لِابْنِهِ الْحَسَنِ ع يَا بُنَيَّ أَ لَا أُعَلِّمُكَ أَرْبَعَ كَلِمَاتٍ تَسْتَغْنِي بِهَا عَنِ الطِّبِّ فَقَالَ بَلَى قَالَ لَا تَجْلِسْ عَلَى الطَّعَامِ إِلَّا وَ أَنْتَ جَائِعٌ وَ لَا تَقُمْ عَنِ الطَّعَامِ إِلَّا وَ أَنْتَ تَشْتَهِيهِ وَ جَوِّدِ الْمَضْغَ وَ إِذَا نِمْتَ فَأَعْرِضْ نَفْسَكَ عَلَى الْخَلَاءِ فَإِذَا اسْتَعْمَلْتَ هَذَا اسْتَغْنَيْتَ عَنِ الطِّبِّ وَ قَالَ إِنَّ فِي الْقُرْآنِ لَآيَةً تَجْمَعُ الطِّبَّ كُلَّهُ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا] [بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج59، ص: 267]
[عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَصُّوا الْمَاءَ مَصّاً وَ لَا تَعُبُّوهُ عَبّاً فَإِنَّهُ يُوجَدُ مِنْهُ الْكُبَاد] [الكافي (ط - الإسلامية)، ج6، ص: 381]
ج. آب، شیر، نان، نمک و سرکه از اصلیترین طیبات
[أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذينَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ (30)] [قرآن کریم: سوره انبیاء]
[عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُسْلِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَمْ يَكُنْ رَسُولُ اللَّهِ ص يَأْكُلُ طَعَاماً وَ لَا يَشْرَبُ شَرَاباً إِلَّا قَالَ- اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِيهِ وَ أَبْدِلْنَا بِهِ خَيْراً مِنْهُ إِلَّا اللَّبَنَ فَإِنَّهُ كَانَ يَقُولُ اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِيهِ وَ زِدْنَا مِنْهُ.] [الكافي (ط - الإسلامية)، ج6، ص: 336]
[عَنْهُ عَنْ بَعْضِ مَنْ رَوَاهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى خِوَانٍ عَلَيْهِ خَلٌّ وَ مِلْح] [المحاسن، ج2، ص: 487]
[عَنْهُ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ رِفَاعَةَ وَ أَحْمَدَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ رِفَاعَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ الْخَلُّ يُسْرُ الْقَلْب] [المحاسن، ج2، ص: 487]
[عَنْهُ عَنْ أَبَانِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّا لَنَبْدَأُ بِالْخَلِّ عِنْدَنَا كَمَا تَبْدَءُونَ بِالْمِلْحِ عِنْدَكُمْ وَ إِنَّ الْخَلَّ لَيَشُدُّ الْعَقْل] [المحاسن، ج2، ص: 485]
چهارم؛ نقش طبیب
الف. طبیب مهربان، عالمی خداشناس
طبیب مهربان عالمی خداشناس است که با شناخت از عالَم هستی، انسان، علل بیماریها، عوامل مؤثر در سلامت و شناخت شخص بیمار، سعی میکند با تقویت قلبِ تحلیلرفتهی بیمار، او را در مسیر سلامت قرار دهد.
در واقع علم طب علمی الهی است که از مسیر انبیاء و اولیاء الهی به دست بشر رسیده و طبیب به واسطهی شناخت و درک خلقت از این مسیر مطمئن تلاش میکند مردم را در مسیر درست زندگی کردن قرار دهد. تلاش مضاعف او برای بیماران سبب رفع علل بیماری نیز میشود.
در نتیجه باید گفت: درمان بهانهای است برای تعالی و ارتقای الهی مردم.
آگاهان به اين دانش، آن را تنها از پيامبران بهره گرفتهاند؛ چه آن كه نه براى آگاهى يافتن از حقيقت بيمارى، جز به كمك سمع (ادله نقلى)، راهى هست، و نه براى آگاه شدن به درمان، راهى جز توفيق.
بدين سان، ثابت مىشود كه يگانه راه اين آگاهى، شنيدن از همان خدايى است كه به همهی نهفتهها آگاه است.»
[الطب صحيح و العلم به ثابت و طريقه الوحي و إنما أخذه العلماء به عن الأنبياء ع و ذلك أنه لا طريق إلى علم حقيقة الداء إلا بالسمع و لا سبيل إلى معرفة الدواء إلا بالتوقيف فثبت أن طريق ذلك هو السمع عن العالم بالخفيات تعالى] [تصحيح اعتقادات الإمامية، ص: 144]
ب. رفق و محبت، ابزار اصلی طبیب
در واقع با چنین ابزار کار آمدی میتوان به انسان نزدیک شد و با او همراهی کرد تا کنش ها و اقدامات او تغییر کند. این تغییر در زندگی بیمار یعنی خروج از شرایط بحرانی که سبب ایجاد بیماری (به دلایل گوناگونی که قبلا ذکر شد) می شود.
[وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلَامُ: كَانَ فِيمَا مَضَى يُسَمَّى الطَّبِيبُ: الْمُعَالِجَ، فَقَالَ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلَامُ: يَا رَبِّ، مِمَّنِ الدَّاءُ؟ فَقَالَ: مِنِّي يَا مُوسَى. قَالَ: يَا رَبِّ، فَمِمَّنِ الدَّوَاءُ؟ فَقَالَ: مِنِّي. قَالَ: فَمَا يَصْنَعُ النَّاسُ بِالْمُعَالِجِ؟ فَقَالَ: يطيب [تَطِيبُ] أَنْفُسُهُمْ بِذَلِكَ، فَسُمِّيَ الطَّبِيبُ لِذَلِك.] [إعتقادات الإمامية (للصدوق)، ص: 116. الكافي (ط - الإسلامية)، ج8، ص: 88]
ج. بصیرت، شرط طبابت
طبیب باید بصیر، آگاه، تیزبین و مورد وثوق و اعتماد مردم باشد! یعنی به او و کارش اعتقاد داشته باشند. این اعتقاد مردم به طبیب و اعتماد به وی پیش شرط تحقق درمان است.
د. توصیه به دارو و اعمال یداوی، آخرین اقدام طبیب
اصلاح تغذیه و تصحیح در روش خوردن و آشامیدن، ترغیب به استغفار، دعا، صدقه و صبر در بیماری؛ اولویتهای کاری طبیب است. همچنین توصیه به دارو و اعمال یداوی از دیگر فعالیتهای طبیب برای بازگشت تسلط کامل قلب بیمار به عنوان فرماندهی بدن اوست.
البته طبیب میتواند بدون در نظر گرفتن نقش خود و با سوءاستفاده از نیاز مردم، آنان را از مسیر توحید باز داشته و علوم را منسوب به خود یا افرادی مانند خود نماید. این امر باعث مادیگرا شدن جامعه خواهد شد.
انبيايى كه حجّتها و معتمدين خدا بر مردم و در زمين، و خزّان علم و ورثه حكمت حضرت حقّ و راهنمايان به سوى او و داعيان به طاعت پروردگارند؟!!
سپس من پى بردم كه مذهب بيشتر ايشان خوددارى از راه انبياء و تكذيب كتاب هاى آسمانى است، و همين مرا درباره اینان و علمشان بىرغبت و بىاعتنا ساخته. شخص پرسيد: چگونه به قومى بىاعتنايى میکنید كه خود مربّى و بزرگشان هستید؟
امام فرمودند: من در برخورد با طبيب ماهرى از او پرسشهايى مىكنم، مىبينم هيچ سر رشتهاى بر حدود نفس و تأليف بدن و تركيب اعضاء و مجارى اغذيه در جوارح و مخرج نفس و حركت زبان و مستقرّ كلام و نور ديده و انتشار ذكر و اختلاف شهوات و ريزش اشك و مجمع شنوايى و مكان عقل، و مسكن روح و مخرج عطسه، و برانگيختن غمها و اسباب شاديها، و از علّت لالى و كرى ندارد، جز همان مطالبى كه مورد پسند خودشان بوده است و علّتهايى كه ميان خود تجويز كردهاند!» [الإحتجاج / ترجمه جعفرى، ج2، ص: 223]
[ثُمَّ قَالَ ع إِنَّ أَكْثَرَ الْأَطِبَّاءِ قَالُوا إِنَّ عِلْمَ الطِّبِّ لَمْ تَعْرِفْهُ الْأَنْبِيَاءُ فَمَا نَصْنَعُ عَلَى قِيَاسِ قَوْلِهِمْ بِعِلْمٍ زَعَمُوا لَيْسَ تَعْرِفُهُ الْأَنْبِيَاءُ الَّذِينَ كَانُوا حُجَجَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ أُمَنَاءَهُ فِي أَرْضِهِ وَ خُزَّانَ عِلْمِهِ وَ وَرَثَةَ حِكْمَتِهِ وَ الْأَدِلَّاءَ عَلَيْهِ وَ الدُّعَاةَ إِلَى طَاعَتِهِ ثُمَّ إِنِّي وَجَدْتُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَتَنَكَّبُ فِي مَذْهَبِهِ سُبُلَ الْأَنْبِيَاءِ وَ يُكَذِّبُ الْكُتُبَ الْمُنْزَلَةَ عَلَيْهِمْ مِنَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَهَذَا الَّذِي أَزْهَدَنِي فِي طَلَبِهِ وَ حَامِلِيهِ. قَالَ فَكَيْفَ تَزْهَدُ فِي قَوْمٍ وَ أَنْتَ مُؤَدِّبُهُمْ وَ كَبِيرُهُمْ. قَالَ ع إِنِّي رَأَيْتُ الرَّجُلَ الْمَاهِرَ فِي طِبِّهِ إِذَا سَأَلْتُهُ لَمْ يَقِفْ عَلَى حُدُودِ نَفْسِهِ وَ تَأْلِيفِ بَدَنِهِ وَ تَرْكِيبِ أَعْضَائِهِ وَ مَجْرَى الْأَغْذِيَةِ فِي جَوَارِحِهِ وَ مَخْرَجِ نَفَسِهِ وَ حَرَكَةِ لِسَانِهِ وَ مُسْتَقَرِّ كَلَامِهِ وَ نُورِ بَصَرِهِ وَ انْتِشَارِ ذَكَرِهِ وَ اخْتِلَافِ شَهَوَاتِهِ وَ انْسِكَابِ عَبَرَاتِهِ وَ مَجْمَعِ سَمْعِهِ وَ مَوْضِعِ عَقْلِهِ وَ مَسْكَنِ رُوحِهِ وَ مَخْرَجِ عَطْسَتِهِ وَ هَيْجِ غُمُومِهِ وَ أَسْبَابِ سُرُورِهِ وَ عِلَّةِ مَا حَدَثَ فِيهِ مِنْ بَكَمٍ وَ صَمَمٍ وَ غَيْرِ ذَلِكَ لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُمْ فِي ذَلِكَ أَكْثَرُ مِنْ أَقَاوِيلَ اسْتَحْسَنُوهَا وَ عِلَلٍ فِيمَا بَيْنَهُمْ جَوَّزُوهَا] [الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج2، ص: 342. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج10، ص: 172 . عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال / مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد، ج20 - قسم – 1 - الصادقع، ص: 543]
متأسفانه طب مدرن با نگاه کاملاً تجربی، مادی و سرمایه داری، جزءگرا، بخشی، سکولار و عدم جامع نگری به انسان، علل بیماری ها و در کل عوامل موثر بر سلامت حتی به نقش پزشک و طبیب، دچار اختلال در نظام معرفتی شده است.
در نتیجه؛ تلاش معتقدان به این مکتب طبی برای ارتقای سلامت بشریت جز خسارتهای جبران ناپذیر روحی، جسمی و روانی، محصول دیگری را در بر نداشته است.
سیاست دولت اسلامی در حوزهی سلامت
اول؛ تمرکز بر ایجاد، حفظ و ارتقاء سلامت امت اسلامی
دوم؛ عدم تصدیگری در درمان
مسئولیت سلامت در جامعه با مردم است و دولتمردان دولت اسلامی با احیای نظام امامت و ولایت تنها نقش هدایت، حمایت و نظارت را ایفا میکند.
چرا که دولت اسلامی؛ دولتی مردمی است و بر مبنای اختیار انسانی و بر اساس تکیه بر نیروها و ارادههای اجتماعات بشری و عنایت پروردگار، هدف خویش که هدایت امت است، را به پیش میبرد.
در واقع مردم در دولت اسلامی فقط با دادن رأی و انتخاب حُکام از خود رفع مسئولیت نمیکنند و در همه عرصهها با هدایتهای کلان دولت، امور را به دست خود اجرایی کرده و آن را محقق میسازند.
حوزه سلامت هم نه تنها مستثنی از این روش در دولت اسلامی نیست بلکه به دلیل آن که موضوع سلامت امر مستقلی از دیگر شئون زندگی بشر نیست و عوامل مؤثر بر سلامت در کل ساختار حیات بشریت گسترده است، لذا دولت اسلامی در امر درمان و حتی پیشگیری به معنای رایج، تصدیگری نداشته و مردم باید مسئولیت سلامت و درمان را خود به عهده بگیرند و دولت اسلامی با هدایت، حمایت و نظارت به موقع در تحقق آن ایفای نقش میکند.
خوب دقت کنید؛ حاکمیتی شدن درمان باعث گسترش بیماری میشود. چرا که خوی لذتجوی آدمی با سهلانگاری در پیشگیری به امید درمانی که بر عهده دولت است نه وظیفهی خویش؛ در تکاپوی لذتجویی بیشتر، سلامت خود را به خطر میاندازد.
ضمن آن که با حاکمیتی شدن درمان؛ میزان وابستگی مردم به حکومت افزایشیافته و استقلال و حرّیت انسانی تحتالشعاع قرار میگیرد. در واقع وابستگی، یکی از عوامل اصلی استضعاف و محرومیت است که پس از حکومتی شدن درمان در جامعه فراگیر خواهد شد.
اما دولت اسلامی سعی میکند با ارتقای علمی در امت اسلامی، مفهوم رایج از سلامت را در جامعه تغییر دهد تا با اصلاح این مفهوم یکی از شرایط تحقق امت اسلامی محقق شود.
نمود عملی این تغییر در مفهوم سلامت؛ اصلاح تغذیه مردم است.
از دیگر آثار این ارتقاء علمی؛ احیای نقش طبیب در بستر آزاد رقابتی مابین اطبّاء است که کیفیت درمان را در امت اسلامی به حداکثر کمال خود میرساند. همچنین دولت اسلامی با استفاده از قدرت خود در امر نظارت جلوی سوءاستفادههای احتمالی را میگیرد.
ماموریت دولت اسلامی در حوزهی سلامت
اصلاح نگرش و تغییر در گرایش قلبی مردم نسبت به حقیقت سلامت
[ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ (79)] [قرآن کریم، سوره آل عمران]
حفظ و ارتقای سطح سلامت جامعه و حتی رفع بیماریها بیشتر از آن که وابسته به دارو و تجهیزات باشد نیازمند علم بوده و اصلاح نظام تعلیم و تربیت برای اصلاح نگرش مردم نسبت به حقیقت سلامت، امری لازم و ضروری است. این اصلاح در نگرش سبب تغییر در گرایشات قلبی احاد امت اسلامی میشود و زمینهی لازم برای کنشها و اقدامات فردی و در نهایت ایجاد جریانات اجتماعی را فراهم میسازد.
اصلاح تغذیه، پیامد یا نتیجهی پایه انجام درست مأموریت
رعایت آداب خوردن و آشامیدن و علم به طیّبات و خبیثات و عمل به آن یعنی اصلاح تغذیه؛ اولویت نخست برای تحقّق سلامت در دولت اسلامی است که از طریق اصلاح نظام معیشت مردم و به تبع اصلاح نظام تعلیم و تربیت دنبال میشود.
اصلاح؛ آب، نمک، نان، سرکه، شیر، روغنها، گوشتها و شیرینیجات از جمله مهمترین مصادیق آن است که با حذف خوراکیها و آشامیدنیهای مضر مانند: نوشابههای گوناگون، ژله و پاستیل، شیرینیجات مصنوعی و روغنهای تراریخته تکمیل میشود.
الف؛ رعایت آداب خوردن و آشامیدن
ب؛ پرهیز از خبیثات
پرهیز از رایجترین محصولات آسیبزا:
ج؛ تشویق به طیّبات
تمرکز بر اصلیترین طیبات:
احیای نقش طبیب، از آثار یا نتایج ثانویه انجام درست مأموریت
اگر در جامعهای ارتقای علمی با مرجعیت قرآن و سنت محقق شود اولین دستآورد آن تغییر مثبت در سبک زندگی مردم است. مشخصهی بارز این تغییر؛ اصلاح تغذیه است.
پس از آن، جامعه و امتی که تحت تعالیم دینی توانستهاند سبک زندگی خود را اصلاح کنند و با علل بیماری مبارزه نمایند، برای رفع بیماریهای اندک خود هم مسیری غیر از سیستم رایج درمانی را انتخاب خواهند نمود. لذا نقش اطباء حاذق در این امت پر رنگ خواهد شد.
در واقع طبیب عامل دولت اسلامی نیست! بلکه عنصری بسیار مؤثر از امت اسلامی است.
او بدون وابستگی به دولت اسلامی در شرایط کاملاً رقابتی و صد البته از روی محبت و نیکی به خلق خدا سعی میکند به بهترین شکل ممکن کسب علم کرده و به امت اسلامی خدمت نماید.
[لَا يَسْتَغْنِي أَهْلُ كُلِّ بَلَدٍ عَنْ ثَلَاثَةٍ يَفْزَعُ إِلَيْهِمْ فِي أَمْرِ دُنْيَاهُمْ وَ آخِرَتِهِمْ فَإِنْ عَدِمُوا ذَلِكَ كَانُوا هَمَجاً فَقِيهٍ عَالِمٍ وَرَعٍ وَ أَمِيرٍ خَيِّرٍ مُطَاعٍ وَ طَبِيبٍ بَصِيرٍ ثِقَة] [تحف العقول، النص، ص: 321. سفينة البحار، ج5، ص: 278]
ایفای نقش مردم و دولت در نظارت بر روی اطّباء
اقبال یا عدم اقبال عمومی به طبیبی خاص یا حتی مکتبی از مکاتب طبی گوناگون سبب ایجاد نوعی نظارت مردمی بر اطباء خواهد شد و طبیب حاذق از غیر حاذق مشخص میشود.
دولت اسلامی نیز برای نظارت بیشتر با تقویت قوهی قضائیهی خود در شرایط خاص بر طبق خواست مردم از طریق مقام قضاوت از حق مردم دفاع میکند و با اطبّاء جاهل و متخلف برخورد خواهد کرد. این امر در پیشگیری از تخلّفات و ارتقاء طبابت بسیار مؤثر است.
راهکار دولت اسلامی برای اجرای مأموریت
[وَ الْعَصْرِ (1) إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ (2) إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ (3)] [قرآن کریم: سوره عصر]
همهی انسانها در خسران و ضرر و زیان هستند؛ مگر کسانی که هم 1. ایمان قلبی بیاورند. هم 2. طبق ایمان خویش عمل کنند. هم 3. این مسیر درست را برای دیگران ترسیم نموده، راه پیشرفت و سقوط را تبیین کرده و آنها را توصیه به پایداری در این مسیر کنند.
همهی ما در خسران و ضرر و زیان هستیم مگر تحقق این سه مطلب ذکر شده!
نخستین گام؛ ایجاد باور و ایمان قلبی
تبیین مسئله و تفاهم با افراد اثرگذار، مرحلهی نخست در ایجاد باور و ایمان قلبی به صورت اجتماعی
برای ایجاد ایمان و باور قلبی باید مسئله را برای مخاطبین خوب تبیین کنیم و در واقع با او به تفاهم برسیم. مراحل زیر توصیف گام به گام این مرحله است:
در حقیقت کار اصلی ما این است که شبکه انسانی و اجتماعی موجود در موقعیت های گوناگون جغرافیایی را شناسایی کرده و با رهبر و امام آن شبکه تفاهم کنیم. برای درک بهتر این مساله پیشنهاد می شود به توصیف شبکه امامت و ولایت آمده در مبانی کلی همین مکتوبه مراجعه کنید.
با تفاسیر فوق؛ اولویت در شناسایی و انتخاب افرادی است که دارای تحصیلات حوزوی باشند مانند؛ امامان روستا و محلات.
حال این تبیین و تفاهم در مورد حقیقت سلامت میتواند به صورت عمومی توسط امامان روستا و محلات رقم بخورد. پس باید تلاش کنیم تا؛
در واقع این تلاش ما سبب میشود نقش جدیدی به عنوان «مبلّغ سلامت» توسط این افراد اثرگذار یعنی امامان روستا و محلات ایفا شود.
کشف و شناسایی افرادی با استعدادهای بالقوه، برای جریانسازی در آینده
این افراد اغلب از فعالان مؤثر و کنشگران اجتماعی بوده که اشتیاق زیادی به کسب علم و آموختن داشته و به صورت مشخص با مطرح کردن سؤالات گوناگون از دیگر اقشار اجتماع مشخص میگردند.
تشکیل جلسات گفتگو و تبیین عمومی بهترین روش شناسایی این افراد با استعداد بالقوه است.
تعلیم و تربیت دغدغهمندان و پرسشگران حوزهی سلامت، مهمترین اقدام در ایجاد باور و ایمان قلبی
[إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا احْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ النَّجَاةِ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُل نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ فَيَهْتَدُوا وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ فَيَنْجُوا] [تحف العقول، النص، ص: 169، الغارات (ط - القديمة)، ج1، ص: 89]
ساختار مفهومی نظام تعلیم و تربیت
ارتقاء علمی و تربیت پرسشگرانِ حقیقتجو با اصلاح نظام تعلیم و تربیت محقق میشود. ساختار این نظام نیز با رعایت مراحل زیر پدیدار میگردد؛
الف. تقوا؛ پیشنیاز طلب علم
یعنى ایجاد اختلال در دستگاه محاسبهى شما [شیطان این است دیگر] نقطهى مقابل، کارکرد تقوا است؛ سعى شیطان این است که شما را اغوا کند، یعنى دستگاه عقل را، دستگاه فطرت را، دستگاه سنجش صحیح را که در وجود انسان گذاشته شده است، از کار بیندازد؛ یعنى انسان را دچار خطاى در محاسبه کند.
کار تقوا نقطهى مقابل است: «اِن تَتَّقُوا اللهَ یَجعَل لَکُم فُرقانا» [قرآن کریم: سوره مبارکه الأنفال، آیه ۲۹] تقوا به شما فرقان، یعنى آگاهى براى جدا کردن حق از باطل را میدهد.
در آیهى شریفهى دیگر [می فرماید]: «وَ اتَّقُوا اللهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ الله» [قرآن کریم: سورهی مبارکه البقرة، آیه ۲۸۲] تقوا موجب این است که خداى متعال دریچههاى دانش را، آگاهى را، دانایى را به روى شما باز کند. [بیانات ایشان در دیدار مسئولان نظام 16/4/1393]
ب. طلب علم و سؤال، پیشنیاز کسب علم
[أَيُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا أَنَّ كَمَالَ الدِّينِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلُ بِهِ أَلَا وَ إِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ أَوْجَبُ عَلَيْكُمْ مِنْ طَلَبِ الْمَالِ إِنَّ الْمَالَ مَقْسُومٌ مَضْمُونٌ لَكُمْ قَدْ قَسَمَهُ عَادِلٌ بَيْنَكُمْ وَ ضَمِنَهُ وَ سَيَفِي لَكُمْ وَ الْعِلْمُ مَخْزُونٌ عِنْدَ أَهْلِهِ وَ قَدْ أُمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْ أَهْلِهِ (الأنبياء و الأئمّة عليهم السلام و العلماء الذين أخذوا منهم) فَاطْلُبُوهُ.] [الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 30]
ج. هجرت؛ شتابدهندهی مسیر کسب علم
[وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ (122)] [ قرآن کریم: سوره توبه]
[وَ فِي دِيوَانٍ يُنْسَبُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، ع؛ تَغَرَّبْ عَنِ الْأَوْطَانِ فِي طَلَبِ الْعُلَى وَ سَافِرْ فَفِي الْأَسْفَارِ خَمْسُ فَوَائِدَ تَفَرُّجُ هَمٍّ وَ اكْتِسَابُ مَعِيشَةٍ وَ عِلْمٌ وَ آدَابٌ وَ صُحْبَةُ مَاجِد] [مستدرك الوسائل، ج 8، ص 115]
د. کسب علم، فقط از اهل ذکر
[وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (43) بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْکَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَکَّرُونَ (44)] [قرآن کریم، سوره نحل]
[حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ قَالَ الذِّكْرُ الْقُرْآنُ وَ آلُ رَسُولِ اللَّهِ ص أَهْلُ الذِّكْرِ وَ هُمُ الْمَسْئُولُونَ.] [بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج1، ص: 42]
هـ . سکوت، شنیدن و حفظ، مراحل کسب علم
[جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الْعِلْمُ قَالَ الْإِنْصَاتُ قَالَ ثُمَّ مَهْ قَالَ الِاسْتِمَاعُ قَالَ ثُمَّ مَهْ قَالَ الْحِفْظُ قَالَ ثُمَّ مَهْ قَالَ الْعَمَلُ بِهِ قَالَ ثُمَّ مَهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ نَشْرُهُ.] [ الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 48]
و. یاداشت برداری و کتابت به قصد نشر، عامل پایهی تثبیت و نشر علم
[اكْتُبْ وَ بُثَّ عِلْمَكَ فِي إِخْوَانِكَ فَإِنْ مِتَّ فَأَوْرِثْ كُتُبَكَ بَنِيكَ فَإِنَّهُ يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانُ هَرْجٍ لَا يَأْنَسُونَ فِيهِ إِلَّا بِكُتُبِهِمْ.] [كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج1، ص: 18 . الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 52]
ز. گفتگو و مباحثه، عامل مکمل تثبیت و نشر علم
[حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَزْدِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: تَجْلِسُونَ وَ تَتَحَدَّثُونَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ نَعَمْ قَالَ إِنَّ تِلْكَ الْمَجَالِسَ أُحِبُّهَا...] [ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، النص، ص: 187]
ح. رسیدن به مقام ایمان؛ نتیجهی کسب علم توسط دغدغهمندان و پرسشگران حوزهی سلامت
پس از شناسایی و ایجاد ارتباط با دغدغهمندان و پرسشگران حوزهی سلامت و احیای نظام صالح تعلیم و تربیت برای این افراد، امیدواریم ایشان در قالب «سفیر سلامت» ایفای نقش کنند.
دومین گام؛ تحققِ اقدام و عمل
[أَشَدُّ النَّاسِ عَذَاباً فِي الْقِيَامَةِ عَالِمٌ لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ وَ لَمْ يَنْفَعْهُ عِلْمُه] [منية المريد، ص: 135. مجموعة ورام، ج1، ص: 220]
رشد علم با عمل
نمونهسازی برای الگوبرداری مردم و جریانسازی اجتماعی
همهی تلاش ما باید این باشد که در هر مرحله از مراحل کسب علم، سفیر سلامت به علمی که حالا به صورت ایمان قلبی در او ظهور پیدا کرده است؛ عمل کند. این گونه عمل کردن از اقدامات فردی آغاز و تا اقامه و احیای آن به صورت اجتماعی ادامه پیدا میکند.
الف. فردی؛ مانند جویدن غذا توسط خود شخص
ب. خانوادگی؛ مانند تغییر نمک خانوار
ج. اجتماعی؛ مانند تأسیس فروشگاه محصولات سالم
عمل کردن به دانسته ها توسط تعداد کمی سفیر سلامت به نسبت کل اقدامات جامعه، ممکن است به چشم نیاید، اما قطعاً استمرار آن سبب تثبت و ترویج آن عمل صالح میشود. در نهایت این نمونههای هر چند خُرد و محدود اجرایی، توسط دیگران الگوبرداری خواهد شد.
عمل نکردن به علم، بنبست تحقق سلامت اسلامی
عمل نکردن به دانستهها در سطوح مختلف علمی و ساختاری از خود نویسنده گرفته تا سفیران سلامت، از عوامل مختلف مذاکرهکننده برای تبیین و تفاهل اولیه با مبلّغین سلامت گرفته تا خود مبلّغین و مدرسین سلامت و طب اسلامی، همه و همه یعنی بنبست! یعنی کار عبث! اصلاً ما تبیین میکنیم برای عمل. تفاهم میکنیم برای عمل. تبلیغ میکنیم برای عمل. تدریس میکنیم برای عمل. یاد میگیریم و یاد میدهیم برای عمل.
و در نهایت اگر عمل نشود؛ تبلیغ و ترویج و توصیه به دیگران هم برای ایشان کارساز نخواهد بود.
سومین گام؛ توصیه، ابلاغ و ترویج
[فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ وَ قُلْ لِلَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْأُمِّيِّينَ أَ أَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَ اللَّهُ بَصيرٌ بِالْعِبادِ (20)] [ قرآن کریم: سوره آل عمران]
عالم و عامل بودن، پیش شرط توصیه، ابلاغ و ترویج
توصیه و تبلیغ برای ترویج حداکثری حقیقت سلامت در جامعه با عاملیت سفیران سلامت و رسانهها صورت میگیرد. و تبلیغ تحقّق کامل نمییابد تا آن زمان که تولید و نشر محتوا توسط سفیران سلامت آغاز شود.
این تبلیغ در سه سطح زیر انجام می شود:
الف. توصیه و تبیین فردی و چهره به چهره
ب. تبلیغ و تبیین عمومی
ج. ترویج هنری با استفاده از بستر رسانهها و شبکههای اجتماعی
پیششرط توصیه، تبلیغ و ترویج؛ دانستن و عمل کردن به دانستههاست. حتی اگر این ترویج بخواهد به صورت هنری در قالب رسانهای ارائه شود باید عوامل تولید خود عالم به حقیقت سلامت و عامل به دانستههای خود باشند.
امر به معروف و نهی از منکر، عمیقکننده سطح تاثیر ابلاغ و ترویج
احیای نظام امر به معروف و نهی از منکر که با محتوای سلامت از صحت جسمی آغاز و با سعادت انسانی تداوم مییابد؛ سبب میشود تا گفتار ما از یک تبلیغ عمومی و توصیهی گذرا به یک امر و نهی از سر دلسوزی ارتقاء یافته و عمق اثربخشی ما را زیاد کند.
در واقع آمر به معروف و ناهی از منکر در حوزهی سلامت فقط حرف نمیزند و تنها شعاری برخورد نمیکند بلکه دلسوزانه تلاش میکند تا مخاطب خود سلامت را در زندگی محقق کند.
[وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (104) ... کُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَيْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ (110)] [ قرآن کریم: سوره آل عمران]
داشتن ولایت، پیششرط امر به معروف و نهی از منکر
سفیر سلامت باید دارای شخصیتی مؤثر در اجتماع، ذینفوذ و دارای ولایت در جمعی هرچند کوچک باشد تا امر به معروف و نهی از منکر او مؤثر باشد. کوچکترین جمع و امت نیز خانواده است.
سفیران سلامت خوب میدانند؛ فقط با دانستن و عمل کردن نمیتوانند به تبلیغ، توصیه و ترویج حقیقت سلامت دست بزنند! چرا که پیششرط تأثیر در کلام وجود ولایت ما بین گوینده و شنونده است.
ولایتی که از شناخت و محبتِ طرفینی آغاز و به اطاعت و حرف شنوی ختم میشود. اطاعتی از سر تسلیم مهرآمیز و سراسر رضای قلبی.
برای درک بهتر این مسئله پیشنهاد میشود به توصیف شبکهی امامت و ولایت آمده در مبانی کلی همین مکتوبه مراجعه کنید.
پرهیز از تبلیغ به سبک پروپاگاندای غربی
[وَ قَدْ أَرْعَدُوا وَ أَبْرَقُوا وَ مَعَ هَذَيْنِ الْأَمْرَيْنِ الْفَشَلُ وَ لَسْنَا نُرْعِدُ حَتَّى نُوقِعَ وَ لَا نُسِيلُ حَتَّى نُمْطِرَ] [نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 54]
تبلیغ یعنی چه؟ یعنی رساندن. رساندن چه؟ رساندن یک پیام، یک سخن درست؛ این معنای تبلیغ اسلامی است؛ منتها شرط این تبلیغ این است که صادقانه باشد، صمیمانه باشد، امانتدارانه باشد، مسئولانه باشد؛ این معنای تبلیغ است؛ درواقع کار باعظمتی که شما انجام میدهید، این است.
در حکومتهای مادّی -عمدتاً در غرب- هم تبلیغ هست؛ [بهاصطلاح] پروپاگاندا؛ که این با آن، بهطور مبنایی و اصولی متفاوت است. پروپاگاندا برای کنترل کردن افکار عمومی مردم است، در جهت دست یافتن به قدرت، به منفعت، به پول است. غربیها انصافاً در این قضیّه، ورودشان هم خوب است، خیلی بلدند. تبلیغات به معنای غربی -پروپاگاندای غربی- را خیلی خوب بلدند؛ پول درمیآورند، به قدرت میرسند. با چه [کاری]؟ با کنترل افکار عمومی مردم.
[امّا] تبلیغ اسلامی مسئلهاش این نیست؛ تبلیغ اسلامی عبارت است از تفاهم با مردم؛ بحثِ کنترل نیست، بحثِ تفاهم است؛ ذهنها را به سمت یک هدف عالی و والایی متوجّه کردن و ذهنها را به هم نزدیک کردن. اثر این تفاهم چیست؟ اثر تفاهم این است که مردم در جهت کارهای اساسی و خیر، خودشان مسئولانه وارد میشوند؛ این[طور] است.
در تبلیغ اسلامی، بحث قدرتیابی نیست، بحث دست یافتن به پول نیست [بلکه] بحث آوردن مردم در مقام مسئولیّت است؛ خودشان احساس مسئولیّت میکنند، خودشان وارد میشوند و قهراً نتیجهای که بر این حرکت مردمی عظیم مترتّب شد، منافعش هم متوجّه خود مردم خواهد شد. این معنای تبلیغ است؛ بنابراین بکلّی متفاوت است با آن کاری که غربیها میکنند.
در آن پروپاگاندای غربی، فریب افکار عمومی اشکالی ندارد، بازیگری اشکالی ندارد، رفتارهای هنرپیشهوار اشکالی ندارد، دروغ گفتن اشکالی ندارد. هرچه انسان را به آن نتیجهی مادّی برساند، در پروپاگاندای غربی جایز است؛ [امّا] در تبلیغ اسلامی ابداً.
در تبلیغ اسلامی صداقت، امانتداری، احساس مسئولیّت و مانند اینها لازم است. خب، این [دربارهی] اصل مسئلهی تبلیغ. [بیانات ایشان در دیدار اعضای شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی 06/10/1396]
تبلیغ، بدون چشم داشت و توقع
یکی از اثرگذارترین عوامل در تبلیغ و ابلاغ پیام، رساندن پیام و تبلیغ آن بدون چشم داشت و توقع مالی، اعتباری و غیره است.
شاخص ارزیابی سلامت در امت اسلامی
شاخص ارزیابی دولت اسلامی برای سنجش سلامت در امت اسلامی؛
اول؛ کاهش مراجعات پزشکی
دوم؛ عدم وابستگی به دارو و تجهیزات پزشکی
کاهش مراجعات پزشکی و عدم وابستگی به دارو و تجهیزات پزشکی هم به جهت اصلاح تلقی از بهداشت حاصل میشود و هم به وسیلهی اصلاح نگرش به تغذیه هم به واسطهی اصلاح نگاه نسبت به درمان و دارو صورت میپذیرد.
این شاخص به صورت دقیق، متضاد توسعهی غربی مبنی بر گسترش تجهیزات پزشکی به عنوان شاخص توسعهیافتگی است.
اقامهی عبودیت حق و اجتناب از طاغوت در تمام مناسبات زندگی
[يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (39) ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِکَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (40)] [قرآن کریم، سوره یوسف]
امام؛ نخست خود به مجموعهی قواعد حاکم بر هستی که در کتاب آمده است ایمان میآورد، پس خود را در مسیر تحقق قواعد قرار میدهد و عمل صالح شکل میگیرد، سپس راه رفته را برای اطرافیان تحت تأثیر یا به اصطلاح امت تحت ولایت خود تبیین و توصیه میکند، حالا اگر امت با امام همراه شوند و یکی یکی به آن قواعد، آیات و بینات الهی ایمان بیاورند و آنان نیز مانند امام مراحل ذکر شده را طی کنند، شرایط برای اقامه و تحقق تمدن اسلامی محیا میگردد.
تک تک افراد این امت میتوانند نقش امام را در جمع اطرافیان تحت تاثیر خود تکرار کنند و امتی کوچک در محیط جغرافیایی خود تشکیل دهند. کوچکترین این امتها؛ خانواده است که با امامت و ولایت پدر شکل میگیرد.
در حقیقت؛ رشد و تعالی فرد، خانواده و امت اسلامی با قلب سلیم، آرامش روح، حاکمیت عقل، فرمانبرداری نفس، تقویت جسم و سازش با معایب آن و در نهایت بهبود بیماریها، نتیجه پیروی امت اسلامی از امام است.
امام و پیشروی که قواعد و دستورالعملهای زیستن را به درستی استخراج، تدوین و با بیانی شیوا و امروزی برای امت خود ذیل نظام مقایسه ای با قوانین باطل تبیین کرده باشد.
قوانینی که به طور مثال در طب مدرن سعی میکند با علامت درمانی و تسکین موضعی؛ آرامش روحی، صحت جسمی و حس خوب را به صورت مصنوعی به انسان منتقل کند ولی در نهایت؛ آسایش و راحتی جسمی و مادی را برای آدمی به ارمغان میآورد. متاسفانه راحتطلبی، حسّ خوشی و غفلت، نتیجهی این سلامت تقلّبی خواهد بود.
در واقع اقامهی عبودیت حق تعالی و اجتناب از طاغوت در تمام امور زندگی ریشهی سلامت امت و حقیقت توحید است. و تحقق سلامت به این شکل؛ تحقق توحید عملی و عینی است.
توجه به مفهوم توحید در نوشتاری از امام خامنهای به تبیین این امر کمک شایانی خواهد نمود:
«توحید بر خلاف برداشت عامیانهى رایج که آن را صرفا یک نظریهى فلسفى و ذهنى تلقى میکند یک نظریهى زیربنائى در مورد انسان و جهان و نیز یک دکترین اجتماعى و اقتصادى و سیاسى است.
به معناى وحدت و برابرى انسانها در آفرینش و مایههاى انسانى نیز هست. انسانیت عنصر واحدى است که در همهى افراد و مصادیق این نوع به طور برابر سارى و جارى است. انسانهاى وابسته به طبقات مختلف اجتماعى بنده و آفریدهى خدایان گوناگون نیستند تا مایههاى آفرینش آنان نیز متفاوت باشد و در نتیجه میان آنان مرزى غیر قابل عبور وجود داشته باشد و یا خداى طبقات بالا خدایى نیرومندتر و والاتر باشد از خداى طبقات فرودست همه آفریدهى یک خدایند و همه در گوهر اصلى در یک طراز!
به معناى آزادگى همهى انسانها از قید اسارت و عبودیت غیر خدا نیز هست و این تعبیرى دیگر از لزوم عبودیت خداست؛ انسانهایى که به گونهاى مقهور سرپنجهى تسلیم و اسارت غیر خدایند (اسارت فکرى و فرهنگى اسارت اقتصادى اسارت سیاسى) با توجه به مفهوم گستردهى عبادت در چنبر بردگى و عبودیت بندگانى همانند خود گرفتار آمدهاند و براى خدا کفو و رقیب گرفتهاند.
توحید این شیوهى زندگى را نفى میکند، انسان را فقط بندهى خدا میداند و او را از بندگى و اسارت هر کس یا هر نظامى و به طور کلى هر عامل مسلط دیگرى که در برابر خدا و رقیب و ” ند ” او باشد آزاد میسازد پس توحید در معنا پذیرش سلطهى خدا و قهرا رد و نفى هر سلطهى غیر خدایى است از هر رنگ و هر نوع و در هر لباس!
توحید؛ صلاحیت هر گونه طراحى و کارگردانى مستقل و خود سرانه در امور جهان و انسان را از هر کسى جز خدا سلب مىکند. به حکم آن که آفرینندهى انسان و آفرینندهى گیتى و طراح نظام پیوستهى آن است به امکانات و نیازها نیز هم او واقف است.
ذخائر و استعدادها و انرژى هاى نهفته در جسم و جان آدمى را و نیز گنجینهها و قابلیتهاى بیشمار پهنهى گیتى را و میزان کاربرد و مورد مصرف و چگونگى التقاء این همه را او میداند و به نیکى میشناسد.
پس فقط اوست که میتواند شیوهى زندگى و برنامهى ارتباطات انسان را که همان خط مشى حرکت وى در چرخ و بر این نظام تکوین است، طرحریزى کند و سیستم قانونى زندگى و قواره و نظام اجتماعى او را ترسیم نماید.
ویژگى این حق به خدا نتیجهى طبیعى و منطقى آفریدگارى و خداوندى اوست پس هر گونه دخالتى از سوى دیگران در تعیین مسیر و خط مشى عملى انسانها دستاندازى به قلمرو خدایى و ادعاى الوهیت و موجب شرک است.
توحید؛ حق ولایت و سرپرستى جامعه و زمامدارى زندگى انسان را نیز از هر کسى به جز خدا نفى میکند. حکومت و ولایت انسان بر انسان اگر به دیدهى یک حق مستقل و بدون مسئولیت نگریسته شود مستلزم ستم و طغیان و تعدى است.
تنها در صورتى که زمامدارى و سرپرستى امور جامعه از سوى قدرتى فراتر به فرد یا هیئت حاکم سپرده شده باشد و با مسئولیتهاى متناسب توام باشد امکان پیراستگى آن از کژى ها و سرکشى ها و زیاده روى ها هست این قدرت فراتر در ایدئولوژى مذهب الله است که احاطه و گسترش آگاهىاش لا یعزب عنه مثقال ذره فى السموات و لا فى الارض ( سباء ۳ ) و صفات جلال و قهر نقمتش (شدید العقاب عزیز ذوانتقام) مجالى براى انحراف برگزیدگان و منصوبانش باقى نمیگذارد.
لو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین ( الحاقه ۴۴ ) همچون «ملت» و «اکثریت» نیست که بتوان اغفالش کرد و سوارش شد و همچون حزب نیست که بتوان وسیله ى زورگویى و اختناقش ساخت و همچون برگزیدگان و سران و اشراف نیست که بتوان خریدشان یا شریکشان کرد.
حکومت و زمامدارى انسان حق ویژه ى خداست که به وسیله منصوبان خدا آنان که با معیارها و الگوهاى تعیین شده در ایدئولوژى الهى از همه کس منطبق ترند به مرحله تحقق در مى آید و به وسیله آنان نظام الهى پاسدارى و مقررات الهى اجرا میگردد.
مالکیت مطلق و اصیل همهى نعم و ذخائر و موجودىهاى جهان را نیز به خدا اختصاص میدهد هیچ کس هیچ چیز را رأساً و مستقلاً مالک و صاحب اختیار نیست همه چیز امانتى است در دست انسان براى بهرهمندى و یارى گرفتن از آن در راه تکامل و تعالى.
نقش انسان در این بارانداز نعمتهاى رنگارنگ خدا به کار گرفتن و بهره بردن درست آن است و قبلاً البته زنده کردن و به کمال رساندنش.
با همین اشارتهاى کوتاه به روشنى می توان تشخیص داد که توحید تنها نظریهاى فلسفى و ذهنى و غیر عملى نیست که به هیچ روى کار به سیاه و سفید زندگى نداشته باشد و دست به ترکیب گلههاى بشرى نزند و در تعیین جهت گیرىهاى انسان و تلاش و عمل بایستهى او دخالت نکند و فقط به همین اکتفا نماید که باورى را از مردم باز گیرد و باورى دیگر به جاى آن به نشاند بلکه از سویى یک جهانبینى است.
تلقى به خصوص است از جهان و انسان و موضع انسان در رابطه با دیگر پدیدههاى گیتى و موضع وى در تاریخ و امکانات و استعدادها و نیز نیازها و خواست هایى که در او و با او همواره هست و بالاخره جهت و نقطهى اوج و تعالى او و از سویى دیگر یک دکترین اجتماعى است.»
[بخشی از مقاله «روح توحید نفى عبودیت غیر خدا» اثر حضرت آیت الله الامام سید علی الحسینی الخامنه ای]